تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۱۳:۳۰

مهرزاد دانش

سوپراستار از معدود آثار تهمینه میلانی است که برخلاف عموم کارهایش، فاقد لحن جهت‌گیرانه جنسیتی است. همین نکته البته برخی از منتقدان را برانگیخته است تا به عنوان یک امتیاز از آن یاد کنند و از نبود تعصب‌های ایدئولوژیک همیشگی میلانی در باب مناسبات زن و مرد در جامعه و خانواده استقبال کنند. اما نگارنده چنین نمی‌اندیشد؛ چرا که اصلاً ضعف اساسی کارهای قبلی میلانی را حضور انگاره‌های فمینیستی نمی‌دانست که حالا قرار باشد به دلیل لحن غیر فمینیستی سوپراستار، این فیلم را واجد ضعف بر نشمارد. اتفاقاً سوپراستار یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های میلانی است. واقعیت آن است که ضعف و قوت یک اثر هنری قبل از آن که به وجود یا فقدان یک اندیشه خاص در ابعاد محتوایی‌اش مربوط باشد، به بحث چگونه گفتن ماجرا معطوف است. میلانی قبلا بحث مناسبات نابرابر زن و مرد را در بیان کیفی بسیار کاریکاتوری و شعاری‌ای ترسیم می‌کرد، بنابراین ضعفش نه نفس تبیین آن مناسبات، بلکه کیفیت تبیینش بود. حالا هم اگر در سوپراستار به جای مباحث فمینیستی سراغ مسائل دیگری مانند اخلاق‌گرایی و این‌جور چیزها رفته است، باز باید ضعف و قوت را در ابعاد کیفی گویش این قضیه جست‌وجو کرد که البته متأسفانه نتیجه این پیگیری منفی است و از قضا بزرگترین ایراد نیز به فیلمنامه برمی‌گردد.

در سوپراستار همه چیز شکل اغراقی دارد؛ اغراقی فراتر از جلوه‌های متعارف نمایشی یک اثر سینمایی. شخصیت اصلی فیلم (کوروش زند) در ابتدا واجد هرجور نقص اخلاقی‌ای که بخواهید هست: خودخواه، عیاش، ترشرو، قمارباز، بدقول، بددهن، لاابالی، معتاد به مخدرات و الکل و. . . می‌دانیم که چنین رهیافتی چندان با اصول درست شخصیت پردازی همخوان نیست و این که آدم اصلی یک فیلمنامه چنین تک‌بعدی و تیپیکال باشد، درام را در سطح نگه می‌دارد. اما مشکل اساسی‌تر جایی آغاز می‌شود که همین ابلیس مجسم، با ورود دختر نوجوان (رها عظیمی) و همنشینی یکی، دو روزه با او، از این رو به آن رو می‌شود و آن همه رذائل جای خود را به فضائل می‌دهد. این تحول باسمه‌ای غیر قابل باور است؛ نه فقط به خاطر مدت زمان کوتاه آن، بلکه هم به دلیل خنثایی شخصیت تک‌بعدی و کلیشه‌ای دخترک که چنین تأثیر بزرگی از این موجود برنمی‌آید و هم به دلیل متراکم بودن ابعاد تحول که بر همه چیز ماجرا (حتی خوب بازی کردن بازیگر جلوی دوربین! ) سایه می‌اندازد. این پروسه در خود اغراق اندر اغراق را در بر دارد. درست مانند همان کاریکاتورهایی که از روابط زن و مرد در فیلم‌های قبلی ترسیم می‌شد و جایی برای تعمیق به درون وجود شخصیت‌ها باقی نمی‌گذاشت. در سوپراستار چنین ساده‌انگاری موقعیتی و شخصیتی متأسفانه با توسل به یک سری مفاهیم پیش پاافتاده معنوی توجیه شده است. در جایی از فیلم کوروش به رها می‌گوید که فکر می‌کنی مثل فرشته مهربان می‌توانی با چرخاندن یک چوب در هوا همه چیز را عوض کنی؟ و البته چنین هم عملاً شده است. این که یک دختر سرراهی و پرورشگاهی پس از 15،16 سال و از سرگذراندن تجربیاتی مانند گدایی سرچهارراه و فالگیری و اینجور کارها، یک دفعه قدیس وار جلوی بازیگری ظاهر شود و با دروغی مصلحتی مبنی بر این که دختر او است طرف را توبه نصوح دهد و بعد هم غیبش بزند و سر آخر بفهمیم که او فرشته و باد و این‌جور چیزها بوده، اغراقی بسیار فراتر از فرشته مهربان در افسانه دلنشین پینوکیو دارد. اما چنین رهیافتی از عمق معنویت فاصله فراوان دارد. معنویت کاریکاتور نیست. قرار نیست مناسبات اخلاقی با توصیه‌های مستقیم و رو و شعاری و ساده‌انگارانه از جنس آن چه در دهان دخترک گذاشته شده است شکل پذیرد. (به یادآوریم دیالوگ‌هایی را که رها خطاب به کوروش در پارک می‌گوید: «با آدم‌ها مهربان باش و با حوصله خارهای شیطان را از وجودت خارج کن» و یا نصایحی که در باب سیگار نکشیدن و ترک مشروبات الکلی ابراز می‌کند و با کمال تعجب کوروش نیز در اولین لحظات خیلی راحت به حرف او گوش می‌کند) شخصیت رها بیش از آن که یک موجود معصوم و دلنشین را تداعی کند که با حضورش آرامشی معنوی به آدمی می‌بخشد، برعکس یادآور یک بچه پررو است که دائماً در حال بزرگ‌نمایی‌های تهوع‌آور است. بچه‌ها با سادگی‌شان دوست‌داشتنی‌اند وگرنه اگر قرار باشد ادای معلم اخلاق را برایمان دربیاورند، حتی حکیمانه‌ترین توصیه‌ها نیز از زبان‌شان تصنعی و غیرقابل پذیرش است. جالب این جاست که این استاد اخلاق و فرشته آسمانی و بادمانند مثل نقل و نبات به این و آن دروغ می‌گوید (ماجرای ویار داشتن به شهلا، حاملگی به تینا، نامزد بودنش به عوامل فیلمساز پشت صحنه، خواهر کوروش بودن به بقالی محل و البته انتساب فرزندی‌اش به کوروش) و ککش هم نمی‌گزد. لابد برای انجام ماموریت خطیر متحول کردن کوروش، از منطق هدف وسیله را توجیه می‌کند بهره می‌برد. اینچنین است که در سوپراستار شمایل اخلاق و اخلاق‌گرایی تبدیل به یک فرایند متناقض می‌شود که طی آن اتفاقاً از جوهره اخلاق چیزی جز جوهر روی کاغذ باقی نمی‌ماند. همه چیز قرار است در یک مسیر از پیش تعیین شده و با سهل‌الوصول‌ترین شیوه‌ها طی شود و انگار نه انگار که طی این طریق، توام با یک‌جور پختگی ناشی از حضور در کوره تجربه و آزمون است. برای همین هم هست که ساده‌پنداری و سهل‌نمایی در آن گاه به چنان اوجی می‌رسد که مثلاً قرار است متقاعد شویم رها با گذاشتن یک بقچه زیر بلوزش و گذاشتن عینک تیره به چشم تبدیل به زنی حامله شود و به راحتی هم پلیس و طلبکار مستقر در سر کوچه را فریب دهد و هم دختری که قصد ازدواج با کوروش را دارد و البته بدون هیچ گفت و گویی هم او را تا منزل مادر کوروش می‌رساند. داریم یک طنز درجه سه لوده می‌بینیم یا یک فیلم راجع به تحول یک انسان؟

مگر می‌شود آدم‌ها تا این حد ساده باشند که بچه‌ای شانزده ساله با حرکات و گفته‌هایی که بی‌اعتباری از سر و رویش می‌بارد، آن‌ها را فریب دهد؟ بله. . . می‌شود. در ساحتی که تخلق به اخلاق در عرض 24 ساعت رخ دهد (درست مثل کتاب‌های بی‌مایه و بازاری روان‌شناسانه که مدیریت و سخنوری و سایر حرفه‌ها را مدعی‌اند که در عرض یک دقیقه یاد می‌دهند)، طبعاً این نوع سطحی‌انگاری‌ها هم بدل از پیچیدگی موقعیت انسانی و معناگرایی و از این قبیل عناوین می‌شوند. این جاست که مسائلی از قبیل نواختن مکرر آهنگ مرا ببوس توسط رها و آقای تابان (پیر خردمند و عارف که کلیشه ثابت این جور آثار اخلاق نمایانه است) و یا نامگذاری‌های تابلو و حتی تفسیر آن‌ها (به یادآوریم معنایابی مربی پرورشگاه را از نام رها در اواخر فیلم!) و اشارات مکرر به بحث فرشته‌هایی که در زیرزمین و موقع ویلون نوازی و هنگام تولد کوروش و البته در قالب وجود رها در کل فیلم به گشت‌و‌گذار مشغولند و سایر مایه‌های رقیق سانتیمانتالیستی در درام پشت سر هم ردیف می‌شوند تا با تحریک عواطف خام مخاطب، ذهن را از تعمیق در لایه‌های درونی و غامض انسان‌شناسانه بازدارند.

اخلاق و معنویت، عناصری شریف و انسانی‌اند اما ساده نیستند و برعکس، ساحتی بسیار لایه‌مند و پیچیده دارند. طبعا بازتاب این عرصه پرتأمل و پرتأویل در آیینه هنر، ظرایف خاص خود را می‌طلبد. سوپراستار این تأمل و ظرافت و پرلایگی را در بستری تخت و بی‌جلوه سوق داده است. تا زمانی نگرش به عرصه هنر در حد تریبونی برای شعارهای سهل‌الوصول باشد، اوضاع همین است. فرقی نمی‌کند دستمایه کار چه باشد؛ فمینیسم یا معناگرایی.

منبع: خبرآنلاین