تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۹

باید اعتراف کنم با وجود گذشت ۳۷ بهار از زندگی، تا همین پریروز، هنوز «شرخر» ندیده بودم؛ آن هم در حال اجرای وظیفه! تنها درباره‌اش شنیده بودم و حتی نتوانسته بودم یک تصویر ذهنی درست و حسابی هم از ایشان داشته باشم.

اما پریروز حوالی ظهر و درست روبروی یک رستوران که عمده کارش طبخ و فروش غذای "بیرون بر" است؛ ندیده ام را دیدم.

یک انسان، یا شاید واژه بهترش یک موجود نسبتا قد بلندِ چاقِ تقریبا کچل با چهره ای خشمگین و صدایی سهمگین که سمفونی صدایش و طنین رسایش تا چند خیابان آن طرف تر هم می رفت.

و من تازه آن روز از نزدیک دیدم و لمس کردم که علاوه بر شکل و شمایل ترسناک آقای "شرخر"، انکر الاصواتی ایشان چقدر لازمه کارشان است وقتی نعره زنان آبروی انسانی را می برند.

بنده خدا صاحب رستوران که در آن محل حسن شهرت دارد برای نقد شدن چک هایش تنها دو روز از آقای "شرخر" زمان می خواست.

چیزی که از این تئاتر خیابانی سخیف دستگیر من شد صدای شکستن غرور مردی بود در برابر دیدگان همسرش و سرازیر شدن عرق شرم آبروریزی در بین اهالی و کسبه محل.

پریروز تازه متوجه شدم که "شرخر" چه انسان یا بهتر بگویم موجود....عجیبی است؛ متاسفانه.