از سوی بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران، رفتار دولت دونالد ترامپ در قبال مسائل بین الملل و خصوصا مواضع کاخ سفید در باب برجام پیش بینی ناپذیر بوده است. در یادداشت پیش رو به بررسی موضوع فوق، فارق از اپیدمی مقصر دانستن خصوصیات فردی ترامپ و تاثیر شخص وی در سیاست بین الملل ایالات متحده خواهیم پرداخت.
اولین مبحث مرتبط با برنامه جامع اقدام مشترک تحقق یا عدم تحقق منافع ملی ایران است. در این باب باید این پیش زمینه را در نظر گرفت که اساس برجام تحقق حداکثری منافع ایران نبوده و با نگاهی واقع بینانه اساسا هیچ توافق بین المللی توانایی چنین عملی را نخواهد داشت زیرا قراردادهای بین المللی در راستای محقق شدن حداکثری منافع ملی انجام نمیپذیرند بلکه اهداف قراردادها، به ثمر رسیدن منافع نسبی کشورها میباشد و در این شرایط عدم تحقق حداکثری منافع ملی ایران نیز امری کاملا طبیعی میباشد. در این الگوی رفتاری سیاست بین الملل، مصالحه گرایی نمود بیشتری پیدا کرده و منافع کشورها دچار اولویت بندیهای وسیع میشوند.
اما مسئله مهم در این رابطه نوع رفتار طرفین برجام میباشد. الگوی رفتاری ای که در بالا به آن اشاره شد از سوی ایران، اتحادیه اروپا و چهار عضو شورای امنیت سازمان ملل پیگیری میشود ولی از سوی ایالات متحده خیر.
بازیگران قدرتمند عرصه بین الملل که به عنوان طرفین برنامه جامع اقدام مشترک شناخته میشوند عموما سیاستهای خود را در چهارچوب مکتب انگلیسی و ایفای نقش در سازمانهای بین المللی بر مبنای ارزشهای حاکم بر جامعه بین الملل ولو به صورت ظاهری برنامه ریزی میکنند و واقعیت این است که میتوان بر پیگیری رفتارهای مبتنی بر اخلاق گرایی از سوی این بازیگران حساب ویژهای باز کرد، حتی اگر رفتار مذکور به صورت صوری واقع شود.
اما ایالات متحده در این میان استثناء است. این کشور تنها بازیگر قدرتمند در جهان است که سیاستهای حاکم بر جهان را بر پایه نظریه ثبات مبتنی بر چیرگی تعریف میکند و بر این اساس نقشی کدخدا مانند برای خود قائل میباشد. باید اذعان داشت ایالات متحده حقیقتا بار بخش بزرگی از سازمانهای بین المللی را تنهایی به دوش کشیده و از این مسئله در جهت توجیه نقش رهبری هژمونی خود بهره میجوید. در این الگوی رفتاری، بازیگری که پرداخت کننده بیشترین سهم در تامین نظم کنونی جهان است، خود را محق میداند که در قبال حفظ نظم کنونی و پرداخت عمده هزینههای سازمانهای بین المللی، مناسبات بین الملل را بر اساس منافع حداکثری خود تعریف کند. نمود این رفتار در یک سال اخیر در قبال توافق پاریس، پیمان آتلانتیک شمالی، پیمان تجاری اقیانوس آرام، یونسکو، قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی، توافق همپیمانی دو سوی اقیانوس اطلس و برنامه جامع اقدام مشترک مشهود است.
با تحلیل الگوی رفتاری ایالات متحده در قبال مسائل بین الملل به خوبی میتوان دریافت اتفاقات یک سال اخیر از سوی دولت ترامپ به هیچ عنوان بر خلاف روال رفتار دولتهای پیشین ایالات متحده نبوده، بلکه این رفتار کاملا منطبق است بر الگوی رفتاری مبتنی بر تئوری مورد تبعیت ایالات متحده در عرصه سیاست بین الملل. با این اوصاف نمیتوان از کاخ سفید انتظار رفتاری در چهارچوب اخلاق گرایی را داشت و زیرا در اساس، رفتار بین المللی ایالات متحده مستقیما بر مبنای تحقق حداکثری منافع خود تعریف شده و این کشور در صورت عدم وقوع رخداد فوق الذکر، هیچ استدلالی را جهت پایبندی به معاهدات بین المللی محفوظ نمیداند.
در پایان میتوان ادعا کرد با وجود تمام دستاوردهایی که برجام برای ایران در عرصههای اقتصادی، دیپلماتیک و حتی نظامی به ارمغان آورد، کاستیهای عمیقی نیز در این زمینه وجود دارد که آنها را میتوان مستقیما معلول عدم درک صحیح تئوری سیاست بین الملل ایالات متحده دانست.
52310