این روزنامه نوشته است:
وحید سهرابپور در زادگاهش است. شیراز جایی است که او همین حالا هم در آن زندگی میکند. در دانشگاه لوند سوئد دکتری گرفته که در زمره صد دانشگاه برتر دنیاست. استاد مهندسی صنایع و لجستیک همین دانشگاه بوده و همزمان با تحصیل در دکتری پنج سال در سوئد کار کرده. به ایران بازگشته و البته انتقادهایی به وضعیت دانشگاهی و پژوهشی هم دارد. بااینحال، فراهمشدن کمترین شرایط هم بهانه خوبی برای بازگشتش به کشور بوده؛ همان چیزی که بسیاری از ایرانیها دارند.
چرا برگشتید؟
من در موقعیتی بودم که باید بین سوئد، نروژ و انگلیس و آمریکا انتخاب میکردم که کجا ادامه بدهم و از همه این کشورها موقعیت شغلی برایم درست شده بود اما ایران را انتخاب کردم. کارشناسی در ایران تحصیل کردهام. دو فوقلیسانس در سوئد گرفتهام و در مدرسه کسبوکار کوپنهاگ هم برای تدریس همکاری داشتم و هنوز هم دارم.
تعهدی که به این آب و خاک داشتم، اولین و مهمترین دلایل برای بازگشت من به ایران بود. ما در این مملکت بزرگ شدیم، دانشگاه رفتیم و کار کردیم و این خود تعهد ایجاد میکند. ازطرفدیگر میدیدم وضعیت کشور ما هر روز در برخی قضایا سختتر و مسائل علمی و ارتباطات علمی هر روز با دنیا سختتر میشود. ما جزء معدود کسانی بودیم که میتوانستیم بیاییم و این کمبود را جبران کنیم. من دیدم نسل جوان خوبی در این کشور وجود دارد که نیاز دارد آموزش مناسب ببیند و کار و پیشرفت کند. ریشههای یک کشور اگر کاری برای این افراد انجام نشود، از بین میروند. این هم بخشی از دلایلی بود که باعث برگشتن من به ایران شد.
من همیشه ته ذهنم بود و این فکر را با خودم داشتم که آمدهام درس بخوانم و برگردم به کشورم خدمت کنم اما این قضیه هیچوقت جور نمیشد تا اینکه برنامه و فراخوان معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری، هول آخر را به ما داد که به ایران برگردیم. واقعیت این است که اگر حمایت معاونت نبود شاید کارمان هم پیش نمیرفت.
چه کاری برایتان کردند؟ چه موانعی پیشرویتان بود؟
بزرگترین مانع برای ایرانیان خارج از کشور بهویژه آقایان برای اینکه به ایران برگردند و فعالیت کنند خدمت سربازی است؛ خدمت سربازی به مانعی تبدیل شده که ارتباط افراد برای بازگشت را قطع میکند. این مسئله باعث میشود افراد اصلا آیندهای برای خودشان در کشور متصور نباشند. به من هم گفته میشد اگر من برگردم با این مشکل و درگیریها، مراتب علمی خود را از دست خواهم داد.
مهمترین مشکلی که معاونت علمی تا حدودی توانست از بار سنگین آن بکاهد همین خدمت سربازی بود؛ باعث شدند ما بتوانیم به جای خدمت سربازی، پروژه تحقیقاتی انجام دهیم. اکنون خیلی از آدمها در کشورهای مختلف هستند که اگر در طول سال چند ماه به ایران بیایند، میتوانند بسیار مفید باشند و علم انتقال بدهند اما این آدمها هیچوقت نمیآیند و دلیل آن هم همین مشکل عمده است. طرف میگوید الان اگر بیایم هم زندگی این طرف از هم میپاشد و هم اینکه در ایران هم باید بهدنبال مشکل سربازی باشم. این ترس زیادی ایجاد میکند که خیلیها برنگردند.
امتیازاتی هم برایتان در نظر گرفتند؟ چیز خاصی که شما را ترغیب کند؟
سازمان برنامهوبودجه و معاونت علمی، روشی برای تعیین اینکه کسانی که از خارج میآیند واقعا نخبه هستند دارند. در صورت تایید آنها، افراد میتوانند بهعنوان عضو هیاتعلمی جذب شوند کمااینکه خیلیها هم از این طریق جذب شدهاند. من از این امتیاز استفاده نکردهام و هیچوقت بهخاطر این امتیازات به ایران برنگشتهام بلکه برای اینکه واقعا بتوانم قدمی بردارم، برگشتهام. فقط از گرنتهایی که برای کار پژوهشی و فناوری در اختیارمان قرار میگیرد، استفاده کردهام؛ البته خیلیها هم مشکل مسکن و بعضی مشکلات دیگر داشتهاند که باید از خودشان سوال شود آیا دراینزمینه هم به آنها کمکی شده یا خیر.
کاری که حالا میکنید چه کاری است؟
مرکز نوآوری دانشگاه شیراز را از یک سال پیش راهاندازی کردهام و مشغول فعالیت هستم. بعد از حضورم در ایران متوجه شدم فاصله بین ما و دانشگاههای خارج از کشور واقعا زیاد است. من اصلا فکر نمیکردم فاصله دانشگاههای ایران از صنعتیشریف و تهران تا آخرین آنها با دانشگاههای خارج زیاد باشد. برای من خیلی عجیب است که سیستم دانشگاهها و حتی وزارت علوم در خوشبینانهترین حالت، مربوط به 50 سال پیش دنیاست؛ یعنی اصلا ساختار، شاکله و همهچیزش مربوط به آن دوره است.
وزارت علوم باید یک تیم اجرایی قوی داشته باشد که دیده باشند دانشگاههای خوب دنیا چگونه کار میکنند، آنجا را تجربه کرده باشند و برنامهریزی مناسب برای رسیدن دانشگاههای کشور به دانشگاه نسل سوم و کارآفرین صورت گیرد. آن چیزی که در ایران بوده دانشگاه نسل دوم و پژوهشی است. باید برنامه جدی در نظر گرفته شود و دانشگاههای ایران با دانشگاههای خارج شریک شوند تا بتوانند برنامههای خود را بهروز کنند.
درسی که در دانشگاههای ایران ارائه میشود مربوط به 40 سال پیش است و چون در وزارت علوم همهچیز متمرکز تصمیمگیری میشود، به همان سبک قدیم باقی مانده و خود دانشگاهها نتوانستهاند آن را تغییر دهند. این خیلی مهم است که دانشگاه به سمت دانشگاه نسل سوم و چهارم پیش برود و مشکلی از جامعه را حل کند، نه اینکه فقط مصرفکننده بودجه دولت و بار اضافهای بر دوش آن باشد.
بیشتر کارهایی هم که در این حوزه در ارتباط با فناورشدن و دانشگاه نسل سوم انجام شده، توسط معاونت علمی صورت گرفته نه وزارت علوم و وزارت بهداشت. به نظر من دانشگاهها از چاههای نفت مهمتر هستند چون سرمایه انسانی در این حوزه است. اگر برنامهریزی درستی انجام نشود بخشی از این سرمایه قوی از ایران میروند و مطمئنا برنمیگردند؛ خوب است کاری کنیم که بروند، چیزی یاد بگیرند و برگردند. کشورهایی مثل هند و چین، آدمهای قوی را به دیگر دانشگاهها میفرستند تا قویتر شوند و برگردند و به توسعه کشورشان کمک کنند اما این چرخه در ایران شکل نگرفته و بهطور کلی یکطرفه بوده؛ رفتهاند و برنگشتهاند.
فکر میکنید بازگشت کسانی مثل شما به پایبندی بیشتر دانشجویان کمک میکند؟ وضعیت مهاجرت در دانشجوهای فعلی را دیدهاید؟
در تمام دانشجویانی که با آنها صحبت کردهام و به من مراجعه شده، کسی که ته ذهنش فکر رفتن از ایران را نداشته باشد اصلا ندیدهام. این یک فاجعه است؛ یک دانشجوی آلمانی عشقش این نیست که برود کانادا یا آمریکا. برای مقطعی میروند، کار میکنند و برمیگردند اما دوست دارد به مملکت خودش خدمت کند اما مثل ایران دیگر نیست که بروند و برنگردند. از لحاظ فرهنگی هم تا زمانی که افراد دل و ذهنشان در ایران نباشد آن کیفیت کار لازم را هم انجام نمیدهند.
با این جملهها روبهرو شدهاید که «نباید برمیگشتید»؟
اکثر افراد به من گفتهاند این چه کار اشتباهی بوده کردید و چرا آنجا را ول کردهاید اما من از روز اول با این نیت رفتم که بروم، یاد بگیرم و برای کشورم بیاورم که به توسعه مملکت کمک کنم. من تکلیفم از روز اول با خودم روشن بود. خیلی از موقعیتهای کاری در خارج از کشور به من پیشنهاد شد اما به آنها گفتم نمیخواهم برای شما کار کنم بلکه آمدهام چیزی یاد بگیرم و به کشورم خدمت کنم.
یک ضربالمثل سوئدی هست که میگوید انسان زمانی بزرگ شده که نیازهای دیگران بر نیازهای خودش اولویت پیدا کند؛ من نیازهای مردم کشورم را به اینکه بخواهم یک موقعیت عالی در دنیا داشته باشم، اولویت دادم.
حتما در کارها اشکال دیدهاید؟ چه چیزهایی دستوپاگیر است؟
کار در ایران خیلی سخت است چون فرآیندها و زیرساختها طوری فراهم نشده که کارها با حداقل هزینه و حداکثر بهرهوری انجام شود و قوانین قدیمی و دستوپاگیر وجود دارد. در حوزه کارآفرینی و نوآوری فعالیت میکنم. مثلا قانون تجارت ما مربوط به سال 1313 است و اصلاحیههای 1346 و 47 خورده؛ با قانون آن زمان کار بهروزکردن سخت است. اصلا مدل صنعتی و اقتصادی کشور طوری بوده که کارها خیلی پرهزینه و زمانبر پیش میرود و ساختارها چابکی ندارد.
دانشجویی که در سوئد پیش ما درس میخواند از لحاظ استعداد، بهتر از دانشجوی ما نبود اما فرآیند تحصیلی طوری فراهم شده بود که یک دانشجوی کاربلد تحویل جامعه داده میشود. در ایران دانشجویان فقط تئوری یاد میگیرند ولی وقتی به کار عملی میرسند و میخواهند کاری کنند، چیزی نمیدانند. آموزش در ایران خیلی تئوری است. تنها جایی که در ایران دانشجویان میتوانند یاد بگیرند و کاربلد باشند آموزش پزشکی است.
اما در رشتههای غیرپزشکی، دانشجویان محفوظات زیادی دارند، مدل روز دنیا این است که دانشجو پروژه، کار گروهی و پروژه عملی در صنعت انجام دهد. هستند تعدادی که واقعا کاربلد هستند اما خودشان به این جایگاه رسیدهاند و اینکه کسی از طریق درس و دانشگاه در ایران به جایی رسیده باشد خیر اینطور نیست.
کسی را هم ترغیب کردهاید که برگردد؟
من سعی کردم آنهایی که دودل هستند را ترغیب کنم برگردند. امیدواریم بتوانیم این کار را بهخوبی انجام دهیم؛ البته همه این کار را میکنند اما مقداری عقب هستیم.
45302