نغمه بلبلهای حیاط ساختمان مینا در صدای آواز هنرجویان نوجوان تداوم پیدا میکند. وقتی شلوغی و همهمه خیابان شریعتی را پشت در میگذاری و وارد اتاق غرق در نور و گل و موسیقی میشوی، گویی به یک جزیره دیگر سفر کردی. در اتاق انتهایی آموزشگاه در همنشینی با پیانویی که گوشه اتاق آرام گرفته و تار و سهتار و سنتوری که جای جای اتاق گوششان را تیز کردهاند به شنیدن صدای خودشان و داستان زندگی بانوی هنرمندی که سالها با دستان و اندیشه توانمندش، به کالبد چوبیشان جان بخشیده و شنیدنیترین موسیقیها را از دلشان بیرون آورده. بانویی که چنان باصلابت قدم برمیدارد که به یاد حضورش روی صحنه میافتم و تو گویی هر آینه ممکن است با هر حرکت دستانش نغمهای ناشنیدنی در رگهای هوا جاری شود. متانت چهره نزهت امیری نشان از سالها سکوت و صبوری دارد. نخستین رهبر ارکستر زن ایران که بعد از وقفهای 12 ساله، بار دیگر با حضور موفقش روی صحنه، پرده از تمام ناگفتنیهایش برداشت و نغمه باران حضورش طراوت دوبارهای به خاک خسته جامعه موسیقی کشور بخشید. فعالیت در عرصه موسیقی به خودی خود برای بانوان کاری پر از فراز و نشیبهای پیشبینی نشده است؛ بویژه رهبری ارکستر که نه تنها در ایران که درجهان نسبت حضور بانوان در آن بسیار کمتر از آقایان است. حرفهای سنگین و پراهمیت که مدیریت و تمرین و اجرای کل گروه موسیقی و ارکستر را برعهده دارد. اما نزهت امیری به تنهایی قصد دارد دلسوزانه آواهای فالش سیاستگذاری در عرصه موسیقی را اصلاح کند و پیشگام حضور توانمندیهای زنان در این عرصه باشد. گفتوگوی صریح با این بانوی فرهیخته که کلامش را با متضمن کردن به مثلهای دور و نزدیک پارسی شیرینتر و خواندنیتر کرده است، اینجا بخوانید.
دخترک جوان 18 ساله نگران و پرامید ایستاده پشت ویترین. بعد از یک سال توانسته پولی به قدر خرید یک ساز جمع کند. پشت ویترین ویولنها دلبری میکنند و او در رؤیای کشیدن آرشه بر سیمهای ساز به سر میبرد، اما پسانداز یک ساله هم برای بدست آوردنش کافی نیست. او هزار و دویست تومان در دست دارد و ویولن دو هزار تومان است. دلش نمیآید دست خالی از این مغازه بیرون بیاید. فروشنده پیشنهاد میکند سهتار را بردارد که سازی زنانه است. در دل میخندد که ساز که مردانه و زنانه ندارد. اما ناچار میشود به سهتار رضایت دهد. سهتاری که نواختنش و شروع موسیقی سنتی با آن نغمه متفاوتی را در زندگیاش جاری میکند. نخستین زخمهای که به سهتار میزند در دلش قول میدهد خودش را به علاقه کودکیاش یعنی رهبری ارکستر برساند. با نخستین چالش فعالیت حرفهایاش در همین یک سال روبهرو میشود، وقتی که تا دیپلم میگیرد دانشگاهها بسته میشود و این «در» تا 10 سال بعد روی هنرجویان موسیقی گشوده نمیشود.
چشمان بتهوون و رهبر ارکستر نوزده ساله!
«من در چشمهای تو چیزی میبینم که پیش از این فقط در چشمهای بتهوون دیدهام.» این تعریف غرورانگیز را نزهت تنها پس از چند جلسه آموزش از زبان یکی از برجستهترین استادان موسیقی، پرویز منصوری شنید و او را در راهش ثابت قدم کرد. نزهت وقتی در آموزشگاهی دید نواختن سازهای کوبهای هم تدریس میشود تعجب کرد. موسیقی آنقدر در او عمیق بود که بدون آموزش میتوانست تکنیکیترین اجراها را با ساز کوبهای داشته باشد. منصوری از شاگردش خواست موسیقی را رها نکند. در همان سال با آن سن کم برای نخستینبار در کسوت رهبری ارکستر ظاهر شد. ارکستری که در منزل منصوری تمرین و اجرا رفت. همزمان در کلاسهای سلفژ هوشنگ کامکار از بین هشت نفر هنرجوی آن دوره، برای رهبری گروه کر نوجوانان انتخاب شد.«من اصلاً نمیتوانستم بفهمم اینها از کجا میدانند که من شیفته رهبری یک گروه موسیقی هستم!» بارها و بارها به تماشای نوارهای ویدئویی محدودی که از ارکسترهای بزرگ به دستش میرسید مینشست و گوش دادن به کاستهای موسیقی، شبانهروزی شده بود. در همین دوران و در بیست و سه سالگی ازدواج کرد. همراهی همسرش مسعود عاشوری که خود ادیب و شاعر بود، نزهت را با خیالی آسودهتر و شتابانتر از قبل در مسیر موسیقی پیش برد و خانواده کوچک و چهارنفرهشان تا قبل از ورود او به دانشگاه شکل گرفت. با این حال برای نزهت که عاشق مدیریت و نظم بخشیدن به نواها و نوازندگانی بود که هر کدام ساز خودشان را میزدند، برقراری توازن بین زندگی شخصی و حرفهای کار آسانی بود. بعد از افتتاح آموزشگاهشان، هر دو، بچهها را همانجا و در آغوش هنر پرورش دادند.
سال1368 و همزمان با آغاز نخستین سال رشته موسیقی در دانشگاه بعد از انقلاب، وارد دانشگاه تهران شد. روزی از استادش حسین دهلوی خواست ارکستر ایشان را رهبری کند. استاد نپذیرفت و گفت باید مدارج علمی را طی کند و نزهت برای اینکه ثابت کند تمام تکنیکهای رهبری را آموخته، چارهای نداشت جز اینکه یک ارکستر را رهبری کند. از آن به بعد در تمرینهای ارکسترها شرکت میکرد و به سختی از قطعاتی که قرار بود تمرین شود، مطلع میشد. کپیهای پارتیتور را که کیفیت بالایی نداشتند و خواندنشان سخت بود پیدا میکرد. یک بار یکی از رهبران نظرش را در مورد تمرین جویا شد و دختر صاف و صادق قصه ما که فقط به اجرایی درستتر فکر میکرد نظراتش را صمیمانه و شفاف گفت و نتیجه این شد که تا مدتها دیگر نتوانست سر تمرینها حاضر شود.
جلودار جبهه موسیقی در عصر تقابلهای فرهنگی
ت
شکیل گروه کر دانشگاه، واکنش نزهت به این اتفاق بود. او سرسختتر از این بود که با چنین تنبیهی پا پس بکشد. خودش فراخوان حضور در گروه را در تک تک دانشکدهها پخش کرد؛ به اعضا آموزش داد و در چندین اجرا از جمله برای
فرهاد فخرالدینی رهبریشان کرد. کارشناسی ارشد را آهنگسازی انتخاب کرد چرا که رشته دانشگاهی رهبری ارکستر وجود نداشت و بعدتر خودش اصول و مبانی اجرا را تدریس کرد.«این را میگویم تا استادانم بدانند اگر کاستی در کار من است از کمکاری نیست. هر چه باید تست میشد روی ما انجام شد. البته من ناراحت نیستم اما جلودارها همیشه بیشترین آسیب را در جنگها میبینند و ما جلودار بودیم.»
به باور نزهت، اوایل روحیه صحیح انقلابی در فرهنگ وجود داشت؛ این روحیه کمکم کوچک و بسته شد و کسانی آرام آرام چیزهایی را شکل دادند و
قدم به قدم راه را کج کردند. «در سالهای اول انقلاب ما محدودیت کمتری داشتیم.... محدودیتهاقدم به قدم شکل گرفت.»
امیری آموزش به کودکان را از سال 67 آغاز کرد. مجموعه کتبی را هم برای نخستین بار برای آموزش موسیقی و تجاربش به کودکان در سال 79 تألیف کرد که بعد از سالها، سال آینده منتشر خواهد شد. در این کتب که با همراهی همسرش تألیف شده، برای نخستین بار به آموزش موسیقی به کودکان پرداخته و روی نغمههای فولک شعرهای اختصاصی کودکانه سروده و قرار داده شده است. ثمره این آموزشها برگزاری صدها کنسرت با کودکان و نوجوانان بود و همینطور گروه مدرسینی که تنظیم قطعات و رهبری را به نوبت انجام میدادند. در یکی از همین اجراها بود که نزهت، به دلیل کمبود نوازنده، پرکاشن را هم مقابلش قرار داد و درمیانههای رهبری بر سن فرهنگسرای بهمن پرکاشن زد. بعد از این اجرا بود که فریدون شهبازیان به بهروز غریبپور نوید این را داد که نزهت در آینده رهبر ارکستر برجستهای خواهد شد. این جمله، امیری را که سالها با محدودیت امکانات و... روبهرو بود و شرایط میرفت تا او را ناامید کند، جان و انگیزهای دوباره داد و پرتابش کرد به آینده.
رهبری بزرگ ِموسیقی کوچک شبانه
آن روز و ساعت و لحظهای که نزهت اطمینان پیدا کرد رهبری ارکستر همان کاری است که او باید در زندگی انجام دهد و به قول معروف «این کاره است»را خوب به یاد دارد... پایان دوره مسترکلاس رهبری ارکستر منوچهر صهبایی که باید سرناد موسیقی کوچک شبانه موتزارت را رهبری میکردند. نفر اول و دوم هر کدام دو سه میزان را رهبری کردند، نفر سوم کاری از پیش نبرد اما امیری تنها کسی بود که موومان را از ابتدا تا انتها با ارکستر رهبری کرد.
مهمترین و نقطه اوج فعالیتهای او اما سال 1384 اتفاق افتاد. وقتی چهار شب، ارکستر مضرابی از قطعات حسین دهلوی، که زمانی او را از رهبری ارکستر منع کرده بود، روی صحنه برد و نام خودش را به عنوان نخستین بانوی رهبر ارکستر در ایران ثبت کرد. نامی که به خاطر اجراهای موفق آن سال بسیار خوش درخشید. «اصلاً من آخرین نفر، اما بگذارید کار کنم!» عنوانی که او اصراری به داشتنش ندارد. «شما خودتان را منزه و متعهد نسبت به جامعه و زمان نگه میدارید، دانشتان را سالها بهروز میکنید، خودتان را وقف یک شاخهای میکنید بدون اینکه بتوانید از آن استفاده کنید. اما نمیگذارند» از آن سال تا سال گذشته به دلایل مختلف امکان حضور امیری روی صحنه فراهم نشد و سالهای مهمی از فعالیتش را در سکوت و به آموزش گذراند.
نغمه باران و آواز خفته بانوان
محدودیتها تا اینجا بود که امیری دعوت شده بود تا در تلویزیون موسیقی آموزش دهد اما اسم موسیقی را هم نمیتوانست بیاورد! مسائلی که بیشتر به عدم حمایت برمیگشت. آهنگسازانی که به راحتی همکاری نمیکردند یا نوازندگانی که قیمت را تا جایی بالا میبردند که امکانش برای امیری که حامی مالی نداشت سخت بود. «من هرگز نپذیرفتم که یک زن با مرد فرق دارد. تنها تمایز زن بودن آن حجب و حیا و سکوت و تحملی است که همه از زنان انتظار دارند و این سکوت کردن و دم نزدن به عمق من افزود و باعث شد ریشهای پیشرفت کنم، نه روی صحنه و در اجرا و روبنا. اما این فشار برای من لازم بود تا دوباره برخیزم، سال 1395 وقتی با یک گروه هشت نفره اجرا کردم، به خودم قول دادم ثابت کنم که این اجرای کوچک در حد تو نبود. از فردای آن روز احساس کردم این فشار برداشته شده و من آنقدر انرژی دارم که میتوانم کره زمین را به چرخش دربیاورم.»
سال 1396 اما او برای رهبری ارکستر «نغمه باران» دعوت شد و شش ماه ارکستر را تمرین داد و در دیماه امسال، در جشنواره موسیقی فجر، بعد از 12 سال بازگشت باشکوهی را روی صحنه و عرصه موسیقی ایران داشت. در شرایطی که بانوان نوازنده اجازه حضور روی صحنه را پیدا نمیکنند، حضور با اقتدار نزهت امیری به عنوان رهبر یک گروه بزرگ موسیقی متشکل از زنان و مردان، در بالاترین سطح کیفی اجراهای موسیقی، یعنی جشنواره فجر حرف زیادی برای گفتن از توانمندی بانوان هنرمند ایرانزمین دارد و قرار است سال آینده به درخواست بانوان نوازنده و خواننده، ارکستر بانوان «سرزمین مادری» را رهبری کند. امیری امیدوار است برای نخستین بار گروه بانوان بتوانند در آن برای همه و نه فقط بانوان موسیقی اجرا کنند. « روز قبل از اجرا به نوازندگان گفتم من الآن همه چیز برایم تمام شده و هر کاری میخواستم در تمرینها انجام دادهام و آنقدر تمرین کرده بودیم که برای من مثل دیدن فیلمی بود که پیشتر بارها دیده بودم و چون برایم چیز تازهای نداشت، فرصت داشتم نظارهگر لبخندهایی باشم که به سوی ما زده میشد.» لبخندهایی که حال خوب و انرژیشان تا امروز و اینجا و بر چهره هنرجویان کم سن و سال امیری و همه علاقهمندان به موسیقی منتشر است
ساز سیاستگذاران فرهنگ با جامعه کوک نیست
«جامعه ما جامعه پایداری نیست که من به آینده موسیقی امیدوار باشم یا نه. سیاستگذاران فرهنگی با هم تعارف دارند. یک بار برای همیشه نمیآیند بایدها و نبایدها را بگویند. تصمیماتشان را به مردم نمیگویند چون میترسند. ما مثل میلیاردری هستیم که کنار خیابان خوابیده. با این فرهنگ غنی، در عمل فقیرانه رفتار میکنیم چرا که درست تصمیم گرفته نشده است. وقتی به من میگویند تو چطور این سالها استقامت کردی؟ من یاد یک مثال میافتم. شما پایتان را میگذارید روی گلوی یک نفر و فشار میدهید و فشار میدهید یک دقیقه قبل از خفه شدن پا را برمیدارید و میگویید آفرین! عجب قهرمانی! تو چطور مقاومت کردی! راه درست این است که کلاً پایشان را از روی گلوی موسیقی بردارند. از موسیقی هم که فقط موسیقی پاپ را دوست دارند. البته جامعه خسته است، موسیقی کلاسیک متفکر تربیت میکند و موسیقی پاپ برای رفع خستگی است. در کل کوتهنگری است که شما وقتی صدای یک پیانو را میشنوید به جای اینکه شما را به یاد بزرگ زنان تاریخ کشور بیندازد درگیر مسائل ابلهانه شوید. من به تمام زنان میگویم اگر صدای من تأثیرگذار باشد من در جلوترین نقطه و رأس حمایت از همهشان هستم. خواننده و نوازنده. من معتقدم زنان باید پا به پای مردان بخوانند، در همه شهرها، در همه سالنها، من مطمئنم آنچه امروز میبینیم تفکر غالب نیست اما تفکر غالب جسارت من را ندارد. امیدوارم به این چیزها فکر شود قبل از اینکه دیر شود. من حاضرم مشاوره رایگان در حوزه سیاستگذاری فرهنگی بدهم. من درد را میدانم، درمان را هم میدانم. امیدوارم روزی برسد که کسانی که دانش تخصصی دارند در این مقامها بنشینند چون فقط دلسوزی مسئولان کافی نیست. ما باید قانون اساسی را اجرا کنیم و تفسیرهای شخصی افراد را کمرنگ کنیم. به هر بهانهای اول از همه هنر و در بین هنرها موسیقی را قلع و قمع کردهاند. من با این تخصصم اول باید ثابت کنم موسیقی من حرام نیست، حالا تازه به عنوان یک معلم ساده به من اجازه فعالیت میدهند. شما وقتی این همه محدودیت ایجاد میکنید موسیقی زیرزمینی میشود. من وقتی همکارم را میبینم نتوانسته روی صحنه برود و پشت پرده ایستاده، من وقتی آن چشمها را میبینم، دستانش را میبوسم و تنها چیزی که میگویم این است که صبور باش. همیشه اینطور نمیماند.
۴۷۲۳۷