جهان ملتهب، منطقه پر آشوب، رهبري جوان و خيرهسر و سوي ديگر تاجري كه سياست را آكنده از بلوفهاي تجاري كرده و چون بازرگانان در پي متاع خويش چنان وانمود ميكند كه آسمان را به زمين خواهد رساند اگر همه آنچه او خواسته به دست نيايد.
همه اينها دلايلي است تا به رويدادهاي مرتبط با كيم جونگ اون و دونالد ترامپ خوشبين نبود. اگرچه تمام آنچه او خواسته تحصيل نشده اما نميتوان به اين بهانه همه آنچه او در سر دارد و شرايط و اوضاع و احوال بر شمرده را هم از نظر دور داشت. وجه مشترك اين دو رهبر موجبي است تا هر آنچه پيرامون و بين آنها رخ ميدهد را با حساسيت دنبال كرد، اين دو دنكيشوتهاي قرن حاضرند كه به نام خود و حساب مردم و سايرين ايثار و معامله ميكنند و دست آخر گويا بنا بر مذاكره دارند اما در اينكه همه آنچه ايشان انجام داده و ميدهند براي منافع مردمانشان بوده ترديد بسيار وجود دارد.
(نرخ بيكاري و رشد اقتصادي بنابر آمارهاي رسمي در دوران ترامپ با وجود ادعاهاي او از دوران اوباما بدتر است.) اين وجه مشترك اين واقعيت را به غليان ميآورد كه اين مذاكرات نه از گشايش باب دوستي كه از غايت دشمني است. مسالهاي كه ميتواند وسيلهاي باشد براي رسيدن به اهدافي ديگر و معاملهاي كه آثار آن محدود به همان معامله نيست.
شاهد اين ادعا بازبيني دماسنج رابطه بين كره شمالي و ايالات متحده امريكا است. ملاحظه اين سابقه هيچ نشاني را هويدا نميكند كه بتوان از آن براي اين چرخش آشكار و ناگهاني كه عامل موثري باشد براي مذاكره استفاده كرد ولو آنكه از مذاكره نميتوان بلافاصله دوستي و توافق را استنباط كرد؛ از مذاكره تا توافق و توافق تا دوستي فاصله بسيار است و به نظر ميرسد آنچه در حال روي دادن ميان اين دو كشور است بيشتر به يك توافق نزديك و مانند باشد تا دوستي و مودت! موضعگيري محتاطانه رهبران جهان هم ميتواند ناشي از همين امر باشد.
اين ويژگي به اصل و عواقب اين واقعه حساسيت خاصي را اعطا ميكند كه خوشبيني به آن بيشتر يه سادهانگاري نزديك است تا يك رخداد ديپلماتيك موفق!حساسيت موضوع زماني بيشتر به چشم ميآيد كه تمكين كيم جونگ اون، جوان ناپخته بر مسند قدرت نشسته فقط شعار رييسجمهور يكساله و چند ماهه امريكا نبود، بلكه آرزو و شايد غايت او بود و هست.
ترامپ در اين مدت نشان داده كه نه پاي بند تعهد است نه وفادار به قواعد بازي در عالم سياست، او فقط ميخواهد شهوت قدرت خود را ارضا كند، فدا كردن ملت فلسطين در حالي كه دنيا برابر او ايستاد نشانه آشكاري است كه ترامپ بيهيچ ملاحظهاي خارج از اصول و پرنسيپهاي معمول و متعارف ديپلماتيك عمل ميكند؛ روشي كه به نظر ميرسد او براي مواجهه با كره شمالي در نظر گرفته است، نزديكي توام با احتياط براي جمعوجور كردن ماجرايي كه سالها به پاشنه آشيل ايالات متحده امريكا تبديل شده است.
او ميخواهد قهرمان باشد، بها و بهانه و قيمت آن نيز مهم نيست. به نتيجه رسيدن و سرانجام پيدا كردن اين ديدار و مذاكره احتمالي يعني ترك برنامه هستهاي كره شمالي و رفع تحريمها عليه اين كشور كه ميتواند به زمينه و الگويي در عرصه روابط بينالملل تبديل شود. اين الگو خواسته يا ناخواسته در مقابل و مقايسه با برجام قرار ميگيرد و اين اهميت قضيه را براي ايران و مخالفانش برجسته ميكند. شكست مذاكرات ميان كره شمالي و ايالات متحده امريكا نيز بلادرنگ نتيجهاي كاملا متفاوت را پديد ميآورد؛ به گونهاي كه موضع ايران و موافقان ديپلماسي مرتبط به برنامه صلح آميز هستهاي ايران منجر به برنامه جامع اقدام مشترك را تقويت ميكند.
به زبان ساده مذاكرات آتي ميان كره شمالي و ايالات متحده امريكا يك طرف ثالث هم دارد كه جمهوري اسلامي ايران است، واقعيتي كه ميتوان از مجموع شرايطي كه تشريح شد، استنتاج كرد. اين حقيقت اين الزام را ايجاب ميكند كه ايران فقط نظارهگر اين واقعه سياسي- ديپلماتيك نباشد؛ ايجابي كه وجوب برنامهاي مدون، سياستي هوشمند و جامع را نمايان ميكند. ضروري است كه طرحي نو درانداخت و سياستي مشخص را براي مواجهه با اين حادثه و عواقب ناشي از آن تمهيد كرد.
5252