در این میان چه چیزی تغییر کرده بود؟ آیا غیر از این بود که در آن سالها تفکر سیاست خارجی کشور دچار افراطگرایی بود؟ آیا بازی با پدیده هستهای، برای رسیدن به اهداف مدنظر در پهنه سیاست داخلی ساخته و پرداخته شده بود؟ آیا تلازمی در سیاست داخلی (پولپاشی برای خرید وفاداری مردم) و سیاست خارجی (تجویز نسخهای جادویی برای القای ملموس دشمنهراسی به منظور تحکیم مواضع و قدرت داخلی و منفعلساختن منتقدان و در نتیجه بهدستگرفتن کنترل افکار عمومی) در کار بود؟
آیا اینگونه شکلدادن به فرایند امور و تعبیر عینی آن، باعث نشد عدهای فرصتهای عظیم ملی را چنین سخاوتمندانه قربانی کنند؟ آیا قرار بود در پس مناقشه هستهای ضعفهای سیاست داخلی پنهان شود؟ واقعا اینگونه بود؟ چرا؟
آیا اشتباه در تصور نخبگان از انرژی هستهای و تأثیر آن در اقتدار ملی ایران، باعث بروز این اشتباهات نشد و آیا علت این اشتباهات آن نبود که نخبگان کشور درک درستی از تصمیم اجماعی همه کشورهای قدرتمند جهان اعم از دوستان و مخالفان ایران علیه ایران نداشتند و هزینههای عظیم تحریم یک کشور با اجماع جهانی را درک نمیکردند؟ آیا نخبگان ما از وضعیت فاجعهبار کرهشمالی و زندگی رقتانگیز مردم این کشور شناخت کافی نداشتند و بنابراین از خسارات استراتژی مشابه کرهشمالی بیاطلاع بودند یا آن را هزینهای میدانستند که باید از جیب ملت ما پرداخت میشد؟
45302