این فیلم از فیلمسازی است که ما را به دنیای رابطه‌ها و رازها می‌برد و به یادمان می‌آورد که اگر خوب فکر کنیم حتما جاهای خالی و مبهم زندگیمان به رازهایی ختم می‌شود.

نزهت بادی: فیلم هفته پیش «فرشتگان با چهره‌هایی آلوده» ساخته مایکل کورتیز بود که دیدار دوباره‌اش بعد از سال‌ها خیلی برایم لذت داشت، خدا کند خاطرات خوبی را در شما هم زنده کرده باشد. 

راستش آدم برای دیدن بعضی از فیلم‌ها انتظار دشواری را می‌کشد و درست لحظه‌ای که دیگر ناامید شده‌ایم یکدفعه مثل یک معجزه سر و کله‌شان در زندگیمان پیدا می‌شود و تازه بعد از تماشایشان می‌فهمیم که برای این بیقراری ها حق داشته‌ایم.

فیلمی که این هفته می‌خواهم درباره‌اش برایتان بنویسم با چنین اشتیاق پر تب و تابی وارد گنجینه فیلمهای محبوبم شد. اگر هنوز فیلم را ندیده‌اید که بعید می‌دانم، امیدوارم خواندن این یادداشت کوتاه شما را هم برای دیدن آن دچار هیجان کند، باور کنید بعضی از فیلم‌ها می‌ارزد که آدم بخاطر به دست آوردنشان تا آخر دنیا برود.

حالا برویم سراغ بازی‌مان! کارمن مورا در ماشین پنهان شده است و با احساسی آمیزه از اضطراب، هیجان، لذت و غرور کافه دخترش را می بیند که غرق نور و موسیقی است. پنه‌لوپه کروز در میان مهمانان رستورانش ترانه‌ای را می‌خواند که مادر در کودکی به او آموخته است.

این ترانه نقطه وصل مادر و دختری است که یک زخم کهنه آن دو را از هم دور کرده است. با وجودی که می‌دانیم هنوز دختر مادرش را نبخشیده و کدورت سال‌های گذشته بر دلش سنگینی می‌کند، اما شور و احساسی که در آوازش موج می‌زند، نشان می‌دهد چقدر دلش برای مادرش تنگ شده است.

همه ما مثل پنه‌لوپه کروز سعی می‌کنیم همه آن احساسات جریحه‌دار شده را فراموش کنیم ولی گاه و بیگاه چیز کوچکی مانند یک آواز قدیمی، بوی غذا و یا رنگ لباسی دوباره ما را وسط خاطرات دردناک پرت می‌کند و به همه چیزهایی که فقط خدا می‌داند برای کنده شدن از آن چه تلاشی کرده‌ایم، پیوند می‌دهد.

اگر هنوز متوجه نشده‌اید درباره چه فیلمی حرف می‌زنیم اجازه دهید یک کد مهم در اختیارتان قرار دهم. این فیلم از فیلمسازی است که ما را به دنیای رابطه‌ها و رازها می‌برد و به یادمان می‌آورد که اگر خوب فکر کنیم حتما جاهای خالی و مبهم زندگیمان به رازهایی ختم می‌شود که چه بخواهیم و چه نخواهیم بالاخره یک روز که وقتش برسد سر باز می‌کنند. در آن لحظات نمی‌دانم چه چیزی می‌تواند به ما شهامت ادامه زندگی را بدهد، شاید خود زندگی که به یک راز بزرگ می‌ماند و لابد با مرگ افشا می‌شود. 

شاخص‌ترین مولفه‌های سینمای او را می‌توانید در خلق دنیاهای زنانه، ادای دین و ارجاع به عالم سینما و نمایش و استفاده از ترانه‌ای برجسته بیابید، اما او بیش از هر چیز بر سه موضوع تسلط و تمرکز ویژه‌ای دارد. قبل از هر چیزی باید به فیلمنامه اشاره کرد که هنر فیلمساز اسپانیایی ما این است که داستان‌های پیچیده و چندلایه را خیلی ساده و روان تعریف می‌کند، بخاطر همین در تماشای چندباره آن تاثیر عمیق‌تری بجا می‌گذارد.

بعد از آن در زمینه انتخاب و اجرای بازیگران وسواس عجیبی دارد و غالبا موقع نوشتن نقش‌ها بازیگر مشخصی را برای آن در نظر دارد. به عنوان نمونه می‌توان به رابطه اثیری‌اش با پنه‌لوپه کروز اشاره کرد که به نوعی منبع الهام‌بخش او در تمام این سال‌ها بوده است.

نکته سوم هم این است که فیلم‌هایش مثل خود زندگی سرشار از رنگند و سبک بصری خاصی دارند، مخصوصا رنگ قرمز که همیشه در صحنه‌های کلیدی در لباس شخصیت اصلی ظاهر می‌شود.

همانطور که در یادداشت‌های گذشته دیده‌اید، غالبا فرصت نمی‌شود درباره هر فیلمی تمام نکات مهم و به یادماندنی‌اش را مطرح کرد، مثل این بار که نشد درباره بازی گرم و گیرای پنه‌لوپه کروز  و روایت چند لحنی آن حرف بزنیم. بخش‌های ناگفته هر فیلم را برعهده شما می‌گذارم تا با هم هر چه بیشتر در دنیای خلسه‌آور فیلمها غرق شویم.

منبع: خبرآنلاین