با اوضاعی که جهان دارد پشتسر میگذارد، برنامههایی که از پیش برای بهبود وضع فقرای جهان مطرح شده بودند، رنگ باختهاند. به همین ترتیب، نگرانیها از توقف روند این اصلاحات جهانی و بهخطرافتادن امنیت جهانی و امنیت سرمایه در جهان، شدت پیدا کرده است. آنچه میخوانید یادداشت فلیکس دادس، مدیر اجرایی «سازمان آینده پایدار» (SFSF)، و مایکل اشتراوس، مدیر اجرایی سازمان «رسانههای گروهی برای زمین» (EM)است درباره همین نگرانیها.
در سال 1307 هجریشمسی، زمانیکه رضاخان پهلوی در اندیشه غربیکردن ایران بود، مهاتما گاندی میگفت: «خداوند نمیخواهد هند به شیوه غرب، صنعتی شود. امپریالیسم اقتصادی پادشاهی یک جزیره کوچک (انگلستان)، جهان امروز را به زنجیر کشیده است. اگر قرار باشد تمام ملت 300 میلیونی هند، این رویه استثمار اقتصادی را در پیش بگیرد، زمین را لخت خواهد کرد؛ انگار که ملخها حمله آوردهاند!»
نیمقرن پیش از آنکه واژه توسعه پایدار به ذهن کسی خطور کند، رهبر استقلال هند نسبت به خطری هشدار داد که دنیای بهسرعت درحال توسعه را تهدید میکرد. امروز که 80 سال از هشدار گاندی میگذرد، جمعیت هند 4 برابر شده و جمعیت بزرگترین مصرفکننده جهان یعنی ایالات متحده آمریکا به 300 میلیون نفر رسیده است. خطراتی که گاندی پیشبینی کرده بود، آرامآرام به واقعیت میپیوندند.
8 سال پیش، در اولین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در هزاره جدید، بیش از 100 رییسجمهور، نخستوزیر و رهبر ملتهای جهان گرد هم آمدند و به اتفاق آراء، اهداف توسعه هزاره را تایید کردند. این اهداف بهطور برجسته بر فراهمآوردن غذا، انرژی، آب، سواد، سلامت و حفاظت محیطزیست برای نیممیلیارد تن از فقیرترین انسانهای روی زمین در سال 1394(2015) تمرکز دارد.
اکنون که هشت سال از این تصمیم مهم گذشته، تغییرات وسیعی در جهان روی داده که واقعگرایی برخی از این اهداف را زیر سوال میبرد. کارشناسان پیشبینی کردهاند با تداوم سیاستهای فعلی، هیچیک از اهداف توسعه هزاره در کشورهای جنوب صحرای آفریقا محقق نمیشود؛ تازه این پیشبینی بدون درنظرگرفتن اثرات اصلی بحران اخیر غذا و انرژی در جهان، رشد سریع تاثیرات تغییرات گسترده آبوهوایی و همچنین رکود اقتصاد جهانی است!
بحرانی از هیچجا
در سال گذشته، دو بحران محیطزیستی و اقتصادی به موازات یکدیگر، جهانیان را متوجه خود کرد. مصرف فزاینده کشورهای درحال توسعه، شرایط بسیار بد آبوهوایی که محصول بسیاری از مناطق کشاورزی جهان را آسیب زد و در کنار اینها، احتکار اقتصادی بسیار گسترده، سبب شد بهای مواد غذایی در آستانه زمستان گذشته بهسرعت افزایش پیدا کند.
تقریبا همزمان با این بحران، ارزش نفت نیز بهسرعت افزایش پیدا کرد. دلیل صعود قیمت نفت نیز افزایش مصرف کشورهای درحال توسعه و سفتهبازی بینالمللی بود. اما خطرهای سیاسی افزایش تولید و همچنین، شکست مفتضحانه بزرگترین کشور مصرفکننده نفت در اجرای هر نوع سیاست معنیدار کاهش مصرف انرژی نیز به این بحران دامن زد.
همانطور که طوفان کاترینا، آمریکاییها را از خواب بیدار کرد و به آنان فهماند که اثرات پدیده گرمایش جهانی، واقعی است و میتواند هر جای زمین روی دهد، بحران غذایی موجود نیز نشان داده تنها با یک خشکسالی دیگر، یا مشکل دیگری در برداشت برنج، یا آفتافتادن به محصولات غذایی، کشورهای توسعهیافته به واکنشهایی نامطلوب تحریک میشوند. این واکنشها میتوانند هر چیزی باشند: شورش بر سر قیمت مواد غذایی در یکی از شهرهای آمریکا، جیرهبندی دولتی برنج در ژاپن، یا بازداشت گسترده کشاورزان اعتصابکننده در فرانسه! اما مستقل از نوع این واکنشها، واقعیت سیاستهای جهانی بهشکلی موثر و غیرقابلبازگشت تغییر خواهند کرد.
ظهور غیرمترقبه این بحرانها حاکی از آن است که پدیدههای تحت کنترل، چقدر سریع میتوانند از کنترل خارج شوند؛ چگونه پدیدههای در ظاهر مستقل از یکدیگر میتوانند محدودیتهای متقابلی را روی فعالیتها اعمال کنند؛ و چقدر جهان به رشتهای از پرتگاههای متوالی شباهت پیدا کرده که مسیرهای معدودی برای جلوگیری از بروز یک فاجعه جهانی باقی مانده است.
مثال مشخصی از این تاثیرات که مثل آن را بهوفور میتوان سراغ گرفت، افزایش قیمت جهانی برنج، این ماده غذایی اصلی است که از 425 دلار در هر تن در دیماه سال گذشته به 1080 دلار در هر تن در فروردین امسال رسید. سونامی خاموش، عنوانی است که مدیر اجرایی برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد، جاست شیران، برای این بحران استفاده میکند.
او تاثیر بحران غذا و انرژی را به این شکل توصیف میکند: «مردمی که درآمد روزانه آنها کمتر از 2 دلار است، نمیتوانند از خدمات بهداشتی و تحصیلی استفاده کنند و مجبور میشوند برای تامین غذا، دامهای خود را بفروشند یا بکشند. اما آنهایی که درآمد روزانه کمتر از 1 دلار دارند، مجبورند مواد پروتئینی و سبزیجات را از سبد غذایی خود حذف کنند. و مردمی که با کمتر از 50 سنت (یعنی 500 تومان) در روز زندگی میکنند، تمام وعدههای غذایی را از دست میدهند و شاید، روزها نتوانند غذایی تهیه کنند.»
آنچه وضعیت فعلی را تشدید میکند، بحران مالی جهانی است که اقتصاد بسیاری از کشورها را بهسوی رکود اقتصادی سوق داده است. بحران غذا و انرژی از عوامل ظهور بحران مالی بود و بحران مالی نیز بهنوبه خود، بحران غذا و انرژی را تشدید میکند. اما در شرایطی که چالش کشورهای فقیر بهشدت گسترش پیدا میکند، پاسخ کشورهای توسعهیافته چیست؟ شاید باورتان نشود، ولی پاسخ آنها کاهش کمکهای توسعهای است.
سه سال پیش، مقدار این کمکها 107.1 میلیارد دلار بود، درحالیکه این مقدار در دو سال پیش به 104.4 میلیارد دلار رسید و سال گذشته با %8.4 کاهش، به 103.7 میلیارد دلار رسید. این بدان معنی است که این کمکها تا 0.28 درصد از تولید ناخالص ملی کشورهای توسعهیافته کاهش پیدا کرده و این درحالی است که در کنفرانس سال 1381 سازمان ملل متحد برای سرمایهگذاری در توسعه در مونتری، همین دولتها تصمیم گرفتند تا 0.7 درصد از تولید ناخالص ملی خود کمک کنند.
برای درک بهتر بحران کافی است به این بخش از گزارش سازمان اروپایی دیدهبان بینالمللی دقت کنید: خردهفروشی جهانی غذای سگ و گربه در سال 2007 به رقم 45 میلیارد دلار رسیده که در پنج سال، 43 درصد رشد نشان میدهد!
دورزدن بیانتها
اما سوال اصلی هنوز پابرجاست. چه تغییراتی را باید در اقتصاد جهانی ایجاد کرد تا بتواند چنین بحرانهایی را رفع کند و به اهداف توسعه هزاره دست پیدا کند. واضح است که کره خاکی ما باید نوع دیگری از توسعه را تجربه کند، توسعهای که باید پایدار باشد.
چنین مدلی در کنفرانس سران جهان در سال 1371 در شهر ریو مورد توافق قرار گرفت. دولتهای حاضر متوجه شدهاند که مسوولیتهایی مشترک و در عینحال، متمایز برعهده دارند. بهعبارت دیگر، کشورهای ثروتمند باید مصرف خود را کاهش دهند، درحالیکه کشورهای فقیرتر حق توسعهیافتن دارند، اما باید آنرا به شکلی پایدار انجام دهند.
تغییرات آبوهوایی، نمونهای خاص از نیاز جامعه بشری به چنین ائتلافی است. بخشی از افزایش قیمت مواد غذایی به دلیل تاثیر منفی استفاده از ذرت برای سوختهای زیستی و تامین انرژی بود؛ نکتهای که از چشم سیاستگذاران پنهان مانده بود. این مشکل و مسایلی از این دست، اهمیت و دشواری همکاری متخصصان موضوعهای مختلف را نشان میدهد. چنین مسایلی همچنین نشان میدهند که چرا توسعه، محیطزیست، تجارت و اقتصاد باید جمع شوند تا بتوانند سیاستهای موثری را طرحریزی کنند.
خوشبختانه پیشرفتهای قابلتوجهی در زمینه انتقال برخی طرحهای بحثبرانگیز قدیمی محیطزیست به حیطه چانهزنیهای سیاسی انجام گرفته است. ایده نویدبخشی برای اختصاص ردیف بودجه ویژه گازهای گلخانهای مطرح شده و در کنار آن، هدف کاهش گازهای گلخانهای از سوی سیله بسیاری از شرکتها و سیاستمداران پیشرو و صاحبنفوذ پذیرفته شده است. اما عامل مهم برای موفقیت هر راهبرد موثر این است که هدف اصلی، کاهش کل مصرف باشد، بهخصوص در جوامع بسیار پرجمعیت که بیشترین سهم در شکلگیری این بحرانها متوجه آنهاست. برخلاف شعارهای انتخاباتی جورج بوش پسر که در سالگرد کنفرانس سران در ریو بیان شد، شیوه زندگی مردم ایالات متحده که مصرفگرا است، بسیار قابلبحث است.
اشتباههای دنبالهدار
شکست در اجرای توافقات کنفرانسهای سران کشورهای جهان در ریو و ژوهانسبورگ، ظهور مشکلات چندگانه محیط زیستی و اقتصادی و همچنین تهدیدات علیه توسعه جهانی را تسهیل کرده است. آیا کشورهای صنعتی، اقتصاد ضعیف خود را بهانهای برای عملنکردن به تعهدات خود در قبال اهداف توسعه هزاره قرار میدهند، با این خیال که شاید به تقویت اقتصادشان کمک کند؟ ممکن است چنین بهانهای برای بسیاری از سران کشورهای صنعتی وسوسهانگیز باشد، اما انتخاب چنین گزینهای قطعا اوضاع را بدتر میکند. بازگشت به سیاستهای ملیگرایانه اقتصادی و منافع ملی نهتنها اوضاع را سامان نمیدهد، که بهشدت و گسترش بحرانهای انرژی، مواد غذایی و اقتصاد جهانی اضافه میکند.
بههرحال، این اشتباه ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا در کاهشندادن موانع تجارت محصولات کشاورزی بود که موجب شد کشاورزان کشورهای درحالتوسعه نتوانند فعالیتهای کشاورزی خود را گسترش دهند، و بهاینترتیب سهمی عمده در آغاز بحران مواد غذایی را به خود اختصاص دادند.
به عبارت دیگر، سرمایهگذاری کافی در اهداف توسعه هزاره میتواند محرکهای لازم را برای اقتصاد جهانی فراهم آورد تا به خارجشدن اقتصاد همه کشورهای جهان از رکود کمک کند. شاید باورش دشوار باشد اما سرمایهگذاری در انرژی، غذا و زیرساختهای انتقال آب، تاثیر مناسبی بر درآمد مصرفکنندگان فقیر خواهد داشت و این نه تنها بر اقتصاد آن کشورها، که به خروج اقتصاد کشورهای توسعهیافته از رکود نیز کمک خواهد کرد. اصلا اقتصاد جهانی یعنی همین.
این مطلب با گفتاری از گاندی آغاز شد که رفتار انسانها را به ملخها تشبیه کرده بود. اما هدف این رهبر بزرگ، ترغیب انسانها برای تغییر مسیر پیشرفت و توسعه بود. ما انسانها به عنوان یکی از گونههای حیات روی زمین، شاید بیشتر از 20 سال دیگر فرصت نداشته باشیم که مسیر توسعه را تغییر دهیم.
زمان آن فرا رسیده است که تکتک افراد، نگرش خود را نسبت به الگوی مصرفشان بازنگری کنند. زمان آن فرا رسیده است که احزاب سیاسی در مورد گزینههای پیشروی جهان صادق باشند. زمان آن فرا رسیده است که دولتها و سازمان ملل متحد، اقدامات لازم را برای دستیابی به اهداف توسعه هزاره انجام دهند و علاوهبرآن، مسیر توسعه جدیدی را آغاز کنند که تمام چند میلیارد انسان، بتوانند زندگی پایداری را روی این تنها سیاره دارای حیات ادامه دهند.
بیبیسی - ترجمه: ذوالفقار دانشی