تاریخ انتشار: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۴:۵۴

علی پورمحمدی

مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت آخرین نفر از عالمان متعلق به حوزه نجف بود که حوزه قم را هم درک کرده بود.

در نجف به اجتهاد رسیده بود و عالمانی را درک کرده بود که بعدها دیگران افتخار می‌کردند بعد از درس و مطالعه و مباحثه حرف ایشان را فهمیده‌اند. آیت‌الله بهجت نزد آقاضیاء‌عراقی، ‌مرحوم کمپانی، آقای نائینی و سید، تلمذ کرده بود که همگی صاحب سلیقه و روش اصولی و فقهی ممتازی بودند و حالا در زمانی که بهجت به قم آمده بود معیار و ملاک سواد، فهمیدن حرف‌های آنها بود.

بهجت به قم آمده بود و یک‌راست به درس آیت‌الله بروجردی رفته بود و به قول مرحوم آیت‌الله دکتر مهدی حائری یزدی این جوان شمالی که لهجه و قیافه‌اش را حتی آب نجف هم تغییر نداده بود، در درس آقای بروجردی اشکال کرده بود و آقای بروجردی پسندیده بود و در میان طلبه‌ها همان روز اول حسابی گل کرده بود. آیت‌الله بهجت درس آقای حجت را هم درک کرد و عالمان مکتب قم را هم دید. بهجت همه این‌ها را داشت و دیده بود اما در این‌ها خلاصه نشد چرا که شاگرد آقای قاضی طباطبایی هم بود.

کسی که دستورها و برنامه‌های او برای بزرگان راهگشا بوده است؛ کسی که آخرین استاد رسمی و معتبر این فن با حلقه شاگردان بسیار و ممتاز بوده است و کسی که بعد از او دیگر استادی با این سیطره معنوی و مکتب خاص دیده نشده است و بهجت شاگرد او هم بود، در سن 18 سالگی. و بعد از همه این‌‌ها به قم آمده بود. در مدرسه خانم نماز می‌خواند و همان‌جا درسش را می‌گفت شاید 40 سال یا 50 سال. بهجت این درس و بحث‌های را داشت و سرش به کار خودش بود. حرمش را می‌رفت. زیارتش را می‌کرد و نمازش را می‌خواند. در نماز وقتی به ولا‌الضالین می‌رسیدبغض می‌کرد و دوباره ولا‌الضالین را تکرار می‌کرد و بعد صف استخاره بود. اگر سرش را بالا می‌برد جواب استخاره خوب بوده و اگر پایین، بد و هیچ چیز دیگری هم نمی‌گفت. حالا دیگر خیلی‌ها مرجع شده بودند. از نجف آمده بودند و یا در همان خود قم بزرگ شده بودند. به دیدن بهجت می‌آمدند و آنجا بود که بهجت آنها را می‌شناخت. اما او نماز می‌خواند، درس می‌گفت و به شاگردانش ذکر و ورد می‌داد. اینها گذشت و بعد از امام تاریخ مرجعیت شیعه دوره جدیدی را آغاز کرد، اما بهجت آغاز و انجامش تابع این دوره‌ها نبود. او خودش آغاز بود و حالا که رفته، این نسل را با خودش به انجام رساند. بضاعت علمی و معنوی فقیر نسل ما به اتکای بهجت‌ها بود که سیلی سرخ می‌کرد. بهجت در مدرسه خانم اصول می‌گفت و نظر فقهی‌اش را بیان می‌کرد اما این پیرترین عالمان نجف و قم دیده، رساله نداشت. سال‌ها طول کشید تا قانع شود از او مکتوبی به عنوان رساله منتشر ‌شود و بعدها روی جلد تنها رساله‌ای که به جای همه عناوین علمی، العبد بیاید، العبد محمد تقی بهجت، متعلق به آیت‌الله‌العظمی بهجت بود، العبد محمد تقی بهجت در سال‌های آخرین، هر روز بعد از نماز جماعت صبح به زیارت حضرت معصومه می‌رفت و وقتی بر می‌گشت که ما بچه طلبه‌ها درس اولمان تمام شده بود و در راه رفتن به درس دوم بودیم. بعد از درس اشارات در حسینیه ارک راهمان را به سمت مسجد خانم کج می‌کردیم شاید آقای بهجت را ببینیم و این پیر شال به کمر بسته سر به زیر جواب سلام ما را با علیکم غلیظ بدهد تا آن روز، روز ما بشود.

بعدها که به درس اصولش رفتم نگاه‌های نافذش بود که شاگرد را مسحور می‌کرد و حالا آخرین باری که ایشان را دیدم، وقتی بود که شنیدم یکی از نزدیکان می‌خواهد به دیدنشان برود. از مسجد خانم درس‌ آقای بهجت و حالا دانشگاه وین کتاب‌های فرگه و دوباره آقای بهجت و‌ آن نگاه‌ها.

چقدر با صفا و بامحبت بود این پیر، پس از این همه سال همان نگاه‌ها را داشت و بی‌دریغ به همه ارزانی می‌کرد. بقیه‌السلف که امروز درگذشت با سیاستمدار صحبت می‌کرد اما به شاگردش نگاه می‌کرد و گفت: کاری نکنید که پشیمان شوید.

دریغ همه آرزوی ما و همه بضاعت نسل ما، بقیه‌السلف ما.

منبع: خبرآنلاین