این روزها که سالگرد زلزله بم است، رسانهها کم یا بیش به یادآوری برخی از جنبههای این موضوع و ماجرا پرداختهاند، اما با توجه به محور اصلی این ستون که یادداشتهایی درباره سینما را شامل میشود، نگارنده مایل است در این مجال این پرسش را مطرح کند که سهم سینمای ایران در پرداختن به موضوع زلزله چه میزان و به چه کیفیت است.
فیلمهای کمشماری را در تاریخ سینمای ایران میتوان یافت که موضوع اصلی و یا حتی بخشی از درامشان به زلزله مربوط باشد. در سالهای قبل از انقلاب که جز مستند «پ مثل پلیکان» پرویز کیمیاوی (درباره زلزله طبس) ذهن نگارنده عنوان دیگری را به یاد نمیآورد.
در دوران بعد از انقلاب اولین فیلم در این باب، «آوار» بود؛ ساخته سیروس الوند که در اوائل دهه 1360 ساخته شد. نگاه سازندگان «آوار» به زلزله بیش از آن که معطوف به جنبههای فیزیکیاش باشد، مربوط به تأویلی معنوی میشد: اینکه آدمهای داستان در اثر زلزله در زیر مخروبهها حبس میشوند و به بازخوانی اعمال زشتشان مشغول میشوند و سرآخر که نجات مییابند درصدد جبران اشتباهات زندگیشان هستند.
انگار زلزله این فیلم قرار بود سایهای نمادین از زلزله بزرگ روز داوری باشد. بعد از «آوار» تا مدتها زلزلهای روی پرده سینما ندیدیم تا این که سال 1369 زمینلرزه رودبار و منجیل به وقوع پیوست و کیارستمی را برانگیخت تا بلوغ سینماییاش را با ساخت سهگانه مشهورش در شمال ایران رقم بزند و آوازهای جهانی بیابد.
زلزله در سهگانه کیارستمی، بهانهای بود برای ستایش از شور زندگی که علیرغم مصیبتها و آوارگیها و مرگها، همچنان پیش روی بشر گشوده است تا امید به تداوم هستی را در نهادش به اثبات برساند. باز هم مدت زمان درازی طی شد تا تکانههای زلزله مقابل دوربین سینما ثبت شود و ماجرا تا وقوع زمینلرزه بم و کرمان به طول انجامید، اما این بار فیلمسازان بیشتری به میدان آمدند: از مستندساز خوبی همچون پیروز کلانتری که خطر وقوع زلزله در تهران را با مستند زیبایش «تهران چند درجه ریشتر» با بیانی هنرمندانه هشدار داد تا رضا سبحانی که در دومین کار بلند سینماییاش، «خاک سرد»، تأثیر زلزله را روی خانواده کم جمعیتی در حاشیه شهر ترسیم کرد و تا کیومرث پوراحمد که در «گل یخ»، زلزله را بهانهای دراماتیک کرد تا فراموشی قهرمان فیلمش را رقم بزند، اما به نظرم در بین همه این سینماگران فیلم «بیدار شو آرزو» جایگاهی دیگر دارد؛ فیلمی شرافتمندانه از هنرمندی شریف: کیانوش عیاری.
«بیدار شو آرزو» اولین بار شش سال پیش در جشنواره 23 فیلم فجر به نمایش درآمد و متأسفانه تاکنون مجال نمایش عمومی نیافته و هر از چندگاهی در برخی محافل محدود نمایش داده میشود؛ مثل همین چند روز قبل که متولیان بنیاد فارابی نمایشش دادند.
«بیدار شو آرزو» درباره زلزله بم است و عیاری هنوز چندی از وقوع ماجرا نگذشته بود که خود را به قیامتکده بم رساند و در متن فضای نابهسامان آنجا، تصاویری را ثبت کرد که بازسازی واقعیات هولناک زلزلهزدگان بود. جدا از خود فیلم که به رغم محیط شلوغ و بینظم کرمان در آن زمان، به شکل شگفتانگیزی ارزشهای سینمایی متعددی دارد و انسجام ساختاری خود را حفظ کرده، به لحاظ محتوایی نیز مالامال از جنبههای هشداربرانگیز و تکاندهنده است.
تماشای «بیدار شو آرزو» برای همه ما لازم است و اگر متولیان امر نسبت به ماجرای زلزلههای احتمالی و پیشرو در تهران و برخی دیگر از نقاط کشور دغدغه دارند قطعا یکی از ایدههای فرهنگی مربوط به آن، اهتمام برای نمایش عمومی همین فیلم ارزشمند است.
واقعا نمیدانیم چرا این فیلم چنین مهجور مانده، اما ایکاش یک دهم شوق و ذوقی که برای نمایش آثار لوده ارزشینما و یا فیلمهای به اصطلاح پرهزینه و فاخری که برای پوشاندن ضعفهای آشکار خود از معنویات و شعارهای سیاسی روز خرج میکنند نشان داده میشود، برای این فیلم واقعا متعهدانه و انسانی صرف میشد.
«بیدار شو آرزو» البته جدا از بحث زلزله، لایههای درونی و تأویلپذیر دیگری نیز دارد که اشتیاق برای طرحشان را ،نه در یادداشتی روزنامهای، بلکه در مجالی تخصصیتر و مفصلتر، موکول میکنیم به زمانی که طلسم اکران عمومی فیلم به سر آید، ان شاء الله.
54