آپارتمانسازی سبک معماری تراکمساز و تودهوار مُدرن است. یکی از معروفترین معمارانی که در این سبک ساختارگرا نوآوری کرد، لوکوربوزیه سوئیسی-فرانسوی بود و بر اساس آن بینش شهرک و شهرهای چندیگر هند و برازیلیای برزیل را ساخت که بعد به الگویی تبدیل شد. مشابه آن سبک را در ایران در شهرکهایی چون اکباتان و بهجتآباد و.. میبینیم که این شهرکها نما و ظاهر بیرونیشان به سبک زبرهکاری «بروتال»، با بتن خام و کارنشده برساخته شده است. در واقع این شکل برجسازیها و شهرسازیها که در مجموعه عکسهای مایکل وولف هم دیده میشوند، شکلهای هندسی زیبا و پنجرههای یکسان و در مجموع مکعبهای همشکلی هستند که با نظم خاصی کنار یکدیگر تکرار میشوند. اخیرا عکسی از گورسازی در بهشت زهرا دیدم که قیمت گورها را اعلام کرده بود و اعلام میکرد که قیمتها گران نشده است. آن گورها هم گویی ساده شدهٔ همین سبک آپارتمانها بودند!
این نوع شهرسازی و آپارتمانها که در آغاز شکل هندسی زیبا و متنوعی داشتند، در واقعیت تاریخی و اجتماعی یک سبک شکستخوردهاند. و برغم هدف مترقی اولیهٔ سازندگان، بدلیل انتزاعی بودن این سبک معماری، بناها به جای این که گردیکدیگرآورندهٔ آدمیان باشند، زمخت و خاموش و تافتهٔ جدابافته و نابهجا و بیاعتنا به فضای پیرامونی فرهنگی و تاریخی و اجتماعی..، ظاهر میشوند. این نوع تمرکز و تراکمسازی که از شهرهای بزرگ اروپایی و غربی شروع شد، عاقبت به یکی از بحرانهای زیرساختی اروپا و بویژه فرانسه تبدیل شد. در شهرکهایی که ساخته میشود تمهیدات و نوع ساختوسازی که در نظر گرفته میشود، بهگونهای است که خدمات کاملی از قبیل فروشگاه، مدرسه و خشکشویی و استخر و..، به شکل متمرکزی مهیا میشود. در کنار این مزایا اما، بتدریج بحرانهای اجتماعی نیز مانند اعتیاد و فساد و فحشا و خشونت..، از زاه میرسند. تا جایی که فیلم فرانسوی «نفرت » (۱۹۹۵)، بر اساس توحش موجود در سبکزیست این شهرکها ساخته شد که عمق بحران را نشان میداد.
حال سؤال ایناست که در کشور ما که سرزمین وسیعی داریم و مشکل زمین نداریم، آیا نیاز به چنین متراکمسازیهای غلوآمیزی احساس میشود؟ آیا به محیطزیست و مسائل میراث فرهنگی و بحثهای جانبی در این زمینه اهمیت داده میشود؟ در اروپا و در کشورهایی مانند آلمان تلاش بر ایناست که از چند طبقه بیشتر آپارتمانها مرتفع نشوند، در صورتی که آنها بیشتر مشکل زمین دارند. در سبک نیویورکی امریکایی اما این نوع برجسازیها بیشتر انجام میشود. در ایران این حجم از برجسازی و آپارتمانسازی آیا واقعا لزومی دارد؟ مثلا به سمت کرج و قزوین که بروید میبینید در بیابانها، تراکمسازیها و آپارتمانسازیهای متمرکز وسیعی را مییابید و از خود میپرسید واقعا ایدهٔ این سبک شهرسازی و عمران از کجا آمده است؟ در تهران به دلیل کلانشهر بودن موضوع متفاوت است اما با این اوصاف باز هم شاهد ساختوسازهای بیرویهای هستیم که شهرداریها معلوم نیست با چه مجوزی اجازه ساختهشدنشان را میدهند؟! تا جایی که حتی معیارهای شرعیای را که دایما تبلیغ میکنند و اصول اولیه ایجاد فاصله هم رعایت نمیشود و همه به هم مشرف هستند!
در چند سال اخیر جایی که من زندگی میکنم، از چهارسو مشغول آپارتمانسازی هستند؛ و هر صبح با صدای آزاردهندهٔ مته از خواب برمیخیزید! در گذشته از یک طرف پنجره رو به کوه بود و الان آن منظره تبدیل به ساختمان شده و به اتاقهای مشرف بر یکدیگر! این نوع ساختوساز و این سبک کلی در ایران یک بینش و سیاست بحرانآفرین است. حتما نگاه و ایدهای پشت این قضیه بوده است که این نوع ساخت و اقامت بر زمین رواج پیدا کرده و این پدیده را از بسیاری جوانب و جهات میتوان حلاجی و نقادی کرد. از نظر فلسفی در سطح جهانروا نیز زیر سوال رفته است. در این نوع نگاه انسانها فقط نیازهای مکانیکی و بیولوژیکشان برآورده میشود. کارگرانی را در ژاپن میبینیم، که برای اینکه زیاد از محل کار دور نشوند، در باکسها (کشوهایی) که برایشان در دیوارها ساختهاند میخوابند؛ مشابه کشوهای گذاشتن چمدان و بار در ایستگاههای راهآهن که حالا تبدیل به خوابگاه انسانها شده است.
این نوع نگاه به عالم و آدم نگرشی خشونتآمیز، غیرطبیعی و غیرانسانی است. این نوع نگاه انسانها را تبدیل به اتمها و اجزایی در دستگاهها و سازوکارها کرده و انگار عناصری اند در مجموعههای ریاضیوار برچیده شده. ورود این نوع نگرش به ایران ما بهصورت تقلیدی و بدون رعایت اصول و پیشبینیهای لازم، وحشیانهتر چون کلاف سردرگمی اختاپوسوار رخ نموده است. و مشکل دیگر خاص ما، فقدان «فرهنگ آپارتماننشینی» است (مانند آئین متروسواری و سایر ابزارها و ساز-و-کارهای زندگی مُدرن)، که میبینیم در مناسبات میان همسایهها، چه تنشها و معضلات متعددی را در رفتارهای متقابل و در رعایت ضوابط و قواعد همزیستی مشترک آفریده، که گاه بسیار هم ابتدایی و مُضحک هم مینماید. در جوامع صنعتی روی پیامدهای متراکمسازی سنجش و پیشبینیهایی هم میشود، در ایران ما اما، بدون خودآگاهی به جنبههای مختلف پدیده، به روند اتوماتیکی که بورژوازی رانتی در امر «نوسازی» پیش گرفته، ادامه میدهند، بی عنایت به پیآمدهایی چون ضایعات و آلودگیها و آسیبهای زیستمحیطی و بحرانهای اجتماعی. طبعا ما نمیتوانیم به شیوههای پیشسرمایهداری، از نوع زیست روستانشینی و عشیرتی گذشته برگردیم، اما باید ببینیم به عوارضی که از درون این ماجرا بروز پیدا کرده، چگونه میبایست و میشایست اندیشید؟ و چگونه در همین نقطهای که خطر هست راه نجات را بیابیم؟ باید به عوارض منفیای که برای محیط زیست، میراث فرهنگی، و برای انسانیت انسان یا شایستگی و کرامت آدمی میآفریند، فکر کرد و همه را آشکار ساخت. بهخصوص برای کشور ما که در حال ومرحلهٔ گذار هستیم. ما نیاز داریم شرایط موجود را بسنجیم و ببینیم آیا باید به پیروی از همین مُدل ادامه دهیم یا با توجه به ویژگیهای فرهنگی، بومزیستی، تاریخی و جغرافیای سیاسیای که داریم، سبک زیستی دیگری انتخاب کنیم، بدون اینکه تبعیت کورکورانه از این الگوها داشته باشیم؛ و اگر تبعیت آگاهانه و انتخابی داشته باشیم، باید جوانب مثبت مدرنیته و تکنولوژی را بیآموزیم. باید ببینیم با انتخاب اسلوب و مُدلی که تاکنون برگزیدهایم آیا به نتایج وتوسعه و رشد مطلوب رسیدهایم؟ از نظر اقتصادی، صنعتی یا کشاورزی و تولیدات جدید آیا به سمت مثبت حرکت کردهایم یا صرفا درصدد تخریب گذشته برآمدهایم؟ آیا این سبک و راه رشد غیرعلمی و غیرعقلایی نبوده؟ در برنامهریزی کلان اشتباه صورت نگرفته؟ بهطور کلی باید این آماج، افقها و چشماندازها، بهطور جدی نقد شود و در موارد گوناگون هستیشناختی و زیستی و فرهنگی و اجتماعی، خطرات جدیدی برای بشر بهوجود آمده که در گذشته ناشناخته بودهاند. امروز متفکرین در پیشرفتهترین کشورهای صنعتی روی این موضوعات تأمل و غور و بررسی میکنند: جنبشهای دفاع از بومزیست، مقابله با مخاطرات دستکاری ژنتیکی جانداران، آلودگیها و بیماریهای جدیدالولاده، گرمایش زمین و..، همه مباحثی جهانی هستند که ما بهعنوان شهروندان جهان، هرچند جملگی قربانی آن هستیم، کمترین وجدان و توجهی نسبت به این جهشهای حیاتی داریم!
/6262