«من – تو - او» بازنویسی خبرآنلاین از مضمون و مجموعه احادیث و روایات و آیاتی ست که درباره شب قدر وارد شده است. همین گونه بیان را به گونه ای دیگر مولوی در مثنوی و غزل هایش درباره شب قدر، سروده است. حافظ و سعدی نیز به گونه ای دیگر. عرفای معاصر نیز نقل قول هایی به همین شیوه داشته و دارند. اینجا. متن زیر را به امید تحولی تازه مرور کنیم. « باز دلم آمده در پیچ و تاب/ انقلب ینقلب انقلاب» اینجا.
من
عروسکِ «من»، بخواب امشب. «من» مشغول بازی و سرگرمی ام. همین «من» است که پدر ما را درآورده است. آنقدر مشغولم کرده و مرا به بازی گرفته که دیگر فرصتی نمی ماند برای بیداری. پس بخواب عزیزم! بیدارباشِ امشب، برای آنهایی ست که «خود»شان را عروسک و مترسک زندگی نکرده اند. «من»، اسباب بازیِ زندگی ام. عروسکِ «من» امشب می خوابد تا خود صبح. این « خود» تا بزرگ نشود و همچنان کودکی بیش بماند، خُب باید مشغول بازی باشد. این بازی همچنان ادامه دار است تا خودِ« قبر».
«من» وقتی بزرگ می شود که تکان بخورد، رشد کند. تا وقتی «من» شده ام اسباب بازی دست این و آن، بزرگ نمی شوم. «من» شده ام، بخور و بخواب و بگرد، دور خودت. گردش روزگار «من» را به توپ بازی «خودم» تبدیل کرده؛ و این «خود» موجود عجیبی و پیچیده ای ست. خودت را به آن را نزن! یک امشب را بیا کلاه «خود» قاضی کن. همین «خود»ت که هرساله برایش تولد می گیری، شمع فوت می کنی و کف می زنی برای نزدیکترشدنش به «قبر». همین «خود»ت که یک روز باید بپیچند «من» را توی همان پارچه سفید و بگذارند داخل آن چاله و خاک بریزند روی «من». حالا بیا قبل از آن روز، خاکی روی «خود»ت بریز؛ شاید این راهی دیگر باشد برای این «من»؛ که حداقل خودت را اسباب بازی دست روزگار نکنی. هر وقت خواستی تا این «خود» را در دستت «داشته باشی»، تازه این «خود - داری» می شود مقدمه ای برای «تو». رهایی از «لیلة القبر» برای رسیدن به «لیلة القدر».»
تو
تو امشب، دعوتی. امشب، میهمانی فرق می کند. امشب، شب «تو»ست. یک «جشن پارتی» بزرگ به پاست. «تو»، یعنی «منی» که از زندگی «نطفه»ای دست برداشته ای. یعنی عروسکبازی بس است. یعنی زندگی فقط این نیست که «مترسک» روزگار باشی. یعنی بزرگ شده. دست از بچگی بردار. عزیزی می گفت: « اونقدر کودک ریشدار قدبلند، اطراف ما را گرفته که اندازه شان به کار بازی کردن می آید»
«تو» یعنی یک پله جلو تر آمده از «من»؛ که همه زندگی اش همین « منی »ست. زندگی در اندازه «نطفه». به قدر «جسمی» که فقط یادش دادی بخورد و بخوابد و پول دربیاورد، فقط برای «بازی».
«تو» یعنی، یک امشب را بیا به این «من» بگو دست از «خود»خواهی بردارد و شاید چیزی بیشتر از این اندازه بچگی که به وجودت داده ای، نصیبت شود.
«تو» یعنی بیا اندازه ات را تغییر بده. اندازه «تو» همین مقدار عروسک بازی و بچگی کردن نیست. «تو» بیا یه مقدار«قدر»ت را بیشتر بدان تا امشب اندکی «سرنوشت» ات را تغییر بدهی. شب سرنوشت در «لیلة القدر».
او
او امشب بهترین سور و سات میهمانی را برای «تو» فراهم کرده است. فقط برای یک «سلام» تو، تا سپیده صبح یک «جشن سلام» بزرگ به پاست. جشنی برای اینکه «من» و «تو»، این خّریَت «خود»خواهی مان را کنار بگذاریم و یک مقدار، اندازه مان را از حد «نطفه» بیشتر ببینیم.
یک شب بیا سر این سفره تا مقداری بیشتر نصیبت شود و اندازه ات تغییر کند و بزرگ شوی و دست از بازی برداری و سرت را بلند کنی و ببینی در این زندگی، بالاتر از «نطفه» هم خبری هست. امشب، شب تغییر و تحول در این «زندگی نطفه ای» است.
امشب، شبی ست بهتر از هزار شبی که تو بخواهی بخوری و بخوابی و بپری... امشب، شب معامله با «او»ست. حتی برای«من» که همه نگرانیام در این زندگی شده: «پول»، امشب، فرصت اعجاب انگیزی برای یک معامله بزرگ است. «او» به هر «قدری» که تو بخواهی می دهد. اگر «قدر»ت، اندازه همین پول است که جای نگرانی نیست. او بیش از اینها را سر این سفره، معامله می کند. «قدر»ت را بدان و «سهم»ات را از سر سفره بردار. مراقب باش فقط حیف نشود. هرچه«قدر» می توانی بیشتر معامله کن. امشب، اندازه هزار شب می بخشند. مراقباتی برای شب نشینی امشب.
/6262