سیدحسین رسولی: این روزها کتابهای فراوانی در دنیای ادبیات داستانی وارد کتابفروشیها شده است. کتاب «نُه داستان» از جی.دی. سلینجر، نویسنده رمان معروف «ناطور دشت» با ترجمه کاوه میرعباسی مورد استقبال کتابخوانان قرار گرفته است. از سوی دیگر اگر سری به کتابفروشیها بزنید، متوجه میشوید آثاری مانند «۱۹۸۴» به قلم جورج اورول و «عشق در روزگار وبا» به نویسندگی گابریل گارسیا مارکز از آثار محبوب کتابدوستان است. در همین زمینه، کاوه میرعباسی که این آثار را ترجمه کرده است در باره چرایی توجه کتاببازها به این آثار میگوید: «بیشتر از ۳۰ سال در کار ترجمه هستم و هنوز به چرایی توجه مردم ایران به برخی نویسندگان پی نبردهام! اگر دلایل علاقه مردم را میفهمیدم روی انتخابهایم تاثیر داشت. قطعا موفقیت اقتصادی فراوانی کسب میکردم.»
میرعباسی که در کتاب «نُه داستان» داستانهای مشهوری همچون «یه روز عالی برای موزماهی»، «عمو ویگیلی در کانتیکات»، «در آستانه جنگ با اسکیموها»، «مرد خندان»، «در قایق بادبانی»، «تقدیم به ازمی،با عشق و نکبت»، «دهانم زیبا، چشمانم سبز»، «دوره آبی دودومیه اسمیت» و «تدی» را از جی.دی. سلینجر ترجمه است درباره سبک و شیوه این نویسنده آمریکایی میگوید: «از نوشتههای سلینجر نیم قرن میگذرد ولی هنوز برای خوانندگان امروز جذابیت دارد. حتی جنبههای آموزنده هم برای نویسندگان ایرانی دارد. او نویسنده ماندگاری است. سلینجر دنیای خاص خودش را دارد. شخصیت سلینجر بسیار عجیب بود. حتی جنبههای آموزنده هم برای نویسندگان ایرانی دارد. این روزها چندین رمان زندگینامهای از زندگی سلینجر خواندم و تصمیم گرفتم تا آنها را ترجمه کنم.»
مترجم «عشق در روزگار وبا» درباره وضعیت نشر در سالهای اخیر میگوید: «این سالها کتابها را بیمعنی توقیف نمیکنند ولی باید کاستیها را رفع کنند. خیلی از کتابهایی که سالیان سال غیر مجاز شناخته شده بود، امروز چاپ شدهاند و آب هم از آب تکان نخورده است.»
اگر به پایهگذاران ادبیات داستانی مدرن ایران نگاه کنید، متوجه خواهید شد که تمام آنان حداقل به یک زبان خارجی تسلط داشتند. صادق هدایت و محمد علی جمالزاده و بزرگ علوی و ... همه روی زبانهای دیگری تسلط داشتند. آنان ادبیات غرب را میشناختند. اگر جلوتر هم بیایید متوجه میشوید اکثر نویسندگان ایرانی نمیتوانند کتابها را به زبان اصلی بخوانند. این نویسندگان مشروط میشوند و به شدت نیازمند آثار ترجمهای هستند.
وی میافزاید: «مسوولان امر به برخی کتابها آن هم کاملا بدون دلیل، در سالهای گذشته، مجوز نشر ندادند و حالا چاپ شدهاند.» میرعباسی درباره گوشزد ایرادات بخش سانسور هم میگوید: «اینها واقعا به خودشان مربوط است». مترجم کتاب بسیار مشهور «۱۹۸۴» به نویسندگی جورج اورول درباره وضعیت ناشران میگوید: «ناشران در دوران بهتری به سر میبرند. همه چیز یک مقداری بهتر شده است. هنوز هم اعمال سلیقه وجود دارد. همه چیز بستگی به شانس دارد. اینکه کتاب شما دست چه ممیزی بیفتد. به نظر باید اعمال سلیقه فردی را رفع و رجوع کنیم. همچنان سلیقه فردی حاکم است».
میرعباسی درباره تاثیر ترجمه بر روی داستاننویسان ایرانی و ساختار فرهنگی ایران میگوید: «قدر مسلم ترجمه تاثیر فراوانی در ایران دارد. اگر نهضت ترجمه در ایران را بررسی کنید با تاثیر چشمگیری مواجه میشوید. هیچگاه در ایران سنت رماننویسی وجود نداشته است. رمان از طریق ترجمه وارد ایران شده است. تمام داستانهای منثور فارسی به نوعی در قالب «رمانس» هستند.»
وی میافزاید: «به واسطه ترجمه بود که آثار نویسندگان رئالیست و رمانتیک وارد ایران شد. این آثار هم به شدت روی داستاننویسی ایران تاثیر داشت. اگر به پایهگذاران ادبیات داستانی مدرن ایران نگاه کنید، متوجه خواهید شد که تمام آنان حداقل به یک زبان خارجی تسلط داشتند. صادق هدایت و محمد علی جمالزاده و بزرگ علوی و ... همه روی زبانهای دیگری تسلط داشتند. آنان ادبیات غرب را میشناختند. اگر جلوتر هم بیایید متوجه میشوید اکثر نویسندگان ایرانی نمیتوانند کتابها را به زبان اصلی بخوانند. این نویسندگان مشروط میشوند و به شدت نیازمند آثار ترجمهای هستند. مثلا کتاب مهم نویسندهای که در ایران ترجمه میشود و مورد استقبال قرار میگیرد، روی نویسندگان وطنی هم تاثیر دارد».
ناشران در دوران بهتری به سر میبرند. همه چیز یک مقداری بهتر شده است. هنوز هم اعمال سلیقه وجود دارد. همه چیز بستگی به شانس دارد. اینکه کتاب شما دست چه ممیزی بیفتد. به نظر باید اعمال سلیقه فردی را رفع و رجوع کنیم. همچنان سلیقه فردی حاکم است
نویسنده رمانهای «سین مثل سودابه» و «پایان خوش ناتمام» میگوید: «وقتی آثار «ریموند کارور» (نویسنده داستانهای کوتاه آمریکایی) ترجمه شد، داستاننویسی به سبک کارور هم در ایران رواج پیدا کرد. وقتی آثار رئالیسم جادویی آمریکای لاتین وارد ایران شد این نوع از رئالیسم هم مورد توجه ایرانیان قرار گرفت. البته بعضیها میگویند غلامحسین ساعدی، پیش از این، نوشتههایی در رئالیسم جادویی داشته است. من هم موافق هستم. ساعدی یک جور رئالیسم جادویی بومی خلق کرده بود. او استثنا است.» وی میافزاید: «اگر نویسندگان ایرانی از مترجمان مستقل شوند، قطعا برای آنان بهتر است.»
کاوه میرعباسی آثاری چون «مسافری که با ستاره شمال آمد» نوشته ژرژ سیمون، «خاطره دلبرکان غمگین من» به نویسندگی گابریل گارسیا مارکز و « زندهام که روایت کنم» دیگر اثر مارکز را به فارسی ترجمه کرده و کتابهایی چون «هفت روز نحس» و «چه کردند ناموران» را تالیف کرده است.
۲۵۸۲۵۸