زهره نوروزپور: با شدت گرفتن تنش در خلیج فارس و موضع عرب های خلیج فارس علیه ایران، دکتر محمدجواد ظریف وزیر خارجه کشورمان با مطرح کردن امضای توافق عدم تعرض میان کشورهای همسایه خواستار گفتگو و مذاکره با عرب های منطقه شد. این طرح قبلا نیز مطرح شده بود، اما سوال این است که با وضعیت امروز آیا آنها به آن پایبند هستند؟ آیا می توان امیدوار بود که باب مذاکره و گفتگو میان عرب ها و ایران باز شود و جنگ و خونریزی جای خود را به صلح دهد؟ در سالگرد طرح سایکس پیکو(تجزیه خاورمیانه) با دکتر عباس خامهیار کارشناس ارشد مسائل جهان عرب و اسلام در کافه خبر خبرآنلاین گفتوگو کرده ایم که از نظر می گذرانید:
به نظر شما دیدگاه و ارزیابی کشورهای عرب نسبت به توافق عدم تعرض چیست؟
دو نکته اساسی درباره توافق عدم تعرض که پیشنهاد آقای ظریف است باید مورد توجه واقع شود: اول اینکه واژه «جهان عرب» مفهوم خود را از دست داده است و ما دیگر شاهد آن نیستیم. من این موضوع را سه سال پیش در شبکه خبر مطرح کردم که بازخورد بیرونی نیز داشت. البته برخی افراد مانند جمال عبدالناصر پدر ناسیونالیسم عرب و روشنفکران جهان عرب به دنبال تقویت جهان عرب بودند؛ بعدها حافظ اسد همانند عبدالناصر خواستار تقویت روابط اعراب بود. افراد دیگری هم بودند که تلاش میکردند که راه او را ادامه دهند مانند صدام که در مورد او کاملا برعکس شد و با تجاوز به کویت تیر خلاص را به روابط اعراب زد. وی همچنین شعارهایی را در مورد یکپارچگی دنیای عرب سر میداد ولی کاملا بر عکس شد. در مورد عربستان هم بدین شکل است و این کشور با تجاوز به یمن و دخالت ها در منطقه ، جهان عرب را تحت تاثیر سلبی خود قرار داد. در شورای همکاری خلیج فارس نیز روابط مطلوب نیست و شما هیچگونه همگرایی در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی به لحاظ سنتهای قبیلهای مشاهده نمیکنید. تحولات قطر میتواند آیینه تمام نمای فروپاشی شورای همکاری خلیج فارس باشد. چنین تجمعی در شمال آفریقا با نام " اتحادیه مغرب عربی " نیز قبل از تولد طعم مرگ را چشید.
در بعد کلانتر نیز میتوان " اتحادیه عرب " را در نظر گرفت که تنها دلیل جمع شدن آنها ، طعم ومزه دلارهای نفتی عربستان سعودی است و در نهایت نیز به یک بیانیه تکراری با عنوان قطعنامه پایانی اجلاس بسنده می کنند و در همین راستا موارد کلیشه ای از مواد بیانیه های قبلی جمع آوری می شود و سپس جلسه خاتمه می یابد و در نهایت حالتی تمسخرگونه نیز در افکار عمومی جامعه عرب ایجاد می شود. اساسا نه اتحادیه عرب و نه شورای همکاری حوزه خلیج فارس ونیر اتحادیه مغرب عربی در هیچ ائتلافی موفق نبوده اند. حتی ائتلاف هایی که با سرپرسی عربستان ایجاد شدند ، همه با شکست مواجه شدند و هیچگاه عملیاتی نشدند. از طرفی شاهدیم که یک واگرایی فرهنگی ، سیاسی ،اقتصادی ونظامی بین بخش های مختلف کشورهای عربی وجود دارد. در نتیجه می بینیم که اختلاف های طبقاتی اقتصادی و همچنین اختلاف طبقاتی اجتماعی بین این کشورها بیداد می کند. یک از دلایل آن به خاطر تجاوز صدام به کویت بود. به همین خاطر برخی از ملت های فقیر جهان عرب به خاطر کینه ای که نسبت به ثروتمندان عرب داشتند جشن گرفتند همانند فلسطینیان که از این رویداد استقبال کردند. همچنین شاهد اوج این واگرایی ها در جهت گیری های سیاسی رژیم های عربی در سالهای اخیر هستیم. برای مثال معامله قرن را در نظر بگیرید که طراحان آن آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند. به هر حال ما به هیچ وجه مفهوم گذشته جهان عرب را در سال های اخیر نداشته ایم و بعید است که چنین مفهومی مجدداً ایجاد ویا احیا بشود. متاسفانه با قومیت های گریز از مرکز هم در جای جای کشورهای عربی مواجه هستیم مانند بربرها ( آمازیغها ) در الجزایر، تونس و مراکش یا قبطی ها در مصر که تبدیل به معضل بزرگی شده و جهان عرب را دچار بحران کرده است کرده است. لذا به هیچ وجه نباید واژه اعراب را به این شکل بیان وبکل جوامع عربی یکسان اطلاق شود . چرا که باید ابتدا مشخص شود از کدام جامعه عرب و از چه منطقه جغرافیایی ویا از چه ساختار سیاسی عرب صحبت می کنیم ؟ .
حال اگر شورای همکاری خلیج فارس مد نظرمان است که باید بدانیم آنها در شرایط کنونی ، نماد واگرایی اعراب هستند، اتحادیه عرب نیز این گونه است.
آیا طرح وزیر امور خارجه کشورمان(طرح عدم تعرض) می تواند در روابط ایران و اعراب تاثیرگذار باشد؟
ایران همواره خواهان تعامل مثبت با همسایگان بوده و امنیت آنها را امنیت خود میدانسته است. چنین طرحها و مواضعی در گذشته هم به اشکال مختلف از سوی جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد و اعلام شده است. در دوره آقای روحانی نیز ایران همواره سعی کرد تا در مسیر تنشزدایی با عربستان گام بردارد. همیشه پیام های ایران محبت آمیز و اطمینان بخش بود. سیاستهای کشورمان همواره بر پایه احترام متقابل بوده و هیچگاه قصدی علیه امنیت هیچ یک از این کشورها نداشتیم. اگر چه ممکن بود جنجال ها و سوءتعبیرهایی وجود داشته باشد اما ما همیشه در مذاکراتمان اذعان داشته ایم که ایران دارای دمکراسی و جامعه آزاد است و با کشورهای دیگر تفاوت های بسیاری دارد لذا شنیدن صداهای غیر رسمی متفاوت ، طبیعت کشورهای ازاد و مردمسالار است ، ونباید از ان وحشت کرد .
جریان های سیاسی، گروه ها و قومیت های مختلف هرکدام حق آزادی بیان دارند اما صدای رسمی جمهوری اسلامی صدای حمایت، امیددهی و عدم تهدید است و همیشه نظام دنبال این بوده است که چنین طرحهایی (همچون طرح آقای ظریف تحقق پیدا کند).
با روی کار آمدن دولت آقای روحانی نیز اولین سخن رئیس جمهور کشورمان درباره سیاست خارجی امربوط به رایزنی و تنش زدایی با همسایعربستان سعودی بود. ایشان عنوان کردند که ما حاضریم با برادران سعودی همکاری کنیم و دست دوستی را سمت آنها دراز می کنیم. آقای ظریف نیزدر این راستا در منطقه سفر می کرد و منتظر وعده یا تماسی از جانب سعودی ها بود که در نهایت این کار انجام نشد و شاهد پاسخ مثبتی از سوی سعودی ها نبودیم. این سیاست سعودی ها نشأت گرفته از دو دلیل بود: یکی اینکه سیاستمداران جدید سعودی دانش و نگاه گذشته را نداشتند چرا که افراد تازهکاری بودند که بر منصب های مختلف نشسته بودند و مزه ثروت و قدرت را چشیده بودند. همچنین لازم به ذکر است که این مسئولان عمدتا تحصیل کرده آمریکا و اروپا هستند و با وابستگی هایی که ایجاد شده بود واقعا قدرت تصمیم گیری را نداشتند به خاطر همین پاسخ ها مثبت نبود و روز به روز شرایط بدتر می شد تا به امروز که ما این وضعیت را در یک حالت بن بستی می بینیم. این پیشنهاد در این شرایط بهترین دفاع بود از ایده های جمهوری اسلامی و زیباترین حمله مسالمت آمیز بود. با این مانوری که سیاست خارجی ما در منطقه داشت به نظر من بقیه نیز زمین گیر شدند. برای آنها خیلی سخت بود که بتوانند پاسخ مثبت بدهند و سخت تر از آن هم این بود که پیشنهاد را نپذیرند و مقاومت پیشه کنند.
به نظر شما بهترین و سنجیده ترین سیاستی که ایران می تواند در جهت تنش زدایی و ارتقای روابط با کشورهای عربی اتخاذ کند چیست؟
اگر با نگاهی کلان به موضوع بنگریم متوجه دو سیاست و خط مشی جدا می شویم. متاسفانه عربستان پروژه جنگ نیابتی را در منطقه به راه انداخته است. سعودی ها و اماراتی ها به دلایل گوناگون سربازان پیاده نظام قدرت های استعماری اند. اصل قضیه ، فلسطین، معامله قرن و عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل است که این خواست جدی آمریکایی هاست و سردمداری این پروژه به عهده سعودی ها است. برای درک بیشتر موضوع کمی به جزئیات می پردازم؛ در یکصدمین سالگرد امضای توافقنامه سایکس پیکو قرار گرفتیم ، امریکائیها دنبال تجدید این توافقنامه هستند .
توافقنامه سایکس پیکو قبل از پایان جنگ جهانی اول و در سال ۱۹۱۶ بین فرانسه و انگلیس ایجاد شد و کل منطقه خاورمیانه یعنی " شامات " ان روز را بین این دو قدرت تقسیم کرد و این خود عامل اساسی فروپاشی خلافت عثمانی و امپراطوری آن در سال ۱۹۱۶ شد. در این راستا اردن، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین هرکدام تحت حمایت یکی از این کشورها در آمدند و فرو پاشیدند. محصول سایکس پیکو وضعیت فلسطین بود و پیدایش اسرائیل که آن موقع در حین تقسیم منطقه بین این دو قدرت، فلسطین به سازمان ملل آن روز واگذار شد تا بعدا در مورد آن تصمیم گیری کنند. در سال ۱۹۱۷ یعنی یک سال بعد از توافقنامه سایکس پیکو وزیر خارجه وقت بریتانیای کبیر ، بیانیه بالفور را صادر کرد تا طبق آن همه یهودیان عالم را در سرزمین فلسطین جمع کند. این ننگین ترین سند در طول تاریخ بشریت است که کشوری سرزمین دیگران را اشغال کند و به کسانی واگذار کند که اساسا هیچ حقی در آنجا نداشتند.
بیانیه بالفور زاییده همان قرارداد سایکس پیکو بود. آمریکایی ها در آن زمان از این توافقنامه بی نصیب بودند و سهمی از آن نبردند. روس های تزار نیز در آن زمان بخشی از آسیا میانه را به عنوان حق السکوت بدست آورند. تا این توافقنامه سری افشا نشود. با آمدن کمونیست ها لنین اولین کسی بود که این اسناد را افشا کرد و در واقع آمریکا، فرانسه و انگلیس طی این قضیه رسوا شدند.
یکصد سال از این قرارداد می گذرد و آمریکایی ها همیشه به دنبال بدست آوردن سهمشان از این قرارداد بودند، بنابراین در یکصد سال گذشته به دنبال فرصتی برای بازسازی ان وایجاد سایکس پیکو شماره دو بودند و این اتفاق در سالهای اخیر در حال انجام بودند ؛ آنچه که در سوریه، سودان، لیبی و عراق اتفاق افتاد در واقع همان برنامه باز تجزیه کشورهای اسلامی و منطقه است. توجه داشته باشیم که این یک ادعا و یک تحلیل نیست، اطلاعات موجود واشکار ، نقش افرادی هم چون برنارد لویس، کیسنجر، بولتون و ...کاملاً مشخص است ، در طرح های پنتاگون به صراحت اعلام شده که آمریکا به دنبال بازتجزیه جهان اسلام است. جدا شدن سودان از جنوب سودان اولین قدم بود. دومین قدم تلاش در جدایی کردستان از عراق بود ، سپس لیبی بعد هم جدایی حلب از سوریه به عنوان یک کشور جدید مطرح شد؛ تقسیم عراق هم جزئی از همین نقشه ها بود. ولی همه این کشورها نقشه های شوم، مشخص و چند لایه ای را ایجاد کرده بودند که این منطقه باز تجزیه شود تا آمریکایی ها نهایت استفاده را از آن ببرند. زاییده سایکس پیکو ۲ بالفور ۲ است بدین معنا که بعد از این مسئله مجددا بالفور ۲ ایجاد شود. بالفور ۱ ایجاد یک سرزمین و وطن برای اسرائیل و یهودیان است. این وطن در طی سالیان اخیر با پیروزی انقلاب اسلامی، جنگ ۳۳ روزه با آزاد سازی نوار اشغالی جنوب لبنان ونیز جنگ چندین لایه ی غزه تضعیف شد. پرچم رژیم صهیونیستی با نشان دو رود گویای شعار راهبردی "از نیل تا فرات " متوقف و زمین گیر شد. اسرائیلی ها سابقه نداشته که عقب نشینی کنند، عقب نشینی در ادبیات نظامی رژیم اشغالگر غیر قابل تصور است .
جنگ شش روزه را بینید که چگونه جولان، سینا،کرانه غربی و بخش هایی از قدس به تصرف رژیم صهیونیستی درآمدند ، سپس به بهانه های مختلف در سال ۱۹۸۲ اسرائیل وارد بیروت شد، انگاه برای ایجاد امنیت برای خود ، نوار جنوبی لبنان را اشغال کردند. بنابراین شعار از نیل تا فرات در آستانه عملی شدن مطلق بود. اما برای اولین بار مقاومت و انقلاب اسلامی تمام این نقشه ها و آرزوها را به باد داد و پیروزی های بزرگی به دست آمد. به خاطر همین در سایکس پیکو ۲ نیاز به بیانیه بالفور ۲ وجود داشت ، به همین خاطر هم بعد از یکصد سال ترزا می آن را جشن گرفت. وی اظهار داشت که ما نه تنها از صدور بیانیه بالفور پشیمان نیستیم بلکه خشنود نیز هستیم و جشن سالگرد تاسیس اسرائیل هم در خود لندن برگزار شد. با این تفاوت که این بار بالفور ۲ با مشارکت برخی از کشورهای عربی رقم خورد. و برای اینکه این موضوع تداعی گذشته رو در اذهان عمومی تداعی نکند، نامش را " معامله قرن " نامیدند که در واقع همان طرح صلح آمریکا و مدل دوم سایکس پیکوی یک است.
هدف اول معامله قرن ، بازسازی و ایجاد امنیت برای مرزهای شکننده اسرائیل است. هدف دوم تداوم آوارگی مجدد و باقی مانده فلسطینی ها در سرزمین های اشغالی است. هدف سوم هم سلب هویت فلسطینیان آواره در اردوگاههایشان ، درکشورهایی چون، لبنان، سوریه، اردن، عراق و دیگر کشورها است. بدین معنی که فلسطینیان ، از تابعیت کشورهای میزبان برخوردار شوند وتابعیت اصلی خودشان را از دست بدهند .
در صورت تحقق این اقدام تغییری جدی و اساسی در دموگرافی منطقه صورت خواهد گرفت که نتیجه آن برتری جمعیت یهودیان نسبت به فلسطینیان خواهد بود.
از اهداف مهم دیگر می توان از تبدیل قدس به پایتخت ابدی اسرائیل نام برد . وهدف مهم دیگر این است که برخلاف قطعنامه های پیشین سازمان ملل و توافق نامه های بین المللی ، تمامی سرزمین های اشغالی ۱۹۶۷ در جنگ شش روزه ، به اسرائیل الحاق شود که این امر در حال اتفاق افتادن است .
هدف دیگر معامله قرن ، شناسایی رسمی هویت دولت دینی یهودی اسرائیل است و نکته آخر جایگزینی جمهوری اسلامی ایران به عنوان دشمن اصلی به جای اسرائیل و عادی سازی روابط با کلیه اعراب است .
این همان فاز دوم بیانیه است که معنای آن ، توسعه سرزمین های اشغالی و تحقق شعار اصلی از نیل تا فرات است که اینک ، معامله قرن نام گرفته است.
معامله قرن همواره یکی از مباحث اصلی همه نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در طی سالیان دراز بوده است که بنا به دلایلی آنها نتوانستند این طرح را اجرایی کنند. دلیل وعده آنها نیز به خاطر جذب آرای یهودیان آمریکا بوده است.این نامزدها تمامی شعارها را مطرح می کردند و با اسرائیلی ها هم نظر بودند ولی وقتی که پیروز می شدند از شعارهایشان عقب نشینی تاکتیکی می کردند. ترامپ اولین کسی است که دارد به وعده انتخاباتی خود جامه عمل می پوشاند. او برای پیروزی در دور دوم انتخابات با همین رویه پیش می رود تا بتواند با تحقق اهداف انتخاباتی ، رای یهودیان را نیز مجدداً کسب کند. بنابراین بحث مهم امروز ما ودیگر اجزای محور مقاومت با اعراب یا با اعراب رسمی و دولت های عرب و بخصوص عربستان همین بحث است. این اردوگاه سعودی و اعراب اند که در این راستا قدم برمی دارند و به تعبیر آقای ظریف می خواهند فلسطین را بفروشند.
این اردوگاه ، مامور اجرای توافقنامه سایکس پیکو ۲ و بالفور ۲ است. مباحث دیگر مانند یمن، سوریه، لبنان، سودان و تحولات منطقه را باید در این چارچوب دیدومورد ارزیابی وتحلیل قرار داد .
ما باید نسبت به تحولات منطقه دید خود را عوض کنیم و به صورت کلان آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. اگر با این دید به قضایا بنگریم؛ تحولات منطقه خاورمیانه، شمال آفریقا در امتداد سایکس پیکو ۲ و بالفور ۲ است.
نکته مهمی را عنوان می کنم: در کنفرانس هرتزلیا ، اسراییل به این نکته رسیده که ایران چون یک قدرت فرهنگی و تمدنی است فروپاشی اش نیز دشوار است. بنابراین باید به سمت طرح تجزیه پیش رفت. لذا نخست آمریکایی ها بحث از تغییر رفتار را داشتند، بعد هم بحث فروپاشی را عنوان کردند سپس تجزیه را مطرح کردند. اخیرا صحبت هایی که می شود صحبت از تغییر رفتار، سرنگونی رژیم و تجزیه کشور نیست بلکه فراتر از اینها است. چون شما وقتی صحبت از تجزیه می کنید ممکنه عده ای از گروه های تجزیه طلب وابسته بگویند این ایده آل ما است، اما واقعاً ، بحث تجزیه نیست، چرا که آخر خط ، فروپاشی کل کشور و پیاده کردن الگوی لیبی در ایران است. این موضوع را بر اساس اعتقاد و مطالعه ای که دارم می گویم. در مقابل ، اردوگاه مقاومت قرار گرفته است که نشات گرفته از اندیشه امام خمینی (ره) است .
این اردوگاه حافظ منافع ملت ما و ملت های منطقه است. این اردوگاه توانسته سرزمین و محور مقاومت را گسترش دهد و تا این لحظه قادر بوده ماشین تجزیه جهان اسلام و ماشین سایکس پیکو را زمین گیر و متوقف کند.
ادامه ماجرا بسته به ایفا کردن نقش در معادلات آینده است. برای مثال در عراق ببینید که چه اتفاقاتی افتاده است. چه پیروزی ها و چه مقاومت هایی در این چهار سال گذشته در این کشور پیش آمده و چگونه وحدت ملی خود را بدست آورده است.
سوریه هم به همین ترتیب است. البته نمی توان منکر اوضاع وخیم لیبی شد. اما دستاوردهایی که نیروهای مقاومت در منطقه داشتند بسیار چشمگیر بوده است. شکست گروه های تروریستی در منطقه و از دست رفتن پایگاه هایشان بیش از پیش نیروهای رقیب را که در منطقه دستاوردی نداشته اند عصبی کرده و از هیچ تلاشی برای ضربه زدن و انتقام تاریخی گرفتن دریغ نخواهند کرد.
به نظرم آنها دارند فضای خاورمیانه را به سمت طایفه گرایی و اختلافات فرقه ای و مذهبی پیش می برند . حتی بحث جهان اسلام بحث استفاده از قدرت های خارجی که در منطقه حضور داشته باشند در این موضوعات کدام طرف بیشتر در اشفته شدن این وضع نقش دارد؟
در یک سیر تاریخی به این صورت نبود. یعنی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این فتواهایی که صارد می شد شامل دو بخش سیاسی و مذهبی بود .بخش مذهبی آن با نظارت بخش سیاسی در جهان اسلام منتشر می شد. یک نوع حملات مذهبی طایفه گری ناجوانمردانه ای بود بر علیه انقلابیون و بر علیه امام ، بر علیه شیعیان ،به زبان عربی الشیوعیه که مارکسیسم است، این را همسان سازی میکردند و می گفتنند این الشیوعیه همان شیعه ها هستند و شیعیان را در آن زمانی که اردوگاه کمونیسم که اردوگاه منفوری در جهان عرب، مسلمانان و در ملت های عربی بود این شبیه سازی ناجوانمردانه ای را انجام می دادند.
جنبش اسلامی، جنبش شیعه ایران و انقلابیون ایران را به عنوان کمونیسم مطرح می کردند و اینگونه وانمود می کردند در جهان اسلام همین راهی که ان زمان شاه نیرو های اسلامی به عنوان مارکسیسم های اسلامی مطرح می کرد انان با زبان فتوا و با زبان مذهبی این مساله را مطرح می کردند.
بعد از آن که انقلاب پیروز شد ، اقدامات موذیانه گسترده ای را انجام دادند. اولین اقدامشان تشویق صدام به حمله به ایران بود و بودجه این جنگ سنگین هشت ساله را خود آنها پرداخت کردند و امپراطوری رسانه ای خود را هم با تمام قدرت وتوان بر علیه انقلاب به کار گرفتند و به کار بردند .
اساسا ایجاد شورای همکاری خلیج فارس برای مقابله با جمهوری اسلامی بود والا هیچ دلیلی وجود نداشت که این شورا به وجود بیاید. نیروهای واکنش سریع در این رابطه ایجاد شد بعد هم همین روند به شیوه های مختلف ادامه داشت علی رغم تلاش های جمهوری اسلامی با همه گرایشاتی که داشت، چه بنیادگرا چه اصلاح طلب همه به این سمت بودند که این اختلافات را با سعودی ها حل وفصل کنند ولی متاسفانه این دشمنی ها ادامه پیدا کرد.
زمانی که توافق نامه هسته ای امضا نمی شد وهنگامی که مذاکرات با بن بستهایی روبرو میشد ، مرتب فشار بود که به چه دلیل توافقنامه با آمریکایی ها ایجاد نشد و امضا نمی شود؟ به محض اینکه امضا شد اولین کسانی که ایستادند و به شدت بر علیه توافق نامه و امضای ان موضع گرفتند و کارشکنی کردند خود سعودی ها و برخی از کشور های هم پیمان عربستان در منطقه بودند. حجم مقالاتی که بر علیه اوباما در آن زمان منتشر می شد شگفت آور بود! قبل از امضا موافق توافقنامه هسته ای بودند ولی بعد از امضا انرا علیه خودشان تلقی کردند. پس از برجام بدترین روابط را سعودی ها با جمهوری اسلامی رقم زدند . فقط به خاطر امضای این توافقنامه بود. برجام بالاخره یک امنیتی برای کشور های منطقه ایجاد می کرد و باید انها بیشتر از ان حمایت می کردند. باید تشویق می کردند ولی برعکس شد!
علت این بدبینی چه بود؟
فکر می کردند همگرایی ما با غرب بر علیه انها تمام می شود. همه راه را رفتیم و همه پیام های اطمینان بخش را به انان رساندیم از کانال های رسمی، غیر رسمی حتی سری و محرمانه، اما فایده نکرد . نکته بعدی بالاخره این دو پروژه است یا باید مقاومت می کردیم یا باید در زمین آن ها بازی می کردیم و تن به تجزیه جهان اسلام می دادیم و در نهایت معامله قرن را تحت عنوان سازش ، برای حل نهایی مساله قدس ، می پذیرفتیم.
آیا ما در آینده شاهد تجزیه جهان اسلام هستیم؟
در بحث تجزیه جهان اسلام و ایستادگی ما در برابر این تجزیه ، یک نوع حمایت و مصون بودن وحدت عرضی، وحدت سرزمینی و دفاع از امنیت ملی ما است .
نقشه های گروه های تکفیری را مشاهده کنید ببینید کاملا مشخص است. هدف چیست؟ آقای هیکل روزنامه نگار مشهور مصری قبل از فوتش حرف بسیار خوبی زد ، او گفت: اینها به دنبال آن هستند که تمام نقشه های جغرافیایی که روی دیوارها آویزان است را پایین بکشند و از نو نقشه های مورد دلخواهشان را جایگزین کنند.
در این نقشه ها قطعا وحدت ارضی ما غیر از آن چیزی بود که الان وجود دارد.
پس ما نیاز به مقاومت داشتیم و داریم، نیاز به مقابله همه جانبه داریم ، ما در این رابطه برای دفاع از منافع ملی کشورمان ، مقاومت کرده ایم. در این سالها با مقاومت ، از وحدت جهان اسلام حمایت کردیم، در برابر روند رو به گسترش رژیم اشغالگر ، ایستادگی کردیم.
طبیعتا در یک نقطه ای ما باید رو در روی هم قرار می گرفتیم چرا که معتقدیم راه درست همین است. راه صیانت از امنیت ملی و جهان اسلام همین است . آن ها فکر میکردند که بلاخره به عنوان سربازان قدرت های بین المللی و آمریکا و منطقه میخواهند نقش ایفا کنند.
به نظر من منطق ایران بسیار درست است چرا که با همه گرایش هایی که وجود دارد ، اعلام شد که آماده مذاکره با عربستان هستیم . طرح آقای ظریف ادامه همان طرح های قبلی است از همان اول این مسئله بود که بیاییم پای میزمذاکره صحبت کنیم. یکی از سفرای ما در عربستان زمانی مطرح کرد که ایران و عربستان دو بال جهان اسلام هستند و با این دوبال می شود پرواز کرد . گرچه ان زمان با واکنش هایی رو به رو بود. اما در نهایت هردو طرف این واقعیت را پذیرفتند که نه ما می توانیم سعودی هار رو حذف کنیم نه آنها می توانند ما را حذف کنند ، تاریخمان و سرنوشتمان مشترک است ، این را ما درک می کنیم .. اما انان چی ؟!!.
در نهایت پیشبینی شما از وضعیت منطقه چیست؟
از بالا که نگاه می کنم یک صفحه شطرنج می بینم که بازیگران متعدد و مختلفی در حال بازی هستند. آن کسی که هوشمندتر عمل می کند آن صحنه و میدان را برده و آن که بی گدار به آب بزند، آنکه متهورانه عمل می کند، بازنده است. موضع جمهوری اسلامی را از ابتدای بحران در نظر بگیرید، از ابتدای مذاکره، بعد از مذاکره، بعد از امضای توافقنامه، بعد از خروج آمریکا از برجام، چقدر هوشمندانه وبا تدبیر حرکت کرده است ، با یک چارچوب مشخص با یک گفتمان واحد پیش رفته است ، تا به امروز هم حرفمان یکی بوده است. بر اساس همان منطق ، شما طرف مقابل را در نظر بگیرید. چقدر شرط گذاشت، تهدید کرد، چقدر مانور نظامی و سیاسی کرد و لفاظی داد، چقدر عقب نشینی کرد، مگر این رقیب نمیگفت ما نمیگذاریم ملت ایران چهلمین سالگرد پیروزی اش را جشن بگیرد؟ مگر همین الان نمی گوید که نه ، ما با همین نظام و با همین افراد کنار می آییم؟ حرکت زیگزاگی آنها منطق آنها را نشان می دهد و همین مساله برای افکار عمومی کافی است تا قضاوت کنند. طبیعتا ان که منطق دارد ، نهایتا به نظر من پیروزمند است. یک نکته ای هم که شاید پایان بحث باشد. این محاصره اقتصادی و تحریم های اقتصادی پیوست دارد، یک ضمیمه دارد و ان ضمیمه مهم تر از خود تحریم ها است. این تفکیک رو باید قائل شویم، این ضمیمه همان جنگ روانی است.
شش ماه قبل به نظر می رسد که ما در این جنگ روانی کم اوردیم، برای اینکه غافلگیر شدیم ، رقیب همه دستگاه های تبلیغاتی ، همه امپراطوری های رسانه ای عبری، عربی و غربی اش را بسیج کرد. همه این رسانه ها به اتاق های جنگ روانی تبدیل شده بودند و ما در این جنگ روانی کم اوردیم.
تعیین کننده قیمت ارز ، رسانه ها بودند. امروز همگان این مساله را متوجه شدند و امروز در اوج بحران و اوج جنگ ، شما می بینید با بهبود مدیریت دولت چگونه ارز وضعیت متعادل تری پیدا کرده است خودش را به دست آورده است . این به این معنی است که ما در این جنگ روانی تاحدودی شکست خوردیم و بعد خودمان را پیدا کردیم و از آن هم گذر کردیم.
۳۱۰ ۳۱۰