او از ساخت فصل سوم سریال «بچه مهندس» هم خبر داده است. نکته جالب درباره این اخبار، اصرار بر تولید مجموعههایی است که در همین شرایط نامطلوب و بیکیفیت برنامهها، از آثار درجه سه تلویزیون محسوب میشوند. «تنهایی لیلا» و «پدر» قصه عاشقانه کشدار و پر سوز و گداز داشتند، بازیهای ضعیف و فیلمنامه پر ایراد. هر دو گل درشت بودند و سعی داشتند با نمایش اغراقآمیز درد و رنج شخصیتها بیننده را تحت تاثیر قرار بدهند و با وجودی که عمیقا سطحی بودند، ادعای پرداختن به موضوعات بزرگ همچون ایمان، مرگ، عشق و ... داشتند. «بچه مهندس» یکی دیگر از تولیدات ضعیف و درجه سه این شبکه است که معلوم نیست بر چه اساس و با کدام معیار به فصل سوم رسیده است؟ اگر «تنهایی لیلا» و «پدر» را به بهانه آمار بینندگانشان میتوان از مجموعههای موفق سالهای اخیر دانست، «بچه مهندس» حتی این وضعیت را هم ندارد و اگر معیار حرفهای بر تلویزیون حاکم بود، این مجموعه به باکس اصلی راه نمییافت و در ساعاتی با بیننده کمتر روی آنتن میرفت.
نکته تاسفآور این است که نظام ارزیابی و نظارت عریض و طویل تلویزیون، در روزگاری که انبوهی سریال درجه یک خارجی به خانهها راه یافته و شبکه نمایش خانگی مملو از مجموعههای جذاب و غیرجذاب داخلی است، با کنار گذاشتن کارگردانها و تهیهکنندههای شاخص در حال تجربه و آزمون و خطاست. این تجربهگرایی نتایج درخشانی داشته و به ریزش بینندگان تلویزیون انجامیده و کیفیت سریالسازی را از «در پناه تو»، «وضعیت سفید»، «وفا»، «میوه ممنوعه»، «امام علی (ع)» و ... به «پدر»، «تنهایی لیلا»، «کیمیا»، «بیدار باش»، «تهران پلاک ۱» و نمونههایی از این دست تقلیل داده است. هر دوره پس از پایان سریالهایی که مدیران روی آنها حساب باز کردهاند، کلی آمار و ارقام از میزان جذب مخاطبان ارائه میشود تا دهان مخالفان بسته شود و این تصور برای بینندگان تلویزیون یا مخاطبان رسانهها ایجاد شود که برنامهها بازخورد وسیعی در جامعه دارند و دیده میشوند.
اگرچه هنوز تلویزیون، رسانه بخشی از جامعه است و تعدادی از برنامههایش دیده میشود اما باور این نکته که دوران طلایی آن گذشته، سخت نیست. کدامیک از برنامههای تلویزیون (حتی کپیهای پر زرق و برقی که از شبکههای خارجی دارند) توانسته بخش اعظم جامعه را با خود همراه کند؟ بینندگان واقعی سریالهای ماه رمضان یا عید نوروز چند درصد از جمعیت هشتاد میلیونی ایران هستند؟ چه استراتژی و منطقی باعث شده بهترین سریالسازها به رسانههای رقیب سوق داده شوند و تلویزیون، تریبون یک جریان خاص باشد. جریانی که از کپیبرداری دفاع میکند اما ریلگذاری برای ایجاد رونق، نوآوری و تنوع در برنامهسازی و سریالسازی ندارد؟
سریالهایی از جنس «پدر»، «تنهایی لیلا» و «برادر جان» از نظر فرهنگی چه آموزهای برای عموم جامعه دارند؟ نمایش تصویری غیرواقعی از جامعه، مناسبات و دغدغههای مردم دقیقا شبیه کاری است که فیلمفارسی پیش از انقلاب میکرد. اگر چه ظاهر این دو جریان متفاوت است، اما محتوا و کارکرد اجتماعی آنها یکی است. تحمیق تودهها و سرگرم کردن مردم با داستانهایی سطحی.
کاش مدیران سازمان صدا و سیما که جسورانه یک مجری محبوب و برنامهای با قدمت بیش از دو دهه را تعطیل میکنند و برای جذب تماشاگر دل میسپارند به کپی برنامههای استعدادیابی آن ور آبی (برنامهها و شبکههایی که یک عمر علیهشان گزارش و رپرتاژ ساخته و پخش کردهاند) این شجاعت را داشته باشند تا فارغ از روابط و معادلات پیچیده پشت پرده، به سراغ آمار و ارقام واقعی بروند. در حالی که وضعیت اقتصادی و معیشتی هر روز دشوارتر میشود، بیتالمال را هزینه پررنگ شدن بعضی نامها نکنند و برای کارگردانها و تهیهکنندگان زیر متوسط، رزومه نسازند.
۵۷۲۴۳