تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۵:۵۷

محمدرضا مهاجر


روی زمین که افتاد با چشم خونی یک نگاه به نهر می کرد و یک نگاه به خیمه ها... یک نگاه به نهر و یک نگاه به خیمه ها...
زیر لب به رود  گفت: اگر آقایم اجازه می داد یقه ات را می گرفتم تا در خیمه رباب می بردمت.

1717

منبع: خبرآنلاین

برچسب‌ها