به عبارتی؛ همواره رفع و رجوع درد و بلای همشهریشان شرف داشت به حل و فصل مصیبتهای هموطنشان! هرچند این همشهریبازی از نگاه برخی از کارشناسان لوس نوعی تبعیض قومیتی محسوب میشود اما از نگاه مائی که نه کارشناسیم و نه لوس جای بسی تقدیر و تکریم دارد چراکه حداقل میتوان امیدوار شد، این حکام؛ بالاخره به فکر رفع و رجوع یک چیزی در این کشور بودهاند و آنطور که مورخان شلوغش کردهاند خیلی هم وقتشان صرف یللی و تللی و ایضا پرستوبازی در حرمسراها نشده است! برای ما ایرانیان که تاریخمان مملو از حکام بی دست و پاست همین قدر دست و پا زدن برخی مسئولین هم؛ یک دنیاست! بله؛ ما به همین هم قانعیم و دستشان را هم اگر به خون کسی آلوده نباشد، میبوسیم!
نقطه قوت دیگر همشهریبازی هم این است که اگر در هر دوره انتخاباتی به رئیسجمهوری متولد یک استان خاص رای دهیم و بر همین منوال رئیسجمهور وقت، به استان خودش رسیدگی کند، با توجه به 31 استان کشور و دوره 4 ساله ریاستجمهوری؛ میتوان امیدوار بود که انشالله در 124 سال آینده سرزمینمان گل و بلبل شود.
خودتان تاریخ مان را ببینید و قضاوت کنید! وقتی شاهان ترک بودند، همه امرا ترک شدند و ترکان حال اساسی کردند. وقتی مازندرانی بودند از دل کوه برای همولایتیهایشان مسیر خط آهن باز کردند؛ وقتی کرمانی و یزدی بودند مشکل آب هملهجهایهایشان را 3 سوته حل کردند و در 10 - 15 سال گذشته هم که زمام امور به دست سمنانیها افتاده طبق همین قانون قرار است آب یک دریا را بکشند و به استان خودشان بریزند! احسنت به این دریای معرفت که حتی در زمان قدرت هم، نمیخشکد و بچهمحلها را فراموش نمیکند!
به عقیده حقیر؛ همیشه باید نیمه پر لیوان را دید؛ در زمانهای که همه به فکر احیای سنتها و جلوگیری از مشاغل در آستانه نابودی هستند، در چنین شرائطی میتوان امیدوار بود که با انتقال دریای خزر شغل فراموش شدهای مانند «آب حوضی» -منتها کمی با ابعادی گستردهتر- دوباره زنده شود!
در جواب کارشناسان همیشه دلواپسی که نگران خشکیدن دریای خزرند باید بگوییم: بالاتر از سیاهی رنگی نیست مسئولین دلسوزمان تاکنون لب هر دریا ؛ دریاچه ؛ تالاب و حتی جوبآب هم که رفتهاند خشکیده؛ حالا این یکی هم، همراه با یک لیوان آب؛ روش!
در جواب آنهایی هم که معتقدند، این پروژه به سرانجام نمیرسد میگوییم: شما یک پروژه ملی درست و درمان را بگویید که در این مملکت عاقبت به خیر شده باشد(ساخت خودروی ملی ؛ انرژی هستهای ؛ ساخت شهر بزرگ پدیده؛ بزرگراه شمال و...) تا بنده هم دست از حمایت پروژه انتقال دریای خزر بکشم!
جسارتا فقط قشر خاکستری مغزم یک جا قهوهای میشود و آن اینکه حالا ما میخواهیم دریایمان را بخشکانیم، شرکای آدم حسابی دیگرمان در حاشیه دریای خزر، فازشان چیست؟! شاید بشود آنها را هم با شعار دریای همیشه خزر ساکت کرد!
ببینید عزیزان جان؛ کلا ما با شور و اشتیاق وافری چند صباحی را با شعارهای بزرگ حال کرده و به ایرانی بودنمان افتخار میکنیم؛ بعد هم آنها را به دلائلی مانند بخور بخور ولشان میکنیم و میرویم دنبال شعارهای بزرگتر ... خوبی چنین روشی در آن است که اگر با داشتن پروژهها حال نمیکنیم لااقل چند صباحی را به شوق داشتنشان؛ دلخوش میکنیم!! یادتان باشد دلخوشی چیز کمی نیست!
* طنزنویس