سینمای ورشکسته و بیمخاطبی که هرسال به جز چند فیلم انگشتشمار، باقی تولیداتش حتی هزینه ساخته شدنشان را از گیشه کسب نمیکنند.
یکی از خصوصیتهای اصلی که تهیهکننده در سینمای جهان و در چرخه درست صنعت سینما و یا اصولا تولیدکننده در هر صنعتی از آن برخوردار است، شناخت مخاطب به عنوان مصرفکننده کالا است، تا با درک نیاز مخاطب، فیلمساز را برای ارائه کالای مناسب هدایت و حمایت کند. اما در اینجا و در سینمایی که حیاتش تا حد زیادی به سرمایه و وام دولت و یا نهادهای شبه دولتی (حتی با اغماض از بحث سرمایههای مشکوک در سینما) وابسته است، تهیهکننده به پیمانکاری تبدیل شده و فقط پروزه را به سرانجام رسانده و دستمزد میگیرد، در چنین سینمایی و هنگامیکه که ارتباط ارگانیک کسب درآمد از مسیر صحیح گیشه سینما، خارج شود و در واقع فروش یا عدم فروش، و یا حتی نمایش و عدم نمایش فیلمی در شروع پروژه بعدی برای تهیهکننده و فیلمساز هیچ تاثیری نداشته باشد و اصولا شکست تجاری در این کسب و کار فاقد اعتبار و معنی شود، طبیعی است که نباید از تهیهکننده انتظار شناخت مخاطب و بازار را داشت.
شکاف بین تهیهکننده و سینماگر با مخاطب علاوه بر اینکه در حجم زیادی از تولیدات سینمایی این سالها -که دیگر کسی را رغبت برای دیدن آنها در سالنهای سینما نیست- مشهود است، در پیشنهاد برای بازگشایی سالنهای سینما در این روزهای شیوع ویروس کرونا نیز آشکارتر شده است.
چرا که این شکاف باعث شده که تهیهکنندگان سینما همان اندک مخاطبانی _ در مقایسه با پتانسیلی که نسبت به جمعیت کشور به عنوان تماشاگر میتواند برای سینما وجود داشته باشد_ که حضورشان در سالنهای سینما چند فیلم پر فروش سال را باعث میشوند را نیز نمیشناسند، اکثر آن مخاطبانی که در این سالها فیلمهای ایرانی را روی پرده میبینند اتفاقا همانهایی هستند که این روزها برای قطع زنجیره شیوع کرونا قادر به جبران هزینههای قرنطینه خودخواسته خانگی هستند و در خانه نشستهاند و در حال حاضر دغدغهشان حفظ سلامت و مصون بودن از گزند این ویروس ناشناخته است.
بنابراین چه آنها که از سر بیخیالی یا آنها که با دغدغه معاش این روزها در کوچه و خیابان هستند، در صورت بازگشایی سینماها حتی با ماسک و دستکش رایگان هم پای به سینما نمیگذارند.
۵۷۲۴۵