محمدتقی فهیم

سینمای ما سینمایی برای مخاطب داخل ایران نیست و این واقعیت مدت‌هاست که ثابت شده است. روند این ماجرا از اواخر دهه 70 کلید خورد که متاسفانه تا به امروز نیز ادامه داشته. در اواخر دهه هفتاد و به دنبال تغییر و تحولات سیاسی پیش آمده، سینما این شانس را داشت که مدلی از فیلمسازی اکتیو و موثر را تجربه کند اما این قضیه دوامی نداشت؛ به دنبال ورود بی‌برنامه و بی‌هدف بخش خصوصی به عرصه ساخت فیلم ما شاهد رشد گونه‌ای از فیلمسازی - فیلم‌های به اصطلاح دختری پسری - بودیم که آن زمان احساس می‌شد در گیشه جواب می‌دهد و در ادامه شد آنچه نباید می‌شد.

سینمای تک ژانری ما به دنبال این اتفاق دیگر نتوانست در عرصه جذب مخاطب دوران اوج و خوش گذشته را تجربه کند و نتیجه این شد که مخاطب 60 میلیونی اوایل دهه 70 طی نزولی فاحش در اواخر دهه 80 به 12 میلیون و حتی کمتر از آن رسید. در یک کشور 70 میلیونی وقتی سالی 12 میلیون قطعه بلیت سینما به فروش می‌رود، معنی و مفهومش آن است که مردم ما در بهترین حالت ممکن هر شش سال یک بار به سینما می‌روند. اگر باعث و بانی این نزول را تغییرات سیاسی اواخر دهه هفتاد در نظر بگیریم تنها حرف گفتنی که باقی می‌ماند بیان این نکته است که در تغییر و تحول‌های مدیریتی صورت گرفته در عرصه فرهنگ و علی‌الخصوص سینما، همواره به جای اینکه به دنبال ترسیم خط مشی و افقی روشن برای آینده باشیم، بیشتر به دنبال پر کردن چاله چوله‌های سیاسی بوده‌ایم و درست به همین دلیلی همیشه زمان را از دست داده‌ایم.

یک بار برای همیشه باید تکلیف این قضیه روشن شود و همه ما از صدر تا ذیل، متوجه این نکته بشویم که سینما متعلق به مردم است و طبیعتاً فیلم هم تنها و تنها باید برای مردم ساخته شود. در این فرایند فیلمی که مخاطب ندارد باید از چرخه حمایت‌های دولتی چه در بخش تولید و چه در بخش اکران خارج شود. من مخالف تولید فیلم‌های خاص، تجربی و روشنفکری نیستم و عقیده‌ام این است که این فیلم‌ها نیز کارکردهای خود را دارند اما وقتی ما صحبت از سینمایی می‌کنیم که قرار است رگ ارتزاقش متکی به مخاطب باشد، در واقع به المان‌های روشنی اشاره داریم که شناخت‌شان خیلی هم احتیاج به توضیح و تبیین ندارد.

اینکه فیلمی از هنگام تولید تا لحظه اکران مورد حمایت دولت باشد و دست آخر هم کسی برای دیدن فیلم به سینما نرود قطعاً مسیر درستی برای نجات سینما نیست.  بر طبق آمارهای ارائه شده سینمای ایران در پایان دهه 80 و در زمینه جذب مخاطب بدترین دوران خود را سپری کرده است و اگر قرار باشد همین روال در آینده هم پیگیری شود نمی‌توان چشم‌انداز روشنی را برای سینمای دهه 90 پیش‌بینی کرد. کلید ماجرا در یک جمله خلاصه می‌شود؛ هدف قرار دادن مخاطب. ما نباید هدف‌گذاری مخاطب را امری نکوهیده شمرده و از آن فرار کنیم. اگر قرار باشد مخاطب نداشته باشیم، دیگر صحبت از جریان‌سازی فرهنگی به یک شوخی شبیه خواهد بود و درست به همین دلیل نباید به نجواهایی که مخاطب را مساوی گیشه و گیشه را مساوی ابتذال قرار می‌دهند توجه کنیم.

مشکل دیگر سینمای ما در دهه‌های گذشته اتکای بیش از حد آن به تهران و چند شهر بزرگ دیگر است که باید در این زمینه هم راهکارهای اساسی را مد نظر قرار داد. اگر قرار باشد در سال‌های آینده هم این روند ادامه داشته باشد همین مخاطب اندک نیز دچار ریزش خواهد شد. ما باید مردم دیگر شهرها را هم نقطه هدف این سینما بدانیم، مخصوصاً که ساکنان این شهرها به اندازه مردم تهران و دیگر شهرهای بزرگ ابزار کافی برای پر کردن اوقات فراغت خود ندارند و سینما می‌تواند به راحتی این وظیفه را بر عهده بگیرد.

آقای شمقدری به تازگی اعلام کرده‌اند که سینماگران 25 میلیارد تومان به فارابی بدهکارند؛ خب این مبلغ هنگفت صرف فیلم‌هایی شده است که مردم تمایلی به دیدن‌شان از خود نشان نداده‌اند و از طرف دیگر چیزی در حدود 70 شهر ایران فاقد یک سالن سینما هستند! این هم از جمله مشکلاتی است که باید در دهه 90 فکری به حال آن شود. از طرف دیگر سینماگران ما هم باید این هدف‌گذاری را جدی بگیرند؛ اینکه درصد بالایی از فیلم‌های ما راوی داستان طبقات متوسط به بالا باشد اما اکثریت جامعه با طیف متوسط رو به پایین باشد قطعاً کمکی به مقوله جذب مخاطب نخواهد کرد.

52

منبع: خبرآنلاین