وَ اَنْتَ الرَّؤُفُ الرَّحیمُ الْبَّرُ الْکَریمُ، الَّذی لایُخَیِّبُ قاصِدیهِ، وَ لا یَطْرُدُ عَنْ فِنآئِهِ امِلیهِ، بِساحَتِکَ تَحُطُّ رِحالُ الرَّاجینَ ( بخشی از مناجات امام سجاد ع)
توای خدای با عطوفت و مهربان و نیکوکار و بزرگواری، که رو آورندگان بسویت را نومید نسازی و آرزومندات را از درگاهت نرانی، امیدواران به آستانه تو بار امید خود را بیندازند.
پرونده خبرآنلاین در روز هفدهم ماه مبارک رمضان را با دو روایت رمضانی از بیان امام موسی صدر و آیت الله مجتبی تهرانی سپری می کنیم.
اخلاص در دعا یعنی بریدن از غیر خدا
دعا این است که به خدا بگویی تو غنیّ بالذّات هستی و من فقیر بالذّات هستم. به همین جهت، من جز تو کسی را ندارم و از تو درخواست میکنم. لذا «خلوص در دعا» غیر از «خلوص در عبادت» است. اینها با هم فرق میکنند. اگر ما واقعاً به اینجا برسیم و باورمان شود که او غنیّ بالذّات است و غیر از او هیچ است، ثمره آن «انقطاع اِلی الله» می شود؛ و انقطاع اِلیالله، همان خلوص در دعا است. انقطاع اِلی الله یعنی کسی جز تو ندارم! این خلوص در دعا است و همین موجب میشود که دعا به اجابت برسد.
دعا و دعوت، سرآمد کار انبیا
سرآمد کار انبیا دو چیز بود؛ یکی «دعوت» و دیگری «دعا». انبیا مردم را به راه حق دعوت میکردند، هدایتشان میکردند، بعد هم دعا میکردند و از خدا کمک میخواستند که دعوتهایشان نتیجه بخش باشد. سیره و روش اینطور نبود که فقط دعا کنند «خدایا هدایتشان کن»، بعد هم بی تفاوت از کنار انحرافات جامعه عبور کنند؛ بلکه اوّل دعوت میکردند و تا آنجایی که توان داشتند تلاش می کردند، بعد از خدا هم کمک میطلبیدند تا با امدادهای غیبی کمکشان کند که این دعوت نتیجه بخش شود. این کار انبیا بود.
روش انبیا در هدایت خلق
حالا چند روایت میخوانم؛ خصوصاً آن کسانی که در صدد اصلاح دیگران هستند، دقت کنند! در روایتی راجع به پیغمبر اکرم دارد: «لما کان یدع الناس الی التوحید فهم یرمونه بالتراب و الحجاره و غیر ذلک»؛ وقتی حضرت مردم را دعوت به توحید میکرد، آنها با سنگ و کلوخ و پیغمبر را میزدند. «فقیل له قد آن لک تدعوا علیهم کما کذا»؛ به پیغمبر گفتند حالا که میبینی اینها دارند با تو اینطور برخورد میکنند، آنها را نفرین کن.
به پیغمبر گفتند آقا دیگر وقتش رسیده است که اینها را نفرین کنی؛ اینها آدم بشو نیستند! پیغمبر فرمود نفرین کنم؟! نه! باز هم دعایشان میکنم. لذا فرمود: «اللهم اهد قومی فأنهم لا یعلمون و انصرنی علیهم أن یجیبونی الی طاعتک». چه قدر زیبا است! یعنی خدایا من را بر آنها نصرت بخش، تا دعوت من را به فرمانبرداری از تو پاسخ مثبت دهند. در غزوه احد دارد: «کَانَ النَّبِیُّ یُرْمِی وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ». یعنی به سوی پیغمبر اکرم تیراندازی می کردند و با این حال حضرت می فرمودند خدایا، قوم مرا هدایت کن!
این روایت اخیر برای غزوه احد بود؛ همین مشرکانی که در غزوه احد در مقابل پیغمبر اکرم بودند و حضرت در حقّشان دعا فرمود، آیا بعد همه آنها مسلمان نشدند؟! دیگر بهترین شاهد است. حضرت در غزوه احد میگفت: «اللَّهُمَّ اهْدِ»؛ خدایا هدایتشان کن، اینها نمیفهمند! در تاریخ خوانده اید که بعد خبیث ترینِ آنها هم به حسب ظاهر اسلام آورد.
گذشته از اینکه همه انبیا به خصوص پیغمبر اکرم «رحمةللعالمین» بودند، امّا این کارها حساب شده بود. این یک روش بود که ایشان آموزش میدادند. اصلاً به بشر روش میدادند که اگر بخواهی کسی را هدایت کنی باید ایستادگی کنی. این یک روش است که پیغمبر به ما می آموزد.
اگر میخواهی انسان بسازی، تا اتفاقی افتاد نفرینش کنی فایده ای ندارد. نفرین یعنی چه؟! به پدر و مادرها میگویم، به اساتید میگویم، همه کسانی را میگویم که نقش سازندگی و تربیتی برای دیگران دارند. چرا زود نفرین میکنی؟ این روشِ دستگیری نیست؛ روش انبیاء اینگونه نبوده است. روش انبیا «دعوت و دعا» بوده است، آن هم دعای خیر. انبیا اصلاً مأیوس نمیشدند، وگرنه کار هدایت را پیش نمیبردند. بله، دعا هم هست؛ مسلّماً دعا مؤثّر است و ما شکّی هم در این نداریم؛ امّا باید دعوت هم باشد. دعای تنها کارساز نیست.
تفسیر سوره اخلاص (بخش دوم)
سوره اخلاص، سوره بزرگی است که در احادیث ثلثِ قرآن دانسته شده است. درباره شرح آیات آن و مضمون و مفهوم سوره سخن گفتیم (اینجا) اینک به ادامه تفسیر می پردازیم. در حدیث آمده است که این سوره نَسَبِ پروردگار است. چنان که میدانید عربها برای خدایان و افراد و بزرگانشان نَسَبی ذکر میکردند.
هر کسی به قبیله یا خانواده یا عشیرهای نسبت داده میشد، حتی برای اسبها و بتها نیز نسبی قائل بودند. هُبَل و لات و عُزّی و وُد و یَغوث و یَعوق هر کدام به تاریخ و قبیله و گروهی منسوب بودند. به همین سبب، از پیامبر دربارة نسب خداوندی پرسیدند که آن حضرت عبادت میکرد و مردم را به سوی او فرا میخواند، و در پاسخ، سورة اخلاص نازل شد. سورة اخلاص ایمان اسلامی به خداوند را به صورت کوتاه و مفید در خود دارد. از همینرو، ثلث قرآن دانسته شده است، زیرا قرآن کتاب شریعت است و بنیان شریعت نیز توحید و نبوت و معاد است. توحید شرطِ بنیادین و نخستین شریعت است.
«لَم یَلِد وَ لَم یُولَد» او فرزندانی ندارد، پس نوه و داماد و عروس و خویشاوندی هم ندارد. زاده هم نشده است، یعنی نه پدری دارد و نه مادری. وقتی پدر ندارد، عمو و عمه و عموزاده ندارد. و وقتی مادر ندارد، دایی و خاله و داییزادهای ندارد. پس هیچ کس را با خداوند قرابتی نیست، نه از سوی فرزندی و نه از سوی پدری. او عشیره ندارد، زیرا پیوند ما به عشیره از طریق ولادت است.
در تفسیری دقیقتر از آنچه گفتم، میگویند «ولادت» به معنای فرزند داشتن و زاییدن نوعی ولادت است. در لغت هر چیزی که از چیز دیگری پدید میآید، زاییدن خوانده میشود. اما خداوند نه از چیزی زاییده شده است و نه چیزی از او خارج میشود، مانند جوشیدن آب از زمین یا روییدن میوه از درخت. آنچه از خداوند صادر میشود اینگونه نیست. این بیان معنایی سطحی از آیه است.
اندکی ژرف در این آیه میاندیشیم تا پیوند این آیه را با عقیدة توحید دریابیم، توحیدی که در اسلام بسیار بدان پرداخته شده است. همة ادیان و خصوصاً اسلام بر توحید و تعمیق اثرات توحید بر زندگی خصوصی و اجتماعی ما تأکید دارند. به این آیه میاندیشیم تا اثر این مفهوم را دربارة خدا دریابیم. گفتیم که خداوند نه میزاید و نه زاییده شده است. نه عشیرهای دارد و نه خانواده و خویشاوندانی. بر این اساس، همة مردم برای خدا یکساناند، همچون داندانههای شانه. هیچ کس بر اثر خویشاوندی یا نسبتی خاص به او نزدیک نیست. از سوی دیگر، گفتیم خداوند صمد است، یعنی بینیاز از مردم است و همه به او نیازمندند. او به چیزی نیاز ندارد، اما همه چیز به او نیازمند است. به زمان و مکان نیازی ندارد، اما زمان و مکان به او نیاز دارد. بنابراین، همة آدمیان در برابر او مساویاند، او به کسی برای کمک یا تقسیم کار نیاز ندارد و همه در برابرش مساویاند. این تساوی برای ازمنه و امکنه و اشیا و حالات و همه چیز صادق است. همه چیز در برابر خدا مساوی است، زیرا او به کسی یا چیزی نیاز ندارد.
ما انسانها برخی از انواع خوراکی را بیشتر دوست داریم، زیرا بدان نیازمندتریم. برخی از پوشاکها را دوست داریم، چون به آنها نیاز داریم. برخی میوهها را بیشتر میپسندیم، چون محتاج آنها هستیم. اما خداوند از هر چیزی بینیاز است. هر خوراک و پوشاک و نوشیدنی و کوه و رود و خانهای برای خدا یکسان است. همة مکانها و زمانها برای خدا یکی هستند. از این تحلیل میفهمیم که همه چیز، هر مکان و زمان و شخصی، در برابر خداوند یکسان است و هیچ کس را بر دیگری و هیچ مکانی را بر مکان دیگر و هیچ زمانی را بر زمان دیگر برتری نیست. خداوند در برخی اشیا اسباب و نشانههایی قرار داده و آنها را رمز دانسته است، مانند کعبه و روز جمعه و ماه رمضان و غیر اینها. ما نیز برای برخی اماکن یا روزها اعتبار و ویژگی خاصی قائل هستیم، مثل روز استقلال یا پرچم. اعتبار پرچم از قانون است، نه اینکه ذاتاً احترامی دارد. پول نیز کاغذی است مثل دیگر کاغذها، اما به اعتبار حاکم و قانون و قدرت قانون این اوراق ارزش یافته است و همچون دیگر کاغذها نیست. به اینجا رسیدیم که همة اشیا و زمانها و مکانها و حالات برای خداوند مساویاند. نکتة اساسی این است که در مجموعة بشری هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر به علم و تقوا.
مردم همچون دندانههای شانه در برابر خداوند مساویاند. کسی با خداوند خویشاوند نیست و هیچ کس، چنان که یهود میگوید، از اولیای خداوند نیست: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا المَوتَ إن کُنتُمْ صادِقِین» خداوند در این آیه میخواهد این اندیشه را رد کند که کسانی اولیای خداوند هستند. نتیجه این است که خداوند اولیایی یا مردمانی ندارد که برگزیدة خداوند باشند. دلیل این مسئله هم این است که اگر گناه کنید خداوند عذابتان میکند و اگر اولیا یا خویشان خداوند بودید، عذاب نمیشدید. هیچ طبقهای برتر از طبقة دیگر نیست. این تفکر طبقاتی در هند، که عدهای نجساند، و نیز در اروپای قرون وسطا یا به طور کلی این تفکر که طبقهای از مردم به خداوند نزدیکتر و بالاتر از قانوناند و طبقهای دیگر از خداوند دورتر و زیر سلطة قانون هستند، از بنیان نادرست است. بنابراین، «وَ أَن لَیسَ لِلإنسانِ إلَّا ما سَعی وَ أَنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُری» پس همة آدمیان در یک خط قرار دارند و کسی به سوی خدا پیش نمیرود، مگر به اندازة عملی که انجام داده است.
خداوند اراده نکرده که گروهی عقب مانده باشند و گروهی پیشرفت کنند!
همین مسئله درباره شرایط نظامها نیز صادق است؛ ملتی فقیر و ملتی عقبافتاده و ملتی جاهل و ملتی عالم و ملتی پیروز است. آیا خداوند پیروزی را به شرقیان اختصاص داده است؟ آیا خداوند شرق را در برابر غرب برگزیده است؟ آیا خداوند اراده کرده است گروهی عقبافتاده باشند و گروهی دیگر پیشرفته؟ حاشا که چنین باشد. خداوند بالاتر از این سخنان است. خداوند نسبت به همة حالات یگانه است. به هر جایی که برسیم: «فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم» یعنی جهل و عقبماندگی و فقر و گرسنگی و خواری نتیجة اعمال افراد جامعه است و هر پیشرفت و موفقیت و دانش و کمالی نتیجة کار خودمان است: «إنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»؛ «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاسِ» پس سعادت و بدبختی اجتماع و فقر و بیماری و جهل و شکست و پیروزی و دانش و فرهنگ و هر اتفاقی در جامعه، نتیجة مستقیم اعمال خودمان است و اگر ما چیزی را نخواهیم، هرگز بر ما تحمیل نخواهد شد.
در عالم وجود سعد و نحس وجود ندارد
این معنای توحید است و آن را احدیت و صمدیت و نَسَب نداشتن خداوند گرفتهایم. خداوند نمیخواهد مردمی را بر دیگر مردمان برتری دهد، مگر آنکه خود بخواهند؛ اگر پیشرفت خواستند، پیشرفت میکنند، و اگر عقبماندگی خواستند، عقب خواهند ماند. این معنا از توحید روحیة واقعبینی آدمی را تقویت و او را فعالتر میکند تا بداند به هر جا که رسد، نتیجة اعمال و اقدامات خودش است، بنابراین، جوامع عقبمانده، چه دانسته و چه ندانسته، خود اینگونه خواستهاند و جوامع پیشرفته خود جامعة خود را ساختهاند. خداوند یکتاست و نسبتی با مکان و زمان و شیئی ندارد.
در عالَمِ وجود سعد و نحس نیست، ما حیوان نحس مانند بز یا سعد مانندِ گوسفند نداریم. مؤمنان، توجه کنید که بز در نزد برخی نحس و گوسفند نزد دیگرانی سعد است، هیچ تفاوتی میان کوزة پر و خالی نیست. روزهای 13 و 27 و 25 و روز عصر چهارشنبه هیچ فرقی ندارد. تفأل هست، اما تفأل به خیر که راهی است به سوی پیشرفت و فعال کردن آدمی. اما تطیّر نداریم و چنین مسئلهای در اسلام نیست. پیامبر فرمودهاند: «رُفِعَ عَن أُمّتِی تِسعَ ... الطِّیَرَ›ُ» تطیّر به معنای بدبینی است و اشیا گناهی مرتکب نمیشوند و سعد و نحس میان آنها نیست. اشیای مختلف تنها در خواص طبیعی و علمی با هم تفاوت دارند.
بدینسان میبینیم که احدیت و صمدیت خداوند از معنای انتزاعی خود درمیگذرند و به درون زندگی ما راه مییابند. ما در عالم اسباب و در جهانی عقلانی به سر میبریم که همة هستی برای ما خلق شده است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» و «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَراتٌ بِأَمرِهِ» همه چیز برای ماست و کلیدی دارد، و کلید اشیا علم است و عمل. باید تلاش کنیم تا به آنچه میخواهیم برسیم. در غیر این صورت، به اهدافمان نخواهیم رسید.
پس، همه چیز و همه کس و همة زمانها و همة مکانها و همة حالتها در برابر خداوند مساویاند و در میان آنها سعد و نحس و دور و نزدیک وجود ندارد، مگر به اندازهای که برای آن تلاش میکنیم. نمیتوانیم برای پیشرفت به تاریخ یا اجداد خود تکیه کنیم. حضرت محمد به دخترش، فاطمة زهرا، میگوید: «إنِّی لا أُغنِی عَنکِ مِنَ اللهِ شَیئاً» آیا باید به خانواده و خویشان خود بنازیم؟ آیا باید به سفیدپوست بودن افتخار کنیم؟ چه تفاوتی میان سفید و سیاه در نزد خداوند هست؟ مفهوم احدیت تفاوت نژادی میان سفید و سیاه را رد میکند. پس با تأمل در مفهوم احدیت و صمدیت درمییابیم که نژادپرستی ناپذیرفتنی است.
«قُل هُوَ اللهُ» جامع همة کمالات و اسماء حسنی و امثال علیاست. او احد و صمد است که نه زاده شده و نه میزاید. برای او همتایی نیست. این معنا از خداوند اصل و اساس است. او ما را آفریده و راه ما به سوی اوست و هر که، در هر زمان و مکان و شرایطی، خود تلاش کند، مقرَّب او خواهد شد: «إنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتقاکُم» هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر در تقوا و جهاد و عمل و دانش، چنان که قرآن این چهار مورد را صراحتاً ذکر میکند. این معنای «قُل هُوَ اللهُ أَحدٌ» است. این سوره را مخلصانه با زبان و قلب و عقل میخوانیم و با آن حقیقتاً زندگی میکنیم تا احساس اعتماد به نفس را در ما تقویت کند و اعتماد به نفس به این معنا اعتماد به خداوند است. ما فقط بر اعمال خود تکیه میکنیم و خدا را از رگ گردن به خود نزدیکتر میدانیم. مسائلی که گفتم اندکی از معنای «قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ» است که تصویری از خداوند برای ما ترسیم میکند؛ تصویری که باید بدان معتقد باشیم و با عقل و دل بشناسیم و آن را در زندگی عادی خود وارد کنیم.
/6262