تاریخ انتشار: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۰

اذان می‌گفتند که رسید جلوی در مجتمع مسکونی.

زنگ را زد و رفت از صندوق پشت موتور یک پیتزا و یک نوشابه درآورد و منتظر شد تا در باز شود.  

قبل از آنکه در باز شود، کودکی گونی به دوش  را دید که سرازیری کوچه را داشت می آمد بالا.

اذان رسیده بود به حی علی الفلاح. صاحبخانه از آیفون گفت بیا طبقه سوم.

پسرک زباله گرد که نزدیک شد،پیتزا و نوشابه را به او داد.

داشت سوار موتور می شد که صاحبخانه گفت: دو تا پیتزا دیگه بیار با هم افطار کنیم. فاکتور سه تاش رو هم بیار.

۲۴۱۲۴۱