از این زاویه که نگاه بکنیم، کسی که بخواهد سرمایهگذاری خارجی را در کشور رونق دهد و باور فردی او هم این باشد که باید با کشورهای خارجی به این صورت رفتار کرد، اما این رفتار مطابق قانون باید از مجاری قانونیای بگذرد که دیگران هم حضور دارند.
اگر رئیسجمهوری نتواند دیگران را مجاب کند که تفکر او در آن زمینه قابل دفاع است، خب بدیهی است که آنطور که خودش دلش میخواهد- که البته مطابق با اختیارات قانونیاش نیست- نتواند عمل کند. یک زاویهای که پیدا میشود از این است که قانون اساسی همه اختیارات را در اختیار رئیس قوه مجریه قرار نداده، و ممکن است که رئیسجمهوری به دلیل عدم توانایی در مجاب کردن دیگران، نتواند برخی از مشکلات را کاهش دهد یا حل کند، لذا اینطور میگویند که ما اختیارات کافی نداریم. این در حالی است که قانون اساسی اختیارات را تعیین و تقسیم کرده است.
رئیسجمهور هم رئیس قوه مجریه است و قبل از آن بر اساس اصل 113 قانون اساسی، قبل از اینکه رئیس قوه مجریه را بنویسد، نوشته مسئول اجرای قانون اساسی.
برخی روسای جمهور، این مسئول اجرا را به نظارت تعریف کردند؛ این در حالی است که در قانون اساسی اصلا نوشته نشده مسئول نظارت، بلکه مسئول اجرا. من فکر میکنم که روسای جمهور باید یک سازوکاری را خیلی جدی تهیه کنند که چطور میشود که اجرای این 177 اصل قانون اساسی با حفظ اختیارات سایر قوا و آنچه که به رهبری برمیگردد را اجرا کنند.
23302