دکتر سعید شهابی
أمید به پیروزی انقلابهای عربی پس از گذشت شش ماه از آغاز آن با انقلاب تونس ، هم اکنون این انقلابها میان نا أمیدی و أمید ، پیروزی وشکست ، استقلال و وابستگی در حال بالا رفتن و پایین آمدن هستند.
درآمیختن انگیزه های داخلی و خارجی ، با اصالت و فرصت طلبی ، و موضعگیریهای فراگیر و خاص ، همه این موارد با رویدادهای کنونی جهان عرب در ارتباط هستند .تا پایان سال گذشته (میلادی) اندیشیدن وقوع چنین انقلابهایی در جهان عرب بسیار دشوار بود بخصوص با این وسعت جغرافیایی وفراگیری ملی بویژه که رژیمهادی سلطه گرا ودیکتاتوری جهان عرب همچنان با چنگ ودندان بر اریکه قدرت تکیه زده اند . اگر جنگ عراق بر ایران در سال 1979 اجازه نداد روح انقلاب اسلامی ایران به جهان عرب سرایت کند اما دعوت از نیروهای بیگانه در سال 1990 به بهانه آزادسازی کویت این اندیشه را استوارتر کرد که هرگونه تحول وتغییر بنا بخواست ملتها امکان پذیر نمی باشد و اندیشه عربی این گفته سادات را پذیرفت که " امریکا بیش از 99 درصد برگها در منطقه را در اختیار دارد" چه در رابطه با اسرائیل باشد و چه درباره اوضاع داخلی کشورهای عربی. وهمچنان حافظه ما ماجرای سرکوب تنها تجربه دمکراسی در جهان عرب را که در انتخابات 1992 الجزایر بوقوع پیوست اما بشدت در نطفه خفه گردید و بیش از 150 هزار تن در این کشور در آن رویداد بقتل رسیدند همچنان بیاد دارد. تغییر وتحول داخلی در کشورهای عربی بدون اجازه وموافقت امریکا امکان پذیر نبود و می توان گفت که دو دهه ای که بر احضار نیروهای بیگانه به کشورهای عرب گذشت دوران دشوار بیهوشی فکری ملل عرب بود. حتى هنگامیکه در مکانی از جهان عرب قیامی صورت می گرفت بطور وحشیانه سرکوب می گردید بخصوص که از پشتیبانی سیاسی و نظامی غرب در منطقه برخوردار بود.
از جمله " قیام نان " در سال 1984 در تونس و همانند آن در مغرب وسپس درمصر در سال 1986 و در اردن سال 1989 که همگی با نظارت امریکا سرکوب گردیدند . در نیمه دوم دهه نود قیام مردمی در بحرین بوقوع پیوست که وحشیانه سرکوب شد. وبا آغاز روند افزایش بهای نفت در آغاز قرن جدید ، درآمدهای نفتی نقش سرنوشت سازی را در طرحهای سرکوب در منطقه پیدا کرد. اندیشه بر این بود که ماجرای تروریستی 11 سبتامبر بسود روند آزادی ودمکراسی خواهد گرایید اما مشت آهنین انگلیس ــ امریکا که پس از بحران کویت شدت یافته بود ، در سرکوب قیامهای ملل عربی نقش سرنوشت سازی داشت و پدیده امریکایی کردن همه چیز بطور بیسابقه ای بخصوص بعد از رویداد عراق شدت گرفت .
در اینجا باید به ماجرای دخالت امریکا برای سرنگون کردن رژیم صدام حسین اشاره کرد . صدام بعلت سیاستهای سرکوبگرانه اش مورد قبول ملت خود نبود و در عین حال بعلت حملاتش به ایران وکویت از سوی همسایگانش رانده شده بود و از سوی امریکا نیز همچنین چون واشنگتن سیاستهای او را پس از جنگ کویت شورش بر خواسته هایش می دانست. با وجود این ، سرنگون کردن وی با این روش همچنان مورد انتقاد واختلاف قرار دارد. اما مشکل در اینجا پایان نمی یابد واکنون در دوران انقلابهای عربی آن روند در حال تکرار است بخصوص با توجه به رویدادهایی که در لیبی در حال جریان است ( ویا آنچه که ممکن است در سوریه روی دهد). انقلابهای عربی امروزه در حال گذر از یک مرحله دشواری هستند که میان پیروزی و شکست است وبنظر نمی رسد این انقلابها از این روند دشوار بدور باشند. حتى در مصر که دیکتاتور آن به اتهامهای گوناگون در حال محاکمه است گمان نمی رود این کشور نیز بدور از این روند قرار گیرد. در یک کنفرانس نیروهای مسلح مصر با عنوان " پانزده قرن .. دوستی و برادری " که پنجشنبه گذشته برگزار گردید جنرال ستاد سامی دیاب گفت : یکی از سلاحهای دشمنان که شهروندان گاهی با آن روبرو می شود همانا " پشتیبانی افراط گرایان که گاهی با اسلحه وگاهی دیگر با آغوش گرم صورت می گیرد ، می باشد و از سوی دیگر گاهی اسلحه ومهمات در اختیار آنان قرار می دهند و گاهی آنها را نابود می سازند وبعضی اوقات فساد و گونه های پستی گرایی وبی ارزشی را بنام آزادی و جهان گرایی در میان آنان و بویژه در میان جوانان منتشر می کنند وتمامی اینها همزمان با نابود کردن نشانه های تمدن از جمله زبان و هنر ودیگر نشانه ها تمدن اسلامی صورت می گیرد. البته تونس در حال حاضر از تمامی این کوششها برای ناکام گذاردن انقلاب و حفاظت از رژیم قبلی بدون رئیس آن ، رنج می برد و این همان چیزی است که شیخ راشد غنوشی رهبر جنبش نهضت در گردهمایی پایتخت انگلیس بمناسبت سی امین سالگرد تأسیس این جنبش ایراد کرد ، عنوان گردید. امریکائیان شایع کردند که سرنگونی صدام حسین ، روی کار آمدن رژیمهای دمکراسی در منطقه را بدنبال خواهد داشت . اما بسرعت طرح دگرگونی در این کشوررا چنان مورد تجدید نظر قرار گرفت که هرچه بود وشد نشانی از دمکراسی را دربر نداشت و این سرزمین در گردابی از کشمکشهای خونین طایفه گرایی مبتلا شد که دست کمی از آنچه در الجزایر بوقوع پیوست نداشت . وهر گاه امیدی به پیدایش آزادی نمایان می گردد با ابرهای تیره ای روبرو می گردد که همه روز روشن را به شب تاریک مبدل می سازد.
جر وبحث درباره آنچه که در عراق بوقوع پیوست بسیار پیچیده است که البته دیدگاه اکثریت بر رد دخالت نظامی امریکا برای سرنگونی رژیم تأکید دارد که باید کمی به عقب بازگردیم تا از موضعگیری نخبگان وملل عرب در این باره آگاهی یابیم . اینان همگی احضار نیروهای بیگانه برای آزادی کویت را رد کردند . در آن هنگام فتوای دینی بخدمت سیاست درآمد و در سال 1990 کنفرانسی در مکه برگزار گردید که 413 شخصیت از دانشمندان مسلمان وبه اصطلاح نمایندگان شخصیتهای برجسته اسلامی از تمامی پنجاه وهشت کشور جهان اسلام در آن شرکت داشتند . 398 تن از اینان با صدور بیانیه پایانی حضور نیروهای امریکایی وهمکاری با آن در عراق را بعنوان " همیاری شرعی " خواندند. اما آن فتوا از سوی ملل عرب برای توجیه دخالت نظامی پذیرفته نشد . این موضعگیری مردمی مشابه رویدادی بود که در سال 2003 در عراق بوقوع پیوست . دخالت امریکا در عراق بر اساس خواسته غرب وبدون درخواست ملت عراق صورت گرفت اگرچه بعضی گروههای داخلی از این دخالت هواداری کردند. این دو موضعگیری نشانه واکنش طبیعی مردمی بود که در تاریک ترین وضعیتها همچنان به آزادی پایبند ماندند و هرگونه دخالت بیگانه را حتى در بدترین شرایط داخلی رد کردند . ممکن است بعضی واقعگرایی وعقلانیت این موضعگیری را مورد تردید قرار دهند اما هرچه که بود این موضعگیری نشانه این بود که ملتها هیچگاه تحت تأثیر بیگانگان ویا هدایت گروههای برجسته علمی وسیاسی قرار نمی گیرند. اصلی که أمت عرب ومسلمان در 1990 و 2003 بدان پایبند شدند امروزه باردیگر مطرح می گردد بخصوص که طرف دخالت کننده همان است که قبلا مطرح بود . دخالت غرب در لیبی تفاوتی با دخالت ان در کویت وعراق ندارد وهمچنانکه در آن روزگاران مورد بحث واختلاف بود اکنون نیز اختلافهای بسیاری را برانگیخته است . رژیم معمر قذافی استبدادگر خونینی است که ملت برای براندازی آن بپا خاسته است که با بمباران ونابودی روبرو شده است که آنچنان اختلافی با آنچه پس از جنگ 1991 در عراق به وقوع پیوست ندارد . هنگامیکه " انتفاضه شعبانیه " علیه رژیم صدام حسین بپا خاست ، امریکا به او اجازه داد با حملات هوایی آنرا بمباران کند . اکنون همان سناریو در حال تکرار است و نیروهای قذافی در همه جا بر انقلابیون حمله می کنند ودست به کشتار جمعی می زنند. پیامهای کمک خواهی انقلابیون از غرب بر می خیزد وتقاضای دخالت نظامی می کند . غربی ها در آغاز با حملات هوایی علیه نیروهای قذافی دخالت کردند تا آنجا که نبرد زمینی میان انقلابیون ونیروهای رژیم متوقف گردید . اکنون مشروعیت درخواست کمک خارجی مورد بحث واختلاف است که آیا دخالت بیگانه همچنانکه در کویت وعراق بوقوع پیوست ، ضرورت دارد ؟ بخصوص که اوضاع تا اندازه بسیاری شبیه به آنست. البته این یک خطر فکری ، روانی ، ایدئولوژیک ، سیاسی و اندیشه ای برای همهگان در پی دارد . بیم از آن می رود که دودستگی و چند گانگی در موضعگیریها روی دهد بخصوص در میان اندیشمندان و شخصیتهای سیاسی و رهبران احزاب اسلامی وغیر اسلامی ونخبگان و وسایل ارتباط جمعی و افکار عمومی پیش بیاید.
هرگونه دخالت بیگانه برهبری امریکا همچنانکه در کویت وعراق اتفاق افتاد بطور مطلق درباره لیبی مردود است . درصورتیکه چنین دخالتی مردود باشد پس چگونه ممکن است این دخالت واشنگتن این بار قابل قبول باشد؟ بویژه که تفاوت میان رژیمهای بغداد و تریپولی بسیار کم است وشاید عراقی ها ادعا کنند که رژیم کشورشان سرکوبگرتر از رژیم قذافی بوده است ، با وجود آنکه خشونت وسرکوب تنها معیار تشخیص موضعگیریها در برابر دخالت بیگانه نمی باشد. پس اگر درخواست دخالت نیروهای بیگانه بهنگام بحران کویت مردود بود اکنون نیز باید مردود باشد. واگر دخالت بیگانگان در عراق در هشت سال پیش نامشروع بود که البته بنا بر تصمیم بیگانگان بود ونه در خواست ملت عراق ، پس چرا اکنون باید مشروع باشد؟ بطور حتم رژیم قذافی پس از ارتکاب جنایتهایش علیه ملت لیبی طی چهل سال اکنون باید سرنگون شود که البته این موضوع مورد توافق تمامی خردمندان عرب ومسلمان قرار گرفته است . اما اختلاف در باره مشروعیت درخواست کمک از بیگانگان است که البته وبطور حتم بدون هزینه نخواهد بود. صدام حسین بیشتر از قذافی با غربی ها رویارویی داشت و به داشت سلاحهای کشتار جمعی متهم گردید ( با اینکه هنوز وبا وجود سرنگونی رژیم وی وجستجوهای بسیاراین موضوع مورد تأیید قرار نگرفته است) ، درحالیکه رژیم قذافی دارای روابط ویژه ای با غرب بخصوص با امریکا بود وبیش از سه ملیارد دلار بعنوان غرامت بابت سرنگونی هواپیمای آمریکایی بر فراز لاکربی در انگلیس پرداخت کرد و نیز تمامی طرح هسته ای خود را بطور کامل در اختیار واشنگتن قرار داد و همه آنرا به امریکا فرستاد و در نتیجه هیچ مشکل برجسته ای میان دوطرف وجود نداشت . پس چه اتفاق افتاد که هم پیمانان انگلیسی ـ امریکایی اینچنین در لیبی دخالت کردند؟ وچه کسی می تواند بر چنین دخالتی ، شرایطی را تحمیل کند؟ و ایا خردمندانه است که تصور کنیم چنین دخالتی بدون دستمزد باشد در حالیکه اینان در باکستان و افغانستان و سومالی ویمن همچنان در حال کشتار مردم بیگناه با موشک و هواپیماهای بدون خلبان هستند . اگر ادعا کنند که هدف انان به پیروزی رساندن انقلاب و یا دفاع از آنست که بسیار ساده لوحانه خواهد بود چون اندیشه انقلابی در فرهنگ سیاسی غرب جایی ندارد. این درکنار قبول به اینکه راهکارهای مردم لیبی برای رویارویی با دیکتاتور این کشور بسیار کم است وممکن با خطر بمبارانهای بیشتری روبرو گردد.
در اینجا باید اعتراف کرد که نوشتن درباره موضوع دخالت امریکا وانگلیس در لیبی از دشوارترین موضوعات بشمار می آید وفشار سنگینی بر روح وروان واحساسات وارد می کند بخصوص که صحنه های محاصره کودکان و زنان بوسیله نیروهای هوادار قذافی را شاهد هستیم. فرض بر این است که ارزشهای آزادیخواهی پابرجا وغیر قابل تغییر هستند و با منافع و ارزشهای دیگران ارتباطی ندارند و این اصول پایدار و غیر قابل تغییر می بشند و جدا از منافع نیستند که البته گاهی ممکن است با آن اختلاف داشته باشد. باوجود این هرگاه أندیشمند آزادیخواهی موضوعی را بنویسد که برای ضد انقلاب قابل قبول نباشد ، نویسندگان مزدور دلارهای نفتی چنان از هر سوی وی را مورد حمله واتهام و دشنام قرار می دهند . البته بسیار کم اتفاق می افتد که در چنین مواردی دیدگاه با دیدگاه و دلیل با دلیل روبرو گردد بلکه همواره با باجگیران فکری واخلاقی روبرو میشوند واندیشه وحکمت ومنطق و اصول همواره با دشنام روبرو می گردد وچیزی بعنوان اصول مقدس در مسائل مادی ومعنوی یافت نمی گردد. اگر جان جوانان برای سردمداران ظالم و کمک دهندگان آنان در لندن و واشنگتن اینچنین ارزان شده است ، پس ارزشهای اخلاقی و وابستگی به دین اسلام و ارزشهای قرآنی ارزانتر شده وبیشتر مورد تجاوز و پرده دری قرارمیگیرد . و اگر باجگیران حسنی مبارک انقلابیون را در روانشان مورد هدف قرار داده اند ، باجگیری پس از انقلاب مصر بسیار گسترش یافته وجنبه های فکری نیز بر آن افزوده شده است که هدف آن ریشه کن کردن ارزشهای ملی است که بنظر می رسد دست کم در میان هواداران اسلام معاصر گسترش یافته است وکسی نمی تواند واژه هایی مانند " اسلامگرایی " و " شرع " و " جهاد " و یا " اینکه اسلام تنها راه حل است " بکار گیرد ؟ در مدتی کمتر از دهسال این واژه ها بصورت لغات ممنوعه سیاسی درآمدند و گرایشهایی در این کشور پدید آمد که هدف آن این بود به غربی ها بگوید که اعراب ومسلمانان از همه چیز " آزاد " شدند. این موضوع بطور اتفاقی صورت نگرفت بلکه جزو طرح " پاکسازی فکری " قرار داشت که سعی داشت چنین القا نماید که از ارتباط دادن اسلام به تروریسم دست برداشته است. پس از رویداد 11 سپتامبر ، اسلامگرایان همگی و در یک لحظه خشم ، سعی کردند علیه ارتباط دادن اسلام به تروریسم اعتراض کنند ، و با توجه به نیاز واشنگتن و هم پیمانانش به موضعگیریهای آنان در دوران به اصطلاح " جنگ علیه تروریسم " واژه اسلام را با جهاد جایگزین کردند و واژه جهادگران برای شناساندن تروریستها بکار گرفته شد . واینچنین از ارتباط واژه اسلام با تروریسم جلوگیری بعمل آمد ( که البته گاهی ونه همیشه بر اساس منافع غرب ) ویکی از مهمترین پایه های اسلام که همان " جهاد " از اسلام دور گردید تا آنجا که جهاد به علت جلوگیری از برانگیختن خشم غربیان ، ارزش خود را در فرهنگ سیاسی جنبشهای اسلامی از دست داد و بمعنای تروریسم تلقی گردید . انقلاب لیبی و نیز دیگر انقلابهای جهان عرب با کوششها و دخالتهای ضد انقلاب بجای آنکه زخمهای ملتها را از عملکرد مستبدانه جلادان پوشش دهد ، بصورت زخمهای تازه ای در آمده است که سعی دارد تمامی کوششهای بعمل آمده برای بازستاندن آزادی و عزت را ناکام گذارد. فریادهای زنان وکودکان در شکنجه گاهها که تا بحال همچنان بگوش می رسد نشانه دشواری مأموریت رهایی از جور وستم رژیمهای استبدادگر است .
به تعویق انداختن فیصله یافتن اوضاع یمن که بعلت دخالت عربستان و هواداری علنی از علی عبد الله صالح صورت گرفته است تنها باهدف سرکوب معنویت انقلابیونی صورت میگیرد که در این راه از خود گذشتگیهای فراوانی را نشان دادند. همچنین صدور احکام ستمگرانه علیه رهبران انقلاب بحرین تنها یکی از زخمهایی است که بعلت دخالت ضد انقلاب برای سرکوب وناکام گذاردن جنبشهای مردمی صورت گرفته است. ضد انقلاب با ملل بپا خاسته وانقلابی در حال زد وبند است که یا باید سرنوشت اوضاع را بطورکامل بدان واگذار کنند از جمله سیستم حکومتی جدید و اعلام وفاداری به آن ویا قبول مرگ با موشکها و تانکها و گلوله ها در خیابانها ویا مرگ در اتاقکهای شکنجه گران. با وجود این ، اوضاع کنونی نشان دهنده پایان سرنوشت ملل بپاخاسته وانقلابی نمی باشد واین ملتها که سالیان سال بر مواضع برحق خود پایداربودند و به ارزشهای استقلال وآزادی وفادار ماندند و انقلاب خود را از هرگونه آلایش و بی بند وباری دور نگهداشتند ، به پیروزی دست خواهند یافت چون پیروزی از آن ملتهاست ، مشروط بر اینکه رهبریهای آن تسلیم نشوند ویا بر سر ارزشهای انقلابی زد وبند نکنند ویا ارزشهای دوگانه ای را بکار نگیرند و در برابر سرکوبگران عقب نشینی ننمایند.
4949