خیلی ها بعد از طلوع خورشید زیارت اربعین را خونده بودند و داشتند به سمت مسیرهای خروجی شهر می رفتند.بعضی هم بخاطر شلوغی اطراف حرم،چندین خیابان اونطرف تر و در جایی که گنبد طلایی حرم دیده می شد ایستاده بودند و زیارت اربعین را می خواندند.هرکس از هر جایی گنبد حرم را می دید مشغولدعا و زیارت می شد چون در آن شلوغی خود را به حرم برسانند.در میانه راه بخاطر شلوغی همدیگر را گم کردیم.من به زحمت خودم را رساندم به بین الحرمین که جای سوزن انداختن هم نبود؛ هیأت ها و موکب های زیادی از نقاط مختلف عراق و ایران و کشورهای اسلامی دیگر مثل لبنان و پاکستان و هند و حتی از امریکا برای شرکت در مراسم روز اربعین حضور پیدا کرده بودند.
هیئت ها با خواندن مداحی و روضه با پرچم های خود و اکثرا پا برهنه ،از درب های مشخصی وارد حرم می شدند و از درب دیگری از حرم خارج شده و به خیابان های پشت حرم که ارتباطی با بین الحرمین نداشت می رفتند.معمولا افراد به حالت دویدن به سر و سینه می زدند و بین حرم ها جابجا می شدند.من به زحمت بعد از کلی انتظار در آن انفجار جمعیت، توانستم وارد حرم بشوم.دور تا دور فضای بیرونی حرم های مطهر و داخل حرم ها با پارچه های سیاهی پوشانده شده بود. هیأت ها با ورود به داخل حرم،صدا و شورشان چند برابر می شد و همگی یک شعار را سر می دادند:«لبیک یا حسین»... زائران حاضر در حرم نیز با نوای مداحی ها،مشغول گریه یا خواندن دعا و زیارت بودند.همه حال خوشی داشتند و پس از یک پیاده روی طولانی، اکنون به آرزوی خود رسیده و داشتند با محبوب دل پیامبر و اهلبیت و کروبیان و فرشتگان و مومنان، عرض حال می کردند؛ یا حاجت می خواستند و گفتگو می کردند.توصیف این حال و هوا گفتنی نیست باید باشی و ببینی...
من، امید نداشتم بتوانم زیر گنبد مقدس بروم لذا از دور زیارت اربعین را خواندم و با خود گفتم:آقا ، شما می دانید من این همه راه آمده ام تا در زیر گنبد شما برای فرج فرزندتان دعا کنم ، اگر نمی شود، از همین جا می گویم:اللهم عجّل لولیّک الفرج...موقعی که قصد خروج داشتم، ناگهان مسیر در یک لحظه به سوی حرم مطهر باز شد و توانستم به ضریح و زیر قبّه مطهر بروم و خواسته ام را عملی کنم.خدایا! الان همه آرزوی خود را و به نیابت از این سیل ملیونی جمعیت و حتی خود صاحب الزمان علیه السلام، در اینجا-جایی که دعا مستجاب است- را ده بار تکرار می کنم و عاجزانه انتظار دارم تا در ظهور آن عزیز، تعجیل فرمایی و البته به هرچه تو تقدیر فرمایی، راضی و خشنودم و سپس ده بار خواندم: اللهم عجل لولیک الفرج...وقتی متوجه اطراف خود شدم ، دیدم بیشتر لب ها هم مترنم به همین کلمات زیبا بود...
جذبه،شور و حال و معنویتی که در کنار این حرم دیدم و درک کردم را در جای دیگری تجربه نکرده بودم.با حضرت وداع کردم و موقعی که خواستم در آن ازدحام جمعیت از رواق خارج شوم،صدای اذان پخش شد و مردم سریع برای نماز جماعت صف بستند و سعادت نماز جماعت در روز اربعین در حرم امام حسین (ع)نیز نصیبم شد.بعد از نماز،خطیبی عراقی به بالای منبر رفت و مراسم روضه روز اربعین را شروع کرد که در خطبه آغازش هم توسل مفصلی به ساحت قدسی امام زمان(ع) داشت.آنجا احساس کردم همه آن «لبیک یا حسین ها»معنی «لبیک یا مهدی»دارد و افراد می دانند که چه می گویند... بعد از چند دقیقه توانستم از حرم خارج بشوم و به زحمت، خودم را به خانه ابو محمد برسانم.دوستان برگشته بودند و منتظر من بودند تا نهار حسینیه را بخوریم و به سوی کاظمین حرکت کنیم.
۶۵۶۵