داستان ممیزی کتاب در ایران حالا دیگر تبدیل به یک رمان شدهاست . رمانی به سبک رئالیسم جادویی و شاید سیال ذهن که هر کسی میتواند از ذن خود به آن نگاه کند.
اما در این بین نخست وزارت ارشاد و سپس نظام اسلامی سیبل همه هدفهاست، وزارت ارشادی که در دو دهه وزیران بسیاری را به خود دیده است. از وزیر اصولگرا تا اصلاح طلب. حتی اصلاح طلبها نیز که از منتقدان سرسخت این نوع ممیزی بودند، در دوران صدارت خود نتوانستند، معضل ممیزی را حل کنند. و امروز اصولگراهای حاکم بر وزارت ارشاد نیز دقیقا همان راهی را میروند که رقبای اصلاح طلبشان رفتند. یعنی انجام ممیزی به شیوه غلط سنتی.
و حالا مدتی است که سایتها و رسانههای اصولگرا خود از منتقدان پر و پا قرص ممیزی توسط ارشاد اصولگرا هستند. اما انگار قرار نیست یخ ممیزی به این سادگیها و حتی به این زودیها آب شود. لذا به نظر میرسد مشکل ممیزی ربطی به مدیران و کارشناسان اصول گرا و اصلاح طلب ندارد. که این هر دو آمدند و رفتند و باز آمدند اما مشکل ممیزی به قوت خود باقی است.
مشکل کجاست؟
به عقیده من مشکل ممیزی را باید در خود ممیزی جستجو کرد. در نقش مضموم و نا خوشایند ممیزی. اصولا ممیزی همیشه مغایر با آزادی است. و آزادی نیز ودیعهای است الهی که مبارزه با این سنت الهی کاری دشوار و گاهی ناممکن است چون خدا خود آزادی را در فطرت انسان قرار داده و ظاهرا حفظ و حراست از آن را تضمین نموده است و بنابر باورهای دینی ما درگیر شدن با سنتهای الهی کاری بی نتیجه و عبث است.
ازادی بیان و عقیده - آن طور که قانون اساسی ما هم گفته اگر مخل بر جامعه نباشد- حقی است که هم خدا و هم بنیانگزاران جمهوری اسلامی به ما دادهاند. و با هیچ ممیزی هم نمیشود این حق را از مردم گرفت. مردمی که خطوط قرمز آن را هم خوب میشناسند.
خطوط قرمز آزادی چیزی نیست که اهالی قلم آن ها را نشناسند و یا اعتقادی به آن نداشته باشند. آزادی بی قید و شرط و بلا منازع چیزی نیست که آن ها به دنبال آن باشند. آن ها با ممیزی از آن جهت مخالفند که عدهای به خود اجازه میدهند آزادی ان ها را سلب کنند هر چند این عده جایگاهشان به مراتب کوچکتر و نازلتر از جایگاه هنرمندان و نویسندگان است.
باز هم میکویم، خطوط قرمزآزادی چیزی نیست که اهالی قلم آن را نشناسند. آن چیزی که ناشناخته مانده کسانیاند که خود را دایه مهربان تر از مادر می دانند و با صرف میلیاردها تومان از بیت المال - بدون واهمه از عقوبت اخروی آن- از ممیزی دفاع میکنند که نا کارآمدی آن در این دو دهه برای همه روشن شده است.
ممیزی مورد نظر آنان هر چه باشد با روح آزادی خواهی و اسلام هم خوانی ندارد که اگر داشت تا امروز همه از آن راضی بودند که اگر داشت فریاد اعتراض این همه هنرمند و نویسنده مسلمان را بر نمی انگیخت.
در اوایل انقلاب کسانی که با ممیزی مشکل داشتند، کسانی بودند که هیچ نسبتی با نظام اسلامی نداشتند. اما امروزه فریاد اعتراض کسانی بلند است که خود از نویسندگان و هنر مندان این انقلابند.
مشکل کجاست؟
باز هم میگویم مشکل در خود ممیزی و در ابعاد و اندازههای غیر استاندارد و شرعی آن است. همه میدانیم که ممیزی در همه جای دنیا هست. حتی در امریکا و اروپا که نشان میدهند آنها هم با آزادی لجام گسیخته مخالفند، اما ممیزی در ایران هیچ تناسبی با ممیزی در کشورهای پیشرفته و حتی کشورهای مسلمانی چون مالزی و ترکیه و اندونزی ... ندارد.
ممیزی در ایران به جای این که یک تعریف قانونمند داشته باشد به اندازه تعداد کارشناسان و مدیرانش تعریف دارد. و این یعنی لجام گسیختگی در ممیزی که تبدیل به معضل فرهنگی و اجتماعی میشود.
مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که دولتهای ما هیچ کدام حاضر نبودند و نیستند که شاخصهای آزادی بیان و قلم را مشخص کنند. آزادی را به عنوان یک ودیعه الهی ببینند و خطوط قرمز آن را مشخص کنند و بعد خود را کنار بکشند و مردم را آزاد بگذارند و تخطی کنندگان از قانون را به قوه قضائیه بسپارند.
به تعبیری دیگر لقای ممیزی را به عطایش ببخشند و خود را برای همیشه از شر این وسواس خناس خلاص کنند.
این حرف تازهای نیست که گفتم. آیا بعد از 32 سال وقت آن نرسیده است که خودمان را ، نظاممان را، دینمان را و شعور مردم جامعه مان را آن قدر جدی بگیریم که از حذف ممیزی - مشروط به قانون- و دادن آزادی نترسیم که هیچ اتفاق خاصی که علیه مردم و نظام اسلامی باشد نخواهد افتاد. ناشران و نویسندگان ما از بسیاری از کارشناسان آشکار و پنهان ممیزی در ارشاد عاقلتر و دلسوزتر به ازادی هستند و بابت رعایت قانون آزادی هم دیناری از بیت المال مطالبه نخواهند کرد.
باور کنید ممیزی کتاب مساله غامظ و پیچیدهای نیست. و بیش از این که رئالیسم جادویی باشد یک رئالیسم قابل درک و پذیرش است.
5757