زینب کاظمخواه: هشتم مهر روز بزرگداشت جلالالدین محمد بلخی معروف مولوی است که در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. به بهانه بزرگداشت این شاعر ایرانی با محمد بقایی ماکان گفتوگو کردیم که اخیرا کتاب «معنای زندگی از نگاه مولانا و اقبال»را روانه بازار نشر کرده است.
مولانا به عنوان یک شاعر و متفکر جهانی چه تاثیراتی در شاعران و نویسندگان دنیا داشته است؟
هر اندیشمند بزرگی را میشود به اقیانوسی تشبیه کرد که چشماندازهای بیشماری دارد و هر کسی از منظری به آن مینگرد و در نتیجه از آن تاثیر میپذیرد. مولوی یکی از اندیشمندانی است که به سبب دیدگاههای جهانی مورد توجه متفکران، نویسندگان و شاعران جهان قرار گرفته است، به طوری که نظرات او به طور مستقیم یا غیرمستقیم در آثار شاعران و نویسندگان مختلف جهان تاثیر گذاشته است یا محققان را به تحقیق در آثار او وا داشته است. چند سالی است که این تاثیرگذاری در کشور آمریکا به حدی رسیده است که نه تنها در ادبیات این کشور و برخی از محققان آن بلکه حتی در موسیقی این سرزمین نیز رسوخ کرده است به طوری که ترجمه اشعار او در شمار پرفروشترین آثار این کشور قرار گرفته است.
شما به ترجمه آثار مولوی اشاره کردید، اما در ترجمه شعر آیا میتوان به زبان مبدا وفادار ماند ضمن اینکه اشعار این شاعر دارای اصطلاحاتی است که ترجمه را مشکل میکند.
میدانیم که ترجمه آثار منظوم معمولا بخش قابل توجهی از لطف و معنای واقعی خود را از دست میدهد، ولی با این همه اشعار مولوی دارای چنان عمق و جذابیتی است که توانسته است ذهن جمعی دنیای غرب را که به شدت تحت تاثیر ماشینیزم قرار دارد به خود بکشاند و به آنان بنمایاند که در پس پشت ظواهر مادی ظواهر فربینده مادی جهان دلفریب معنویت نیز وجود دارد که میتواند انسان جدید را از بسیاری مسایل و مشکلات خود ساخته و تنشها و معضلاتی که برای خود آفریده دور دارد.
دلیل اقبال به مولوی در دنیا چیست؟
مولوی به این دلیل مورد توجه دنیای غرب قرار گرفته که اساس تفکر او بر عشق استوار است و عشق از نگاه او آمیزهای است از قدرت، اختیار، دانایی، اشراق، محبت و معنویت که در آثار او به صورتهای مختلف جلوه میکند. بنابراین در دنیای امروز که از این عناصر دور افتاده یا میرود که به تدریج از آنها فاصله بگیرد، اندیشههای مولانا میتواند مرهمی باشد بر درد مزمنی که پس از انقلاب صنعتی دنیای غرب را به رنج و محنت وا داشت. مشکلی که اندیشمندانی مانند ژاک ژان روسو، سارتر، راسل و آگوست کنت نتوانستند آنرا چاره کنند. به همین خاطر است که محققان و متفکرانی که با افکار مولوی و دیدگاههای او آشنایی یافتهاند به این نتیجه رسیدهاند که الگوهای مطرح در آثار مولوی میتواند راهگشای بسیاری از سردرگمیهای انسان جدید باشد.
مولوی شاعری ایرانی است که در ترکیه مدفون است، و این اتفاق باعث شد که ترکها این شاعر را اهل ترکیه بدانند، درست است که مولوی شاعری ایرانی است ولی کسی او را به نام ایرانی نمیشناسند، چه کارهایی در مواردی از این دست در حفظ میراث فرهنگیمان میتوانیم داشته باشیم؟
مدیریت کلان فرهنگی کشور را میتوان به صاحبخانهای تشبیه کرد که در خانهاش را باز میگذارد و صبح فریاد بر میدارد که دارایی او به سرقت رفته است. سالیان درازی است که اهل فرهنگ و کارشناسان فرهنگی هشدار میدهند، و در گفتارها و نوشتارهای خود یادآور میشوند که بر اثر بیتوجهی به اشکال مختلف میراث فرهنگی اعم از مادی و معنوی سبب از دست رفتن عناصر هویت ساز کشور خواهد شد این هشدارها نه تنها در مورد مناطق جغرافیایی نظیر خلیج فارس، دریای مازنداران و آثار باستانی صورت گرفته، بلکه در خصوص شخصیتهای برجسته تاریخ دیرپای ایران نیز مطرح شده است، حقیقت این است که میراث فرهنگی کشوری مانند ایران را نباید در محدوده کنونی ایران که چیزی حدود یک میلیون و پانصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربع است مورد توجه قرار داد، بلکه اهمیت این میراث به جای مانده در ایران فرهنگی است که تقریبا چیزی حدود چهار میلیون کیلومتر مربع است و فراموش نکنیم که فقط خراسان بزرگ آن که از سمت شرق تا دیوار چین امتداد مییافت بزرگانی چون سنایی و خواجه عبدالله انصاری را در خود دارد یا در ایران شمالی تا جنوب روسیه کنونی امتداد داشت، چهرههای برجستهای مانند نظامی گنجوی، مهستی گنجوی و امثال اینان را پروریده است که در مکتب فرهنگ و زبان فارسی پرورش یافتهاند، نشانههای این زبان و فرهنگ را هنوز میتوان در تمامی شبه قاره و همینطور دیگر نقاطی که زیر عنوان ایران فرهنگی قرار میگیرند به روشنی یافت. از جمله آتشکدههایی که جمهوری آذربایجان وجود دارد با خطوط پهلوی و همینطور نام پایتختهای این کشور مانند باکو و بغداد که کاملا ایرانی هستند و همینطور شاعران بزرگی مانند مسعود سعد لاهوری، ابوالفرج رومی و امیر خسرو دهلوی که آثارشان جزو گنجینه ادب فارسی است، به طوری که امیرخسرو را سعدی شبه قاره مینامند و چنین است عالیجناب مولوی که زاده بلخ است سرزمینی که حوزه ایران فرهنگی جای میگیرد؛ ولی متاسفانه به سبب بیتوجهی کارگزاران رسمی فرهنگ کشور جمهوریهای کوچکی که در اطراف ایران شکل گرفتهاند و روزگاری بخشی از سرزمین ایران را تشکیل میدادهاند، اکنون سعی میکنند تا این چهرهها را از درخت فرهنگ و دانش ایران مجزا کنند. تاسفبارتر اینکه در داخل کشور هم تحقیقاتی غرضآلود که در راستای تفکرات تجزیه طلبانه به عمل میآید با مجوز رسمی اجازه انتشار مییابند و به آسانی علنا در حوزه زبان و فرهنگ فارسی چهرههای برجستهای مانند رودکی، نظامی و مولوی را از حوزه فرهنگ ایرانی بیرون میرانند. این معضلی است که ذهن همه دلسوزان به فرهنگ و ادب فارسی را چندان به خود مشغول داشته که گاه ضایعاتی مانند از دست رفتن مرحوم ایرج افشار را سبب میشود.
چرا سراغ ترجمه کتاب «معنای زندگی از نگاه مولانا و اقبال» رفتید؟
این کتاب یکی از تحقیقات در خور توجهی است که در زمینه مولوی پژوهی و همینطور شناخت اقبال به چاپ رسیده است. کتاب ترجمهای است از تحقیق دانشمندی صاحبنام نذیر قیصر که پیش از این دو کتاب دیگر به نامهای «اقبال و شش فیلسوف غربی» و همینطور کتاب «نقد روانشناسی و رواندرمانی غرب» را از او ترجمه کردهام، ولی کتاب مورد بحث از موقعیت ویژهای در شناخت مولوی و اقبال برخوردار است و دیدگاههای این دو متفکر زمینههای مرتبط با زندگی آدمی مورد بحث قرار میدهد. به عنوان نمونه میتوان به موضوعاتی مانند آزادی اراده، عقل و عشق، آفرینندگی، ارزشهای پسندیده و ناپسند انسانی معنای واقعی دین، ارتباط انسان و خدا، معنویت در فرد و جامعه، نقش فرهنگ مضرات تعصب، فرقه گرایی و خرافه، مشکلات ناشی از مادیگرایی، حقیقت سرشت آدمی، تکامل انسان و مانند اینها بحث میشود.
57244