تمام سلام*
جریان 14 مارس میخواهد دروازه بهار عربی به لبنان باشد، این جریان استدلال میآورد که چون با حضور نظامی سوریه در لبنان مخالف بوده و باعث شده تا نیروهای نظامی سوریه در سال 2005 خاک لبنان را ترک کنند پس خود در راس پدیدآورندگان بهار عربی لبنان است و فقط این جریان است که میتواند از میهن و دموکراسی حمایت کند و به هیچ کدام از توصیههای خارجی توجهی نداشته باشد! در مقابل جریان 8 مارس با مرجعیت سیاسی جمهوری اسلامی ایران میگوید که خود در راس بهارهای عربی از جمله لبنان ایستاده و میگوید که انقلاب ضد شاهش در سال 1979 باعث شد تا جوانان عرب نیز از این حرکت ایران الگو بگیرند و علیه حکامشان بشورند.
اما در این جا نکتهای وجود دارد که جریان 14 مارس نمیخواهد به آن توجه کند و آن این که صرف نظر از این که حقیقت بهار عربی و اسباب و دلایل ایجاد آن چیست، لازم است که بیش از این که به فکر رهبری جریانی مخالف در لبنان در برابر دولت فعلی باشد به فکر ساخت کشور بیفتد. جریان 14 مارس در حال حاضر باید به این مساله فکر کند که چه نکات مشترکی با جریان 8 مارس برای ایجاد یک دولت فراگیر و برقرای یک حرکت سیاسی مسالمتآمیز داشت تا با تکیه به آن به همکاری با دولت برای ساخت کشور بپردازد. جریان 14 مارس باید این حقیقت را درک کند که به هر حال این 8 مارس است که دولت را در اختیار دارد و به هر صورت تلاش میکند راه خود را پیش ببرد. پس بهتر بود در کنار جریان 8 مارس به فکر ایجاد یک دولت مشترک که بتواند یک حرکت سیاسی مسالمتآمیز را به خوبی پیش ببرد، می افتاد. این جریان باید درک کند که کشور در وضعیت بسیار خطرناکی به سر میبرد، نزاع طایفهای و چند دستگی مذهبی کشور را به شدت تهدید میکند و هر آن ممکن است کار به یک درگیری مسلحانه بکشد.
اگر در وضعیت فعلی دقیق شویم، میبینیم که چند دستگی مذهبی داخلی همانند غولی است که در کوزه حبس شده است و هر آن ممکن است با یک اشتباه این غول از کوزه بیرون بیاید. سوریه به شدت ملتهب است و اگر میخواهیم که آتش جنگ طایفهای متوجه ما نشود باید از اصلاحات در سوریه حمایت کنیم تا جنگ طایفهای در این کشور در نگیرد و این آتش نیز متوجه خاک ما نشود. یعنی آن غول سیاه از کوزه سر بیرون نیاورد. جریان 14 مارس باید حقیقت را دریابد و مواضع خود را کاملا روشن کند و در برابر تحولات آزادیخواهانه منطقه موضع واحد بگیرد. این جریان در برابر تحولات بحرین سکوت اختیار کرد و هیچ واکنشی از خود نشان نداد در حالی که در قبال سوریه موضعی دیگر گرفت. نباید اجازه داد که صفبندیهای مذهبی دلیلی برای اتخاذ مواضع ما باشد، بهار عربی و شعارهای آن شامل همگان است و نباید در یک جا شعاری داد و جای دیگر آن شعار را فراموش کرد به صرف این که مذهب آن یک جا با مذهب ما هماهنگ نیست.
از رسانهها نیز بسیار گلایه داریم. رسانهها بر خلاف آنچه ادعا کردهاند و رسالت رسانهای محسوب میشود تا کنون رفتار کردهاند. آنها نه تنها خلا موجود اطلاعرسانی را پر نکردند بلکه با بزرگنمایی مسائل از آن طرف بام افتادند. این که گزینشی و منطبق با اصول مذهبی یا طایفهای مسائل را پوشش دادن به معنای نفی مفهوم حقوق شهروندی در هر دولت یکپارچه برخوردار از مفهوم میهن است.
مثلا اظهارات جناب بطریک مارونی آقای بشاره الراعی، که تحولات سوریه را تاکیدی بر نظریه وجود نگرشی طایفهای و مذهبی در تحولات این کشور دانست و بر حمایت از بشار اسد تاکید کرد، چنان جنجالی به پا کرد که به هیچ وجه قابل قبول نیست. هیچ کس نمیتواند به این اظهارات او خرده بگیرد هنگامی که گفت باید دموکراسی و آزادی و تغییر برای همه باشد و مساوات و برابری حق همه مردم از همه طوایف، نگرشها و قومیتها است. او از موضع دینی خود تاکید کرد که مسیحیان از درگیری شیعه و سنی شبیه آن چیزی که در عراق رخ داد به شدت واهمه دارند و به هیچ وجه مایل نیستند مشابه آن وضعیت در سوریه رخ دهد تا در نهایت به لبنان سرایت کند. دلایل بسیاری وجود دارد که اظهارات او را ثابت کرده و چنین منازعاتی را مبرا میکند. حقیقت این است که مسیحیان اگر هم از سوریه حمایت میکنند مطابق با واقعیتهای جاری است و حمایتشان نیز حد و مرزی دارد. اما این واقعیتها در رسانهها چگونه منعکس شد؟ "مسیحیان از دیکتاتوری سوریه حمایت میکنند!" آیا واقعا درک واقعیتها و تصمیم روشن گرفتن به معنای حمایت از دیکتاتوری است؟ وقتی که همه میبینیم که جریان مخالف بشار اسد تا چه اندازه تندرو است و احتمال این که در نبود اسد جریانهای افراطی قدرت را قبضه کنند، وجود دارد، آیا عاقلانه است که از این واقعیت روی بگردانیم و تصمیمی بگیریم که باعث تقویت تهدید جنگ طایفهای شود؟
برخی از رسانهها و تحلیلگران گفتند که الراعی با حمایت از حزب الله و سلاح آن یک شبه از جبهه 14 مارس در آمد و به جمع 8 مارسیها پیوست. در حالی که این یک حرکت بسیار هوشمندانه از سوی الراعی بود که وضعیت را طایفهای نگاه نکرد و با اتخاذ موضعی مطابق با منافع کلی کشور به حمایت از حزب الله برخاست. او پذیرفت که حزب الله صاحب یک جایگاه دینی ممتاز در لبنان و حتی منطقه است و نقشی تاریخی در لبنان و آزادیها و دستاوردهای آن داشته است. اگر نگاهی به سابقه این اسقف مارونی بیندازیم میبینیم که او در گذشته نیز برای حفظ وحدت لبنان دست از حمایت یک جریان برداشته و به حمایت از جریان دیگر پرداخته است، فقط برای این که وحدت لبنان حفظ شود. توافق با میشل عون، رئیس جریان ملی آزاد برای امضای توافقنامه طایف در سال 1989 تاییدی بر این ادعا است. کسانی که به انتقاد از راعی برخاستند این حقیقت را درک نکردند که وی برخوردار از یک تجربه تاریخی و سیاسی است و مواضع موثر او بود که باعث شد دولتی قانونمند مطابق با وظایف یک دولت کامل شکل بگیرد.
به هر حال چه بخواهیم چه نخواهیم اوضاع سوریه و لبنان به یکدیگر تنیده شده است. هر اتفاقی در سوریه بیفتد دامنگیر لبنانیها نیز میشود. آیا بهتر نیست جریان 14 مارس نیز حقیقت را درک کند و با تغییر در روش و سیاست خود دست از شعارهای هیجانزده و احساساتی بردارد و درک کند که آنچه در سال 2005 افتاد یک اتفاق تاریخی بود که هیچ ربطی به وضعیت فعلی کشور ندارد و برای حفظ مصالح کشور به همکاری با دولت نجیب میقاتی بپردازد و برای عبور کشور از تنگناهای تاریک سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گام بردارد؟
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
تمام سلام، نماینده جریان 14 مارس در پارلمان لبنان و وزیر فرهنگ پیشین لبنان در دولت فوآد سنیوره، نخست وزیر اسبق لبنان و فرزند صائب سلام، نخست وزیر اسبق لبنان است که این یادداشت را به طور اختصاصی برای خبر نوشته است.
26349