نزهت بادی: فیلم مورد نظر هفته پیش «دیگران» ساخته آلخاندرو آمنابار بود که اثری متفاوت در ژانر وحشت به حساب میآید که بعید میدانم کسی هنوز آن را ندیده باشد.
اما این هفته میخواهم یک فیلم وسترن را پیشنهاد بدهم که تماشای آن تجربهای غیرمتعارف و غریب است. یکی از همان وسترنهای سالهای اخیر که موفق شده از دل مفاهیم قدیمی و آشنای این ژانر، برداشتهای تازه و امروزی استخراج کند و روایت پیچیده و معاصری از کهن داستانهای آن ارائه دهد و ثابت کند که هنوز هم این ژانر تقریبا فراموششده بهترین بستر برای طرح اخلاقیات متناقض بشر است.
در این وسترن نیز با تقابل تمدن و بدویت روبرو هستیم که در رویارویی ری وینستن به عنوان کلانتر و دنی هیوستن در جایگاه یک یاغی بروز پیدا میکند و قصه از جایی شروع میشود که گای پیرس میان این دو قرار می گیرد و ناچار به انتخاب میشود.
تفاوتی که فیلم با اجداد قدیمیاش در ژانر وسترن دارد این است که چنان مرز میان این دو مفهوم تمدن و بدویت برداشته شده که به سختی امکان جانبداری از یکی از مواضع برای مخاطب وجود دارد. همانقدر که کلانتر برای متمدن کردن این سرزمین وحشی و بیرحم دست به خشونت میزند، مرد یاغی نیز برای حفظ بدویت زادگاه بومیاش دست به خشونت میزند.
مفهوم هولناکی که دنیای متفاوت و غریب فیلم را میسازد این است که تمدن، قانون و امنیتی که به آن افتخار میکنیم، از دل بدویت، خشونت و وحشیگری به وجود آمده است. به یاد بیاورید چطور شهردار متمدن برای از بین بردن روحیه تجاوز و کشتار بر این سرزمین صحنه شکنجهای را ترتیب میدهد که چیزی کم از وحشیگری و بیرحمی یاغیان بومی ندارد.
دقیقا همان تناقضی که مرد جایزهبگیر در آن کافه متروک در گفتوگو با گای پیرس به آن اشاره میکند و با حرف زدن درباره نظریه داروین میگوید که ما انسانها همزمان پستترین و برترین موجودات هستیم.
به قول راجر ایبرت شاید با شنیدن داستان با خودتان بگویید که چرا باید این فیلم سرشار از خشونت را دید، اما این فیلمی است که نمیتوانید از آن دست بکشید. چون زیباییشناسی خشونتی که در این فیلم میبینید، در کمتر اثری میتوانید آن را بیابید. تصویری که فیلمساز از صحراهای وسیع و تهی استرالیا نشان میدهد، همانقدر که زیبا و افسونکننده به نظر میرسد، خشونت هراسناکی را نیز در خود دارد.
آدم حیرت میکند که چگونه فیلمساز توانسته از دل فیلمی یا چنین فضای تیره و تار، کثیف و عبوس که پر از عرق و خون و کثافت و گرماست، چنین قاببندیهای تغزلی و شاعرانه خلق کند. چشماندازهای مسحورکننده که فیلم از طبیعت وحشی و بدوی صحراهای استرالیا نشان میدهد این حس متناقض را در ما به وجود میآورد که تمدن با همه موهبتی که به دنبال خود میآورد، میتواند چه خصلت ویرانگری نیز داشته باشد و همه آن شکوه و رمز و راز حاکم بر طبیعت وحشی را نابود سازد.
اگر با وجود همه این نکات هنوز به اندازه کافی برای دیدن این فیلم وسوسه نشدید، بد نیست بدانید که فیلمنامه این فیلم را نیک کیو موزیسین معروف راک نوشته که به طرز باورنکردنی توانسته حال و هوای تیره و رازگون ترانههایش را درون داستان بیاورد و با موسیقی عجیبی که به همراهیوارن الیس برای فیلم ساخته، حس و حال غریب فیلم را تشدید کند.
حالا شما درباره فیلم نکاتی را که میدانید یا تحلیلی که به نظرتان میرسد، بگویید. منتظر کامنتهایتان هستم.
5858
5858