متأسفانه ارتش با صحنة عملیات و چگونه جنگیدن آشنا نبود و از طرفی دچار مشکلات مربوط به فرماندهی و کنترل از یک سو و مواجه با فقدان روحیه و انگیزش در بعضی از واحدها از سوی دیگر بود. بکارگیری نادرست توان ارتش موجب شد تا نیروی زمینی بسیاری از تجهیزات جنگی از جمله حدود 200 تانک و نفربر خود را از دست بدهد و از نظر روحی هم دچار مشکلات فراوانی گردد.از اواخر سال اول جنگ، اقداماتی از سوی نیروی زمینی ارتش به منظور افزایش توان نزاجا در جبهههای جنگ صورت گرفت که میتوان آنها را به شرح ذیل جمع بندی نمود: ارتش حدود 50 درصد از وسایل و تجهیزات خود را که از رده خارج شده بودند، به تدریج تعمیر کرد و آنها را آماده به کار نمود و به تدریج در اختیار یگانهای مربوطه قرار داد.
گفته میشود که آماده کردن این جنگ افزارها و تجهیزات، بیش از تعداد انهدامیها در سال اول جنگ بوده است. از سوی دیگر در شروع جنگ تحمیلی همه یگانهای ارتش در جبهههای جنگ حضور نداشتند ولی به تدریج کلیه امکانات ارتش در مناطق عملیاتی مستقر گردید و انسجام و تمرکز فرماندهی در آنها ایجاد شد. اعزام یگانها به صورت گردان و گروهان به مناطق عملیاتی موجب پراکندگی آنها گردیده بود و این شیوه توان لشکرهای ارتش را کاهش داده بود.ولی با انسجام تدریجی لشکرها، یگانهای ارتش از قدرت رزمی بیشتری برخوردار گردیدند. تشکیل تعدادی یگان از جمله تیپ 58 ذوالفقار، 10 گردان پیاده، بیش از 15 گردان توپخانه 130 میلی متری و همچنین تکمیل تیپ 30 گرگان، توان رزمی ارتش را نسبت به شروع جنگ افزایش داد.
کسب تجارب جنگی در جبهههای مختلف و بهرهبرداری از این تجربیات در مراحل پس از ماههای اول جنگ و اعتماد به نفسی که رزمندگان ارتش به مرور، پیدا میکردند، سرمایه ارزشمندی برای ارتش جمهوری اسلامی ایران به حساب میآمد. البته در تیر ماه 1360 هنوز ارتش توان خود را مناسب برای اخراج ارتش عراق از خاک ایران نمیدانست و محتاج به تشکیل دو سه لشکر جدید بود که آن هم به این زودیها امکان نداشت.
سال اول جنگ، میدان آزمایش و آزمون همه افکار و اندیشههای نظامی از همه سازمانهای حاضر در جنگ مانند ارتش، سپاه، گروه جنگهای نامنظم و...در مقابه با دشمن بود.در ماههای اول جنگ، هر فرماندهی با گروه همفکر و همراه خود، هرچه طرح و اندیشه در ذهن خود داشت در صحنه جنگ پیاده کرد. از نیمه دوم سال اول جنگ یعنی از آغاز سال 1360 تا نیمه سال 1361 مشخص گردید که اندیشه و راه کارهای سپاه برای آزاد کردن سرزمینهای اشغالی کشور عملیتر و دارای دستاوردهای بهتری است.
شهید چمران با توجه به تجربیاتی که از جنگهای جنوب لبنان کسب کرده بود به جنگهای نامنظم در دستههای کوچک اعتقاد داشت. فرماندهان ارتش مانند شهید فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد نیز چهار عملیات ماههای اول جنگ را طرحریزی کردند که به نتیجه مطلوب نرسید. در سپاه هم 3 نوع تفکر وجود داشت. گروهی به فرماندهی ابو شریف، اعتقاد داشتند سپاه میتواند تا حد گردان، سازماندهی رزمی ایجاد کند و در مناطق جبهه غربی تحت کنترل ارتش بجنگد و در جبهه جنوب امکان جنگ برای واحدهای سپاه وجود ندارد. برخی دیگر از فرماندهان سپاه مانند شهیدان بروجردی و ناصرکاظمی که بیشتر تجربه جنگ در کردستان را داشتند هم معتقد بودند که سپاه یک نیروی نامنظم است و در جنگ منظم نمیتواند ظاهر شود و بدرخشد.
گروه دیگری از فرماندهان سپاه مانند برادران داود کریمی، محسن رضایی، صفوی، رشید، حسن باقری و...، که در خوزستان فعال بودند هم اعتقاد داشتند که در جبهة جنوب بخوبی میتوان جنگید و باید گردان و تیپ تشکیل داد و به صورت منظم و با بکارگیری نیروهای داوطلب مردمی و با تاکتیکهای ویژه جنگید. همه این افکار و اندیشهها در 6 ماه اول جنگ، فرصت ظهور و اجرا پیدا کردند ولی عملاً مشخص شد که نوع نگاه گروه سوم از سپاه، کارایی بیشتری دارد و از سال دوم جنگ همراهی بیشتری با این فکر نشان داده شد.
آشکار است که اندیشه و تفکر خلاق است که «فئه قلیله» را بر انبوه دشمنان، پیروز میکند. فرماندهی فکور، با ایمان، هوشمند، با ارادة استوار و با تدبیر درست میتواند موجب تحول و نوآوری گشته و شکوفایی در استفاده از تجهیزات، تسلیحات، جنگافزارها و امکانات را فراهم آورد. تجربیات سال اول جنگ، درسهای گرانبهایی را برای فرماندهان جبههها دربر داشت. استفاده از این تجربیات موجب ظهور یک تفکر خلاق، جهت بررسی علل ناکامیها و طرحریزی عملیاتهایی گرهگشا گردید که باعث رخ دادن اتفاقهای بزرگی شد.
مهمترین درسهای سال اول جنگ، «لزوم در کنار هم قرار گرفتن توان فکری و عملیاتی ارتش و سپاه»، «نیاز به شناسایی بیشتر و کسب اطلاعات دقیقتر از چگونگی آرایش و میزان استعداد دشمن» و همچنین «لزوم طرحریزی عملیاتهایی بر مبنای اصول جنگ» و نیز «ضرورت افزایش و توسعه توان رزمی با استفاده از نیروهای داوطلب بسیجی و ظرفیتهای ملی» و «دور شدن از احساسات و عقلانی عمل کردن در صحنه رویارویی با قوای دشمن» بود با فروکش کردن اختلافات سیاسی در کشور، مقطع جدیدی از تغییر و تحولات در عرصههای نظامی و امنیتی درکشور شکل گرفت. همکاری و همدلی بین ارتش و سپاه افزایش یافت. امکان حضور گستردهتر نیروهای داوطلب مردمی در جبهههای جنگ فراهم شد و در نتیجه دستیابی به موفقیتهای بیشتر امکانپذیر گردید.
فروکش کردن التهابات سیاسی در شهرها بخصوص تهران، موجب تمرکز حواسها به مسئله اصلی کشور یعنی جنگ گردید. در چنین شرایطی به کارگیری نیروهای سپاه و داوطلبان بسیجی در کنار نیروهای ارتش افزایش یافت. آرام آرام هماهنگی بین فرماندهان ارتش و سپاه گسترش یافت و زمینه برای همکاری این دو سازمان رزمی فراهم گردید. ضعفهای قوای خودی و شرایط جبهههای ایران مورد بررسی قرار گرفت و برای رفع آنها برنامهریزی شد.
گرچه تلاشهایی برای برقراری آتش بس از سوی نهادهای بینالمللی صورت میگرفت ولی حضور هیأتهای صلح، نتوانست گامی در جهت کاهش شدت جنگ و بازگشت ارتش عراق به مرزها بردارد. ایران در شرایط ضعف جامعه جهانی نسبت به جلوگیری از جنگ، خود برای توسعه قدرت نظامی و افزایش توان رزمی خود برنامهریزی نمود تا بتواند جهت بیرون راندن ارتش متجاوز از خاک کشور، با تکیه بر ظرفیتهای ملی اقدام نماید. با تدبیر و تصمیم امام خمینی(ره)، تلاش رزمندگان اسلام برای مقابله با ارتش عراق افزایش یافت. عملیاتهای محدودی صورت گرفت که موجب افزایش قدرت طرحریزی عملیاتها شد و امکان برنامهریزی جهت انجام عملیاتهای بزرگتر را فراهم آورد. بدین صورت سال اول جنگ با اطمینان از اینکه ارتش عراق، قادر به پیشروی بیشتر در خاک ایران نیست و قوای ایران میتوانند دست به تهاجم زده و ابتکار عمل در جبههها را به دست گیرند پایان یافت.
2 ـ ادارة مشترک جبههها از سوی ارتش و سپاه
عملیاتهای سال نخست جنگ، نشان داد که بایستی با تمرکز قوا و بکارگیری ابتکار عمل و بسیج نیروها و با حوصله، طرحهایی را مبتنی بر اصول جنگ ارائه نمود تا بتوان با توکل بر خداوند، ارتش عراق را مرحله به مرحله از خاک ایران بیرون راند.با زمین گیر شدن ارتش عراق در خاک ایران و گسیل همه قوای نظامی کشور به جبهههای جنگ و شکلگیری آرایش جنگی دو طرف، لزوم برنامهریزی برای طرحریزی عملیاتهایی که بتواند قوای متجاوز را از خاک ایران بیرون کند، بیش از هر چیز ضروری مینمود.
با شروع سال دوم جنگ، قرارگاه مشترک کربلا با حضور ارتش و سپاه تشکیل شد و همکاری صمیمانة این دو موجب موفقیت در بیرون راندن ارتش متجاوز گردید. از تابستان سال 1360 اقداماتی به منظور طرحریزی و اجرای عملیاتهای آفندی بزرگ، صورت گرفت. از جمله این اقدامات، انجام شناساییهای دقیق و نزدیک از مواضع، استحکامات، موانع، آرایش و خطوط مقدم و عقبههای یگانهای ارتش عراق و نیز بررسی و ارزیابی روحیات و انگیزههای فرماندهان و افراد دشمن در هر جبهه بود. همچنین جهت شناخت کامل جغرافیای زمین عملیات و نیز جنبههای تاکتیکی زمین از قبیل دید و تیر، اختفاء و پوشش، موانع، عوارض حساس و معابر وصولی، فعالیتهای فراوانی انجام شد.
به منظور طرحریزی عملیاتهای موفق، حداکثر امکانات ممکن برای ایجاد تمرکز توان فراهم گردید و هماهنگی و همدلی لازم بین ارتش و سپاه در سطوح مختلف ایجاد شد. همچنین با استفاده از تجربیات عملیاتهای انجام شده در سال اول جنگ تلاش شد تا از حمله به خطوط پدافندی مستحکم دشمن در طرحهای مانور اجتناب گردد و اجرای مانورهای احاطهای برای دسترسی به عقبههای دشمن در دستور کار قرار گیرد و از توان ملت در جبهههای جنگ و حضور گسترده نیروهای مردمی در بخشهای مختلف سازمانهای رزمی حاضر در صحنة جنگ بهرهگیری فراوان انجام شود. با توجه به اینکه اساسیترین هدف نظامی صدام از حمله به ایران، اشغال خوزستان و جدا کردن این استان نفت خیز از ایران و همچنین در اختیار گرفتن کامل اروندرود بود، بنابراین، عمده عملیاتهای رزمندگان اسلام در سال دوم جنگ، در استان خوزستان و نیمه جنوبی استان ایلام که در مجموع حدود 300 کیلومتر مرز مشترک با عراق داشت، انجام شده است.
منبع: روزنامه اطلاعات