اکران «یه حبه قند» ساخته رضا میرکریمی مصادف شد با زنده شدن نام سینمای ملی و بحثهای مرتبط به آن. سو تفاهمات و جدالهای پیش از این درباره به دست دادن یک تعریف درست و حقیقی از سینمای ملی، هرگز به نتیجه نرسیده و هنوز نیز قرار نیست سینمای ملی در یک خط صاحب تعریف شود.
کاری که شاید نشدنش به صواب نزدیکتر باشد. آنچه در ذات یک ایرانی است و بر اساس آن آداب و سنتهایش را در زندگی روزمره به کار میگیرد، در سینمای ما دیرزمانی است دیگر جلوهگری نداشته است. هجوم فیلمهای سخیف کمدی و دیگر ساخت و سازهای غیراستاندارد و بزن در رو به قدری جای نفس کشیدن را برای سینمای حقیقی امروز تنگ کرده که دیگر باید از آثار شاخص در زمینه سینمای ملی با غصه و درد و آه سخن گفت.
در ساخت فیلمی که در جا متعلق به سینمای ملی به حساب بیاید و در واقع دارای انگارههای این نوع سینما باشد نمیتوان استاندارهایی را تعیین کرد و یا یک جدول خاص را تدوین نمود، اما ارائه همین آداب و رسوم و هم چنین ورود مقوله دین به داستان اصلی و یا داستانکهای فرعی را شاید بتوانیم جزو لاینفک این نوع سینما بدانیم.
لوکیشن نیز از جمله مواردی است که به پررنگ کردن و جلا دادن این نوع فیلم تاثیر فرائان میگذارد. اگرچه این مورد اخیر عمدتا رعایت نمیشود و عمده فیلمسازان ما اصرار غریبی بر ساخت فیلمشان در پایتخت دارند.
نکته مهم دیگر اینکه اگرچه معدود ساختههای اخیر که متعلق به سینمای دینی هستند عمدتا فیلمهایی متعلق به سینمای ملی به حساب نمیآیند، اما مگر میشود سینمای ملی را در مقام تعریف کامل به گونهای روایت کرد که درآن تاثیر دین کمرنگ باشد؟
دین و مذهب جزو لاینفک زندگی ایرانی جماعت است و بنابراین این امتزاج را باید به گونهای در سینمای ملی نمایش داد. که همین امتزاج البته با سو تفاهمهای عجیبی نیز همراه بوده و کار به جایی رسیده که عمدتا میتوان ساخت یک فیلم ششدانگ و خوشساخت مربوط به سینمای ملی و مذهبی را تابو دانست. جایی که هم فیلم از ملی بودن فاصله نگیرد و هم المنتهای مذهبی با ظرافت و دقت و بر مبنای نیاز به داستان اضافه شده باشند.
دین و مذهب جزو لاینفک زندگی ایرانی جماعت است و بنابراین این امتزاج را باید به گونهای در سینمای ملی نمایش داد. که همین امتزاج البته با سو تفاهمهای عجیبی نیز همراه بوده و کار به جایی رسیده که عمدتا میتوان ساخت یک فیلم ششدانگ و خوشساخت مربوط به سینمای ملی و مذهبی را تابو دانست. جایی که هم فیلم از ملی بودن فاصله نگیرد و هم المنتهای مذهبی با ظرافت و دقت و بر مبنای نیاز به داستان اضافه شده باشند.
پیش از این و احتمالا از دورهای که محمدرضا جعفریجلوه سکاندار سینمای ایران بود، بحث رسیدن به یک تعریف برای سینمای ملی نقل محافل سینمایی گردید، اما هرگز این بحثها و حرف و حدیثها علیرغم ورود دولت در آن (چاپ و انتشار کتابی به نام «در مسیر سینمای ملی؛ طرحی برای اکنون» را به یاد بیاورید!) نه تنها به جایی نرسید که کار حتی به یقه گیری و بداخلاقی و سوتفاهمات اساسی هم رسید، چرا که الگوها برای تعریف سینمای ملی قدیمی شده و صاحبمنصبان این نوع سینما نیز عمدتا در خواب ابدی فرو رفته بودند.
باری جنگ و جدلهای تئوریک در باره تعریف سینمای ملی اگرچه آتشش خاموش شد، اما خاکسترش برباد نرفت. بسیاری، هم از بدنه سینمای در حال احتضارمان و هم از شیفتگان و سینما دوستان، در تمام این سالها چشم انتظار روایتی بودند که اگر بر پرده نقرهای افتاد بتوانند بو و حس و حال سینمای ملی را از آن درک کنند.
باری جنگ و جدلهای تئوریک در باره تعریف سینمای ملی اگرچه آتشش خاموش شد، اما خاکسترش برباد نرفت. بسیاری، هم از بدنه سینمای در حال احتضارمان و هم از شیفتگان و سینما دوستان، در تمام این سالها چشم انتظار روایتی بودند که اگر بر پرده نقرهای افتاد بتوانند بو و حس و حال سینمای ملی را از آن درک کنند.
حالا در میانه همین برهوت و احتضار سینما و به نفس افتادنش؛ شاهد تولد شیرین «یه حبه قند» هستیم، فیلمی که روایت دلتنگیهای ما و دل خوشیهای دور و نزدیکمان بوده است. تصویر در «یه حبه قند» کدر و مات و گرفته نیست و برعکس آنچه میبینیم اگرچه یک نوستالژی است و چیزهایی میبینیم که در نبودشان غمی جان فزا وجودمان را پر میکند اما واقعیت و صداقت روایت در «یه حبه قند» به این حس غمانگیز مرهمی جانبخش میزند.
یک نکته بسیار مهم در ساخته میرکریمی تصویر کردن همین آداب و رسوم با ظرافتی عمیق و دقیق است که جای هیچ گونه بدسلیقگی را نگذاشته است. داستان پویایی و جذابیت دارد و روزمرگی را هم اگر نشان میدهد بر پایه سنتها و رسوم خانوادگی است. سنتهایی واقعی که نه بازدارنده بودند و نه مزاحم. بلکه تاثیرپذیری و حس اعتماد را هر چه بیشتر در خانوادهها تقویت میکردند.
همین روند در «یه حبه قند» میتواند الگویی برای ساخت و سازهایی باشد که قرار است نام سینمای ملی را برخود داشته باشند. سینمایی که هم بد تعریف شده است و هم سوتفاهمها در آن سر به آسمان میساید.
با این همه تعلقات ایرانی جماعت تنها همین چیزهایی نیست که در «یه حبه قند» شاهد هستیم، اما این تقصیر سازنده نیست. این مهم به همان تعاریف غلط و گاها رایج از سینمای ملی بازمی گردد. در واقع هرچه علی حاتمی سینماگر ملی ساز ایرانی خلق کرد درست و درمان مورد الگوبرداری قرار نگرفت و چه کنیم که به احتمال قریب به یقین کسی در حد و اندازههای او را نداریم که اینقدر به این نوع از سینما تعهد و وابستگی نشان داده باشد و در این مورد پیشرو باشد. «یه حبه قند» نه ربطی به نوع سینمای علی حاتمی دارد و نه اینکه خود ادعایی بر اینکه یک اثر آوانگارد در این حیطه است.
ذوقزدگی بیحد ما نیز حقمان است. از بس که در این سینمای برزخی به انتظار مانده بودیم طبیعی است که حتی یک نسیم خوش نیز سینما دوستان و اهالی و بدنه سینما را نیز سیراب میکند. حال چه بهتر که فیلمی را شاهد هستیم که جدای از داستان میتوانیم پای مقولههای فنی و تکنیکیاش نیز بایستیم.
جدا از فیلمنامه ششدانگ و شخصیتپردازی و قرار دادن ایهامهای ظریف و ناب در روند شکل گیری داستان، دوربین سیال و شناور در «یه حبه قند» یکی از برگهای برندهاش به حساب میآید. برای نشان دادن داستانکهای «یه حبه قند» که ثبت واقعگویی قرار است باشد، هیچ چیز بهتر از استفاده از دوربین سیال و شناور یا همان دوربین روی شانه نمیتوانست اثرگذار باشد.
استفاده از این تکنیک شقالقمر نیست، اما به کارگیری از آن در هر سکانس احتیاج به ذوق و شور خاصی دارد. دوربین داینامیک و پویا بهتر واقعیت را نشان میدهد و همهٔ اینها باعث شده فضا در مجموع در فیلم «یه حبه قند» شاد و سرخوشانه و از طرفی واقعی و بسیار قابل قبول از کار دربیاید.
ذوقزدگی بیحد ما نیز حقمان است. از بس که در این سینمای برزخی به انتظار مانده بودیم طبیعی است که حتی یک نسیم خوش نیز سینما دوستان و اهالی و بدنه سینما را نیز سیراب میکند. حال چه بهتر که فیلمی را شاهد هستیم که جدای از داستان میتوانیم پای مقولههای فنی و تکنیکیاش نیز بایستیم.
جدا از فیلمنامه ششدانگ و شخصیتپردازی و قرار دادن ایهامهای ظریف و ناب در روند شکل گیری داستان، دوربین سیال و شناور در «یه حبه قند» یکی از برگهای برندهاش به حساب میآید. برای نشان دادن داستانکهای «یه حبه قند» که ثبت واقعگویی قرار است باشد، هیچ چیز بهتر از استفاده از دوربین سیال و شناور یا همان دوربین روی شانه نمیتوانست اثرگذار باشد.
استفاده از این تکنیک شقالقمر نیست، اما به کارگیری از آن در هر سکانس احتیاج به ذوق و شور خاصی دارد. دوربین داینامیک و پویا بهتر واقعیت را نشان میدهد و همهٔ اینها باعث شده فضا در مجموع در فیلم «یه حبه قند» شاد و سرخوشانه و از طرفی واقعی و بسیار قابل قبول از کار دربیاید.
5858