حکایت فیلمنامهنویسان سینمای ایران بیشباهت نیست به همان گُنگ خوابدیده که او عاجز از گفتن و خلق عاجز از شنیدنش هستند. پس سکوت پیشه کرده و فقط مینویسد تا خوابش را تعبیر کند.
در طول 10 سال گذشته که به واسطه دغدغه شخصی تخصص فیلمنامهنویسی را برگزیده و در حیطه نقد و تحلیل و گفتگو نیز این سویه را دنبال کردم، موقعیتی برای ارتباط تنگاتنگ و مستقیم با بسیاری از فیلمنامهنویسان سینما و تلویزیون پیدا کردم که به تدریج پازل شخصیتی این قشر را در نگاه جستجوگر من تکمیل کرد.
قشری که به زعم من تنهاترین در پروسه خلق و تولید یک اثر است و تنها همنشینان او کاغذ سفید و قلم هستند. قشری که خالق تفکر و اندیشه است، اما خود را در پروسه تولید آنچنان جاری و حل میکند که گاه حضورش دیده نمیشود یا برخی دچار این توهم میشوند که وجود ندارد.
قشری که به این بینش رسیده اثر خود یعنی فیلمنامه را ناکامل دانسته و در تعامل با کارگردان و بقیه عوامل فنی است که ماحصل اندیشه و تخصص خود را تکمیل شده میبیند.
به نظرم رسیدن به این تفکر که فیلمنامه یک اثر هنری نیست - به زعم برخی فیلمنامهنویسان که البته من به آن قائل نیستم - از نوعی خودشکنی میآید بخصوص وقتی آن را بر بستر سینمای ایران ترجمه میکنیم.
سینمایی که همه دربهدر پی ثبت تمام و کمال بودن تخصص خود هستند و گاه سهم تعیینکننده فیلمنامهنویس در این تقسیم اراضی به کمترین میرسد تا بدانیم صاحب تفکر و اندیشه بودن تا چه حد مهم است حتی به بهای قدم گذاشتن در حریم دیگری.
اما قصه از جایی آغاز میشود که یک بار هم در یادداشتی تحت عنوان «واقعگرایی تحملناپذیر فیلمنامهنویسان» نوشتم.
انعطافپذیری که به نظر میآید تنها مفری است که این قشر به آن رسیده تا با فراغ بال فکر کند، بنویسد و حاصل این پروسه آفرینش و خلق را به دیگران بسپارد و پشت سرش اشک نریزد که چه بر سر این موجودی که روزها و لحظهها بر صفحات کاغذ جان داده، خواهد آمد. رفتاری مشابه سپردن نوزاد خود به دیگری آن هم در موقعیتی ناگزیر.
انعطافپذیری که به نظر میآید تنها مفری است که این قشر به آن رسیده تا با فراغ بال فکر کند، بنویسد و حاصل این پروسه آفرینش و خلق را به دیگران بسپارد و پشت سرش اشک نریزد که چه بر سر این موجودی که روزها و لحظهها بر صفحات کاغذ جان داده، خواهد آمد. رفتاری مشابه سپردن نوزاد خود به دیگری آن هم در موقعیتی ناگزیر.
به نظر این هم کافی نیست چراکه بسیاری از فیلمنامهنویسان به تدریج از حرف زدن درباره این وجوه هم دلزده شدهاند و اگر هم حرفی میزنند بیان آن چیزی است که در مرحله کاغذ و قلم و تکنیک اتفاق افتاده و یادآوری مؤکد از هر کسی که حتی به اندازه یک جمله در شکلگیری فیلمنامهشان نقش داشته است!
در این میان بستن دریچهها و فرو رفتن هرچه بیشتر در پیلهای که پروسه خلق و نگارش را به زعم من پیچیدهتر و دشوارتر میکند، آیا جز از شرایط حال حاضر میآید که تنها گوشه امن را اختیار کردن سکوت و نگفتن از گفتنیها قرار داده است؟
فیلمنامهنویسی که گاه حتی حق خود نمیداند از وارونه شدن فیلمنامهاش در گذر از فیلتر کارگردان و تبدیل شدن به یک فیلم دیگر حرف بزند و ترجیح میدهد به توصیهها گوش کرده و جنجالسازی نکند تا حداقل در آرامش پروسه به دنیا آوردن را طی کند و - در اغلب موارد - نوزادش را بسپارد به دستهایی نامطمئن.
این احتیاط، انعطافپذیری، حذف خودخواسته، سکوت در مقابل گفتنیها و ... جز این است که برآمده از موقعیت متزلزل این قشر است؟ موقعیتی که در وجه اولیه از عدم باور شخصی و تعیینکنندگی و در وجه دیگر از بازخوردی است که حضور و فعالیت این قشر در جامعه هنری داشته است.
بیدلیل نیست وقتی به فیلمنامهنویسان ایرانی فکر میکنم این بیت شعر برایم تداعی میشود که آنها را وامیدارد فقط و فقط بنویسند بدون آنکه بخواهند خود را به کسی یا چیزی ثابت کنند:
من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
5858
5858