به گزارش مبلغ حقیقت شب قدر با وجود روایات و احادیثی که در این زمینه وجود دارد و با وجود آیاتی که به توضیح آن پرداخته اند هنوز هم آنچنان که هست و باید، شناخته نشده است و سوالات فراوانی پیرامون آن وجود دارد.
خبرنگار ایکنا از اصفهان بهمناسبت لیالی قدر ماه مبارک رمضان، گفتوگویی با علیاکبر توحیدیان، دکترای علوم قرآن و حدیث و پژوهشگر قرآن انجام داده که در آن به موضوعاتی نظیر دلیل تأکید بر سومین شب قدر، توجه به موضوع زمان، تکرار شب قدر در هر سال و ظرف نزول قرآن پرداخته شده است. در ادامه، متن این گفتوگو را میخوانید.
چرا از میان سه شب قدر، بر شب سوم تأکید بیشتری شده است؟
در روایات آمده که شب قدر، سه شب است؛ شبهای نوزدهم، بیستویکم و بیستوسوم ماه مبارک رمضان؛ بهطوری که در شب اول، مقدرات تقدیر، در شب دوم تأکید و در شب سوم نیز تأیید میشود. از نظر تقدیرات، عبادات و مناسک این سه مرحله درست است؛ ولی از نظر شأن اصلی شب قدر یعنی نزول قرآن، لیلةالقدر درواقع یک شب در یک سال بیشتر نیست.
قرآن از یک شب قدر بیشتر سخن نگفته است؛ آن تک شب قدری که از اول خلقت تکرار شده، میشود و خواهد شد. البته تکرارش در نوبت است، وگرنه محتوا و حتی مراتبش، همه با هم در هر سال متفاوت و در چرخش زمانه متغیر و متمایز است. به تصریح قرآن، شب قدر، شبی مبارک اسـت؛ یعنی رشدونمو، استمرار و دوام دارد و برای عاکفان کوی دوست و عاشقان وادی عرفان، لیلةالقدر، لیلةالمعراج و لیلةالمیقات است.
برای سه شب بودن شب قدر هم دلایلی گفته شده است؛ از جمله اینکه شب نوزدهم برای تعیین و تقدیر اولیه، شب بیستویکم برای تأیید و شب بیستوسوم برای امضا و تأیید نهایی مقدرات انسانهاست. دلیل دیگری هم که بیان شده است، به عبادت، آمادگی و تقرب بیشتر انسانها اشاره دارد. حتی استاد شهید مطهری(ره) میگوید: «برای ایجاد آمادگی انسان کامل به منظور دریافت مقدرات سایر انسانها و همچنین تمهید میزبانی از فرشتگان، حضرت روح و قابلیت دریافت آنچه آنها از آسمان با خودشان آوردهاند، این فرصت در لیالی ثلاثه قدر به اذنالله ایجاد میشود.» به این نکته توجه کنید.
نکته دوم، فرمودهاند: «یکی از اتفاقات مهم و مسلم در لیله قدر، تقدیم مقدرات بشر به محضر انسان کامل و معصوم در هر زمان است.» این اتفاق در زمان حیات پیامبران(ع) هم بوده و بعد از پیامبر اکرم(ص) به امام علی(ع) و بعد از ایشان هم به امام حسن مجتبی(ع) تقدیم شده و همینطور تا ولی عصر(عج) تداوم داشته و دارد.
نکته سوم هم اینکه براساس روایات متعدد از ائمه معصومین(ع) مانند امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام رضا(ع)، زمین لحظهای بدون حجت الهی برقرار نمیماند: «لولا الحجة لساخت الارض باهله» و در لحظه عروج روح معصوم(ع)، مقام امامت و حجیت به امام بعدی منتقل میشود، بهطوری که نه قبل از مفارقت روح از جسم مبارک امام قبلی، مقام امامت به امام بعدی قابل تفویض است و نه حتی برای یک لحظه، فاصلهای بین امامت قبلی و بعدی میافتد.
با این مقدمه و با توجه به این نکات، توجه شما را به نکتهای دیگر جلب میکنم و بعد از آن نتیجهگیری انجام میدهیم. اما نکته آخر؛ بنابر شواهد قطعی تاریخی، تنها مقام معصومی که در ماه رمضان به شهادت رسیده، امام علی(ع) است. ایشان در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری که اولین شب قدر همان سال برای تعیین مقدرات انسانهای آن عصر بوده، ضربت خورد. شب بیستویکم هم که دومین شب قدر همان سال برای تأکید مقدرات انسانهای همان عصر بوده است، چشم از این جهان بست و وظیفه امامتشان بهمثابه امام حی به پایان رسید و از همان لحظه، مقام امامت به امام حسن مجتبی(ع) منتقل شد.
بنابراین در سال چهلم هجری یعنی سال شهادت امام علی(ع)، تعیین و تأکید مقدرات از سوی ایشان صورت گرفت؛ ولی تأیید نهایی مقدرات از سوی امام بعدی یعنی امام حسن مجتبی(ع) در شب بیستوسوم ماه مبارک رمضان انجام شده است. نتیجهای که از مجموعه این نکات میتوان گرفت اینکه، لیله قدر، شب بیستوسوم ماه مبارک رمضان است؛ چون اولاََ اگر شبهای قبل از آن شب قدر بود، وظیفه امامت امام حسن مجتبی(ع) بهمثابه امام معصومی که باید مقدرات سال پیش رو را مدیریت کند، ناقص میماند؛ زیرا مقدرات به امامی تقدیم شده که به شهادت رسیده، رحلت کرده است و حضور ظاهری در این جهان ندارد.
دوم اینکه با توجه به واحد بودن شب قدر (های لیله، های وحدت است)، امکان اینکه فرشتگان و حضرت روح در یک سال بر دو معصوم آن هم در فاصله چند شب نازل شوند، با قرآن و روایات سازگار نیست. بنابر این استدلال، روایاتی که بر لیلةالقدر بودن شب بیستوسوم ماه مبارک رمضان (مانند روایت معروف به لیلةالجهنی) تأکید دارند، تقویت و تأیید میشود.
یکی از اعمالی که در شب قدر بر آن تأکید میشود، قرائت مکرر سوره قدر است. راجع به این سوره توضیح دهید.
ما بحث خود را به عبارت «لیلةالقدر» معطوف میکنیم. این کلمه، ترکیبی اضافی و مرکب از دو کلمه است. بخش اول یعنی لیله، مضاف و بخش دوم یعنی قدر، مضافالیه است. مضاف و مضافالیه. کدام مهمترند؟ اغلب اینطور است که مضافالیه مهمتر، مکمل و متمم مضاف است. به علاوه کانون توجه گوینده و مخاطب، مضافالیه است. برای مثال میگوییم «نور خورشید»، کانون توجه به خورشید است یا میگوییم «شهر کاشان» که توجه به کاشان و کمتر توجه به شهر بودن است.
اغلب مباحثی که در موضوع شب قدر از سوی علما و صاحبنظران مطرح شده و در جامعه رواج دارد، در موضوع «قدر» و معانی گوناگون آن است (مضافالیه) که بسیار هم مهم و ارزشمند محسوب میشود. ما در این گفتوگو برای جلوگیری از تکرار، وارد آن مباحث نمیشویم و به بخش دیگر این کلمه مرکب که «لیله» است (مضاف) و بسیار کم به آن پرداخته شده، میپردازیم و در حد فرصتی که داریم، نکاتی را عرض میکنیم. از واژههای سوره مبارکه قدر آغاز میکنیم.
«لیل» به معنای شب و «لیله» (اگر ها را های وحدت بگیریم) به معنای شب واحد است. آنچه اهمیت دارد اینکه، محور بحث ما «زمان» است. لیله، بخشی از شبانهروز به شمار میرود و سه بار در سوره قدر تکرار شده است. از سویی، انگشت نشانه قرآن به سمت لیله است، نه به سمت قدر؛ چرا که میفرماید: «فی لیلة». باز میبینیم که در دو آیه بعدی هم تأکید بر لیله است، نه بر قدر و همچنین در مقایسه ارزشی که راجع به این شب صورت گرفته، با «شهر» مقایسه شده که آن هم بخشی از زمان به معنای ماه است: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.» هر دو کلمه «فیها» و کلمه «هی» هم به لیله برمیگردد.
«مطلع الفجر» نیز کلمهای مرکب است و هر دو بخش آن به زمان مربوط میشود. بنابراین محور بحث در سوره قدر، زمان است. خود شب بودن هم موضوعیت دارد، وگرنه میتوانست «انا انزلنا القرآن» باشد و اینکه زمانش را معرفی و شب بودنش را هم تصریح میکند، نشان میدهد که مراد خداوند، بحث زمان است. چند مطلب دیگر درباره شب قدر و تفسیر این سوره مطرح میشود که محوریت آنها هم زمان است.
آیا شب قدر فقط یک شب بوده و زمان آن گذشته است یا همچنان در طول زمان ادامه دارد و با توجه به تکرار فعل مضارع «تنزّل» در طول زمان تکرار میشود؟
اینکه همه سرگشتگان وادی معرفت و عرفان و متحیران وادیطلب، گمگشتهای بهمثابه سرّ در طی قرون متمادی دارند و به دنبال یافتن زمان این لحظات مبارک، به هر وسیله و هر طریقهای متوسل شدهاند و هر یابندهای را مخزنالاسرار و سررشتهدار به عالم غیب و متصل به غیبالغیوب میدانند و میشناسند، این واقعیتها نشان و نشانه میدهد که محوریت بحث لیلةالقدر در اولویت اول، زمان است و بحث قدر با همه قدر و اهمیتی که دارد، در مرتبه دوم قرار میگیرد.
موضوع ولایی هم که با محوریت زمان مطرح میشود، بحث «امام زمان» است و آن اینکه ملائکه و روح در این شب با عظمت بر انسان کامل معصوم که درواقع امام آن «زمان» است، وارد میشوند و بسته مقدرات یک سال آینده را به ایشان تقدیم میکنند. باز هم بحث زمان (یک سال آینده و یک سالهای بعدی) مطرح است؛ بنابراین روشن شد که موضوع ناشناخته زمان در متن ظاهری سوره، در تفسیر و تأویل آن و در لسان مفسران حقیقی قرآن که حضرات معصومین(ع) هستند، محور درک این شب خاص و استثنایی یعنی زمان آن است.
راجع به زمان، ماهیت و چیستی آن، دانشمندان و فلاسفه نظرات گوناگونی مطرح کردهاند؛ ولی به نظر میرسد که هنوز مفهوم درست و غیرقابل خدشهای برای این پدیده پیچیده و اسرارآمیز جهان هستی مطرح نشده است. قبل از اینکه به شرح کوتاهی از پدیده زمان، نقش آن در جهان هستی و حیات موجودات بپردازم، اجازه بدهید بر نکتهای تأکید کنم و آن این است که در فهم لیلةالقدر، به موضوع زمان اهمیت بیشتری بدهید تا موضوع قدر؛ یعنی برخلاف رویه معمول که به مضافالیه بیشتر اهمیت میدهند تا به مضاف، در اینجا به مضاف بیشتر بپردازید تا به مضافالیه. البته اثبات شیء، نفی ماعداه نمیکند.
با این تفاسیر، آیا کلمه لیله معنای واقعی دارد یا مجازی و استعاری؟ یعنی آیا منظور از شب، چند ساعتی از ۲۴ ساعت یک شبانهروز است که خورشید نمیتابد و هوا تاریک است یا میتواند به سمت معانی مجازی و تأویلی دیگری هم برود؟
درباره معنای واقعی کلمه لیله، پرسشهای بسیاری میتوان مطرح کرد؛ برای مثال آیا میتوان گفت که لیله، اولین شبِ اولین روزِ آفرینش است؟ آیا میتوان گفت که لیله به معنای پوشیدگی، خفا، پنهانی و وضوح نداشتن است؟ آیا میتوان گفت که لیله بودن یعنی سرّ و غیرمکشوف بودن؟ آیا میتوان گفت که نزول قرآن در زمان سیاهی و ظلمت جهل اتفاق افتاده است؟ آیا به استناد فرمایش امام صادق(ع)، درک لیلةالقدر متناظر با درک فاطمه(س) به معنای سرّالله بودن، سرّ مستودع و کوثر قرآن نیست؟ آیا به معنای پوشیده بودن قدر و قبر آن امالاسرار نیست؟ آیا فرمایش رسول مکرم(ص) که فرمود: «لیلةالقدر هر سال تا قیامت استمرار و تکرار دارد»، وجه دیگر خیر کثیر و عطیه کوثر، زهرای اطهر(س) نیست؟ آیا وجه مشترک لیلةالقدر با کوثر، جاودانگی در زمان نیست؟
برای رسیدن به پاسخ این پرسشها به واژه لیل و لیله در سایر آیات قرآن مجید اشاره میکنیم؛ چون این اشاره به ما در فهم بیشتر این مطلب کمک شایانی میکند. لیلةالقدر: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/ ۱، ۲ و ۳). لیلة مبارکه: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ...» (دخان/ ۳). لیلةالمعراج: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی...» (اسراء/ ۱). میقات موسوی: «وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلَاثِینَ لَیْلَةً...» (اعراف/ ۱۴۲). لیل مقسوم علیه: «وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَ» (ضحی/ ۲). «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی» (لیل/ ۱). «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا» (شمس/ ۴). لیال مقسوم علیهم: «وَلَیَالٍ عَشْرٍ » (فجر/ ۲). «وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ» (فجر/ ۴). لیل آیه: «وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ...» (اسراء/ ۱۲). لیلةالصیام: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ...» (بقره/ ۱۸۷).
هر کدام از این مواضعی که واژگان لیل، لیله و لیال در آنها آمده است، مفهوم خاص خودش را دارد و جلوهای از آیت الهی است. اتفاقاتی که در آن لیلهها حادث شده، خود آیه بهمثابه آیت آفرینش و قسمهای خداوند به این مقسوم علیه که حاکی از عظمت آن است، همه باید مورد توجه و مداقه قرار بگیرند.
دو نکته مشترک در لیلههایی که در قرآن آمده است، مشاهده میشود: ۱ ـ معنویت، روحانیت و سیر و سلوک معرفتی و بهطور خاص، عبودیت در همه لیلههایی که در قرآن آمده، وجهی مشترک است. شب قدر، شب معراج، شب روزهای صیام و اربعین میقات موسوی از مصادیق روحانیت و عبودیت معرفت افزاست.
۲ ـ موضوع مهم «طیالزمان» است. شما طیالارض را شنیدهاید؛ یعنی اینکه فاصله مکانی زیادی در مدت زمان بسیار کمی طی میشود. مثالهای قرآنی آن انتقال تخت بلقیس، ملکه سبا از سوی آصف بن برخیا، وزیر دانشمند حضرت سلیمان نبی(ع) است، همچنین انتقال لشکر ذوالقرنین و یا انتقال بوی پیراهن حضرت یوسف(ع) به حضرت یعقوب(ع)، از مصادیق طیالارض در قرآن هستند.
البته طیالارض مصادیق روایی و عینی بسیاری هم دارد که شنیده و خواندهاید؛ اما طیالزمان، مقوله دیگریست. در طیالزمان، زمان مبارک میشود و برکت مییابد. در اینجا یک شب، برتر از هزار ماه میشود. در این سیر، ملک و ملکوت در سفر آسمانی حبیب خدا، معراج تعریف میشود و فراتر از زمان و ورای مکان عروج میکند.
در این میقات موسوی است که موسی کلیمالله میشود. برخی های تأنیث در لیله را همان تأنیث یا مؤنث میدانند؛ چراکه همچون مادر، هستیساز است؛ آبستن حوادث ژرف و شگرف: «فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» و «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»؛ همه امور عالم را درون آن لیله (فیها) میدانند و در تفاوت لیل با لیله میگویند: «لیل، همان شب یعنی از غروب آفتاب تا سپیدهدم صبح و نشانه پوشیدگی، سکون، سکوت، آرامش و البته تاریکی و خواب است؛ اما لیله، نشانه نزول نور، حیات و احیا، بالندگی و زایندگی و البته بیداری و روشناییست.»
نکته دیگری که توجه به آن خالی از لطف نیست، موضوع ظرف و مظروف است. «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ». در اینجا ظرف چیست؟ مظروف کدام است؟ ظرف، لیلةالقدر و مظروف هم ما انزلالله است. ما انزلالله که در ضمیر «ه» خلاصه شده، بنابر نظر همه مفسران، قرآن مجید است. البته نظر دیگری هم وجود دارد که در مقال دیگری که انشاءالله مجالش تمهید شود، عرض خواهیم کرد.
بنابراین میتوان این چنین گفت که قرآن در ظرف لیلةالقدر نازل شده است. بد نیست محدوده این ظرف و مظروف را که باید متناسب یکدیگر هم باشند، بشناسیم. مظروف که قرآن باشد، در حقیقت قبل از نزولش محدوده ندارد. از ازل تا ابد است. وقتی اراده خداوند بر نزول آن قرار میگیرد، محدود میشود؛ یعنی به مرتبه هفتم نزول که شهود مطلق است، میرسد و در نتیجه مکانتش و نه مکانش به نحو تجلی پایین میآید و محدود میشود. به همین دلیل هم ظرف برایش قابل تعریف میگردد.
ظرفش هم محدود است؛ محدود به اولین لیلةالقدر تا آخرین لیلةالقدر عالم. پیش از این عرض کردم که اولین لیلةالقدر عالم، اولین شبِ اولین روزِ عالم هستی است و بر همین سیاق، آخرین لیلةالقدر هم، شب قدر آخرین سال عالم آفرینش است و اگر اینچنین نبود، خدای علی عظیم عزیز حکیم کریم، کتابش را همانند خودش، علی عظیم عزیز حکیم کریم نام نمینهاد.
چون بحثمان، موضوع زمان بود، ما ظرف زمان را برای قرآن تعریف کردیم. مشابه همین بحث برای مکان و مکانت قرآن هم مطرح است. دقت کنید که مکان و مکانت میگوییم؛ چون دو مقوله است. مکان و مکانت قرآن هم ظرف و مظروفی جداگانه دارند که باید در مجال دیگری دربارهاش گفتوگو کنیم.
درباره چیستی زمان کمی بیشتر توضیح دهید.
موضوع چیستی زمان از قدیم تاکنون مورد بحث فلاسفه، حکمای بزرگ و دانشمندان نامدار جهان بوده است. حضرت آیتالله جوادی آملی (حفظه الله) میفرماید: «حرکت بر شش امر تکیه دارد: محرک، متحرک، مبدأ، منتها، مسافت و زمان. زمان، کمّ متصل تدریجیست.» ارسطو، فیلسوف یونانی ضمن اینکه زمان را مقدار حرکت میداند، جمله جالبی هم دارد و میگوید: «زمان، ناشناختهترین ناشناختههاست.» افلاطون، دیگر فیلسوف یونانی، زمان را جوهری مستقل و جدا از جسم میداند.
صدرالمتألهین زمان را مقدار حرکت در جوهر موجودات عالم طبیعت میداند. برخی دیگر از حکما و فلاسفه از فهمیدن حقیقت زمان اظهار عجز کردهاند و برخی هم برای زمان وجود حقیقی قائلند. بعضی زمان را مبدأ واجب عالم دانستهاند و برخی دیگر آن را جوهر جسمانی پنداشتهاند. فیزیکدانان زمان را بعد چهارم در کنار طول، عرض و ارتفاع میدانند و برای سنجش زمان دو ابزار معرفی میکنند؛ ساعت و تقویم. آنها زمان را دنباله پیوسته هستی و رخدادها میدانند که در ظاهر برگشتناپذیر از گذشته تا حال و از حال تا آینده رخ میدهد.
زمان را کمیت تشکیلدهنده اندازهگیریهای گوناگون برای تعیین توالی و طول رویدادها و یا بازه زمانی بین آنها و همچنین سنجش نرخ تغییر کمیتها در واقعیت مادی یا تجربه خودآگاه تعریف میکنند و بُردار زمان را همیشه رو به جلو و برگشتناپذیر میدانند. حرکت در مکان را در اختیار انسان و حرکت در زمان را اجتنابناپذیر معرفی میکنند. حالگرایان فقط زمان حال را واقعی میدانند و میگویند که گذشته تمام شده و آینده هم نیامده است.
برخی دیگر زمان گذشته و حال را واقعی میدانند و میگویند که چون گذشته اتفاق افتاده، پس واقعیست. حال هم که جریان دارد، پس واقعی و غیرقابل انکار است؛ ولی برای آینده تصوری ندارند. در جمعبندی کلی از همه نظرات، طبق نظر مرحوم علامه طهرانی(ره) در جلد هشتم کتاب معادشناسی میتوان گفت: «زمان به عالم طبیعت اختصاص دارد که در آن تغیر، تجدد و حرکت وجود دارد. در عالم ثابتات، زمانی نیست؛ به عبارت دیگر زمان به وجهه مُلکی اختصاص دارد و در وجهه ملکوتی که حرکتی وجود ندارد، زمان هم معنادار نیست.» با این تعریف که از زمان مطرح شد، لیلةالقدر، ظرف قرآن مُنزل است و ظرفی برای حقیقت قرآن قبل از نزول که متعلق به عالم ملکوت است، تصور نمیشود.
زهراسادات محمدی