شهرام شكيبا
رئيس دولت با رأي ملت انتخاب ميشود تا قوانين مملكت را اجرا كند. رئيس دولت براي اجراي قوانين وزرا و معاونين و... را انتخاب ميكند. نمايندگان مجلس كارشان تصويب قوانين است؛ همان قوانيني كه رئيسجمهور مسئوليت اجرايي آنها را به عهده دارد.
ببخشيد كه پاراگراف اول متن مثل درسهاي كتاب «دانشاجتماعي» سالهاي دوره راهنمايي از آب درآمد. چارهاي نيست. موضوع و سوژهاي كه بايد دربارهاش بنويسم هم چيزي است در حد ماجراهاي مدرسه، حالا خبر را بخوانيد تا ملتفت شويد قصه چيست:
به گزارش خبرگزاري مهر: «در حين بررسي طرح 2 فوريتي استفساريه ماده 12 قانون هدفمندي يارانهها، بهروز مرادي رئيس سازمان هدفمندي يارانهها كه براي اعلام نظر دولت در اينباره به مجلس آمده بود، پس از اعلام نظر خود پشت تريبون و زماني كه در جاي خود نشسته بود و با نمايندگان گفتوگو ميكرد با سيدحسين حسيني نماينده فريمان درگير شد و كار آنان به درگيري فيزيكي كشيد. اين در حالي بود كه براساس مشاهدات حملهكننده مرادي بود و حتي پس از تذكرات پيدرپي لاريجاني به حملات خود به نماينده فريمان ادامه داد و نمايندگان تلاش كردند وي را از حسيني دور كنند. با اين حال مرادي تلاش داشت خود را به نماينده فريمان برساند و با صداي بلند فرياد ميزد.»
1- اژدها وارد ميشود
2- اي ايران اي مرز پرگهر - اي خاكت سرچشمه هنر...
3- خشم اژدها
4- ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم - تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم
5- راه اژدها
6- هنر نزد ايرانيان است و بس
7- والا ما همون دوره راهنمايي هم كه بوديم اگه توي مدرسه با كسي دعوامون ميشد، قرار ميگذاشتيم دم در مدرسه دعوا كنيم. نماينده دولت هم بايد به نماينده ملت ميگفت: «زنگ آخر دم در مجلس وايسا تا حاليت كنم!»
8- حالا يارانه نميدين، ندين، ديگه چرا ميرين مجلس نماينده مردم رو كتك ميزنين؟
9- يادمه توي دوره نوجووني با بچههاي كوچه پشتي خيلي كَلكَل و درگيري داشتيم. يه بار يكي شون رو توي محل گير آورديم. بچهها گفتن ببخشيمش، مام قبول كرديم. رفت، داداش بزرگهشو فرستاد، همهمون رو كتك زد.
10- مجلسيها خيلي شانس آوردند كه با مديرعامل سازمان هدفمندكردن يارانهها درگير شدند. اگر با شمسالدين حسيني، وزير اقتصاد درگير ميشدند كه همهشان را به همديگر گره ميزد.
11- يادش به خير «قيصر» برادران آبمنگل وقتي «قدرت» را كشتند، يكيشان گفت: «فرمون فرمون كه ميگفتن اين بود؟» بعد يكي ديگرشان جواب داد: «از داداش كوچيكه بترسين، قيصر!». حالا فكرش را بكنيد كه اگر دولت داداش كوچيكهرو بفرسته مجلس چي ميشه.
12- ما كه بچه بوديم اگر از پدرمان چيزي ميخواستيم و پول نداشت، كتكمان ميزد. بعد يك طوري دلمان را به دست ميآورد و برايمان خريد هم ميكرد. ولي در اين ماجرا فكر نكنم كتك خوردهها چيزي عايدشان بشود چون آهي در بساط نيست.