حضرت آیت الله جوادی آملی دو دهه پیش در سخنرانی خود در جمع اقشار مختلف مردم شهرستان آمل، روایت هایی از تاریخ عاشورا را نقل کردند.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، این مرجع تقلید در بیان این روایت های تاریخی به نقل از کتاب نفس المهموم، صفحه ۲۰۸ اشاره کردند: گزیده ای از این سخنرانی را ببینید.

« وقتی امام سجاد (سلام الله علیه) فرمود من دم درب خیمه ایستاده بودم، دیدم پدرم همه اصحاب را جمع کرد و خطبه ای ایراد کرد، بعد جریان روز عاشورا را تشریح کرد؛ فرمود: این مردم با من کار دارند، با شما کاری ندارند؛ و راه آمدن به کربلا بسته است، و گرنه راه رفتن از کربلا به روی همگان باز است؛ شب است و از این فرصت استفاده کنید و بروید، هر کس در این سرزمین باشد شهید می شود. اوّل کسی که قیام کرد، گفت: ممکن نیست دست از شما برداریم ” عباس بن علی ، قمر بنی هاشم (صلوات الله و سلامه علیه) ” بود، بعد سائر اصحاب عرض ادب و ارادت کردند.

حبیب، آن یار سالمند سالار شهیدان از ابی عبد الله پرسید: آیا فردا آقا را هم شهید می کنند؟ اشاره به ” زین العابدین ” کرد. گفت: آیا فردا زین العابدین را هم شهید می کنند؟ فرمود: نه، (و هو ابوا ثمانیه ائمه)، او را شهید نمی کنند، او پدر هشت امام است.

بعد در خلال سخن فرمود: کودک شیرخوار مرا هم شهید می کنند. قاسم به عرض ابی عبدالله رساند، عرض کرد: عمّ بزرگوار! مگر اینها به خیمه ها حمله می کنند؟ فرمود: تا من زنده هستم، نه. عرض کرد: اگر آنها به خیام حمله نمی کنند، پس چگونه کودک شیرخوار کشته می شود؟ فرمود: (اذا جفّت روحه عطشاً)، وقتی کاملاً جگر تفتیده شد، من می گویم: (ولّونی)؛ به من بدهید که سیرابش کنم. می برم که سیرابش کنم، همانجا زیر گلویش خون می جوشد*.

از این صحنه همه متاثرند، و امام سجاد برای همین صحنه بسیار متاثر است. وقتی مختار قیام کرد و خبر قیام مختار به مدینه رسید، امام سجاد از این شخص می پرسد آیا حرمله را دستگیر کرده اند؟ حرمله همان کسی بود که قاتل این طفل شیرخوار بود.