عادی عبدالمهدی*
تحولات منطقه و اختلال در توازنهای قدیمی موجود در آن از یک سو و عدم اعمال توازنات جدید، حساسیتهای بیش از اندازه، فقدان اعتماد و ضعف تشکیلاتی در فعالیتهای سیاسی، دموکراتیک، مداخلات سیاسی و تضادها همگی از سوی دیگر، باعث شده است تا این شائبه به وجود بیاید که خدای نکرده جنگی در پیش است. به ویژه که نظامهای منطقهای و قدرتهای قدیمی منطقه شاهد زلزلههای بزرگ و شگرفی هستند.
شاید نخستین زلزله ریشهای در پی انقلاب اسلامی ایران رخ داد که به دنبال آن تغییرات شگرفی را در لبنان، فلسطین، ترکیه و عراق ایجاد کرد و تداوم آن در حال حاضر باعث شده است تا امروزه شاهد تظاهرات عظیمی علیه نظامهای استبدادی در کشورهای منطقه باشیم که این مساله به نوبه خود باعث ایجاد نگرانی در موازنههای منطقهای شده است. شاید برای همین است که عدهای گمان میکنند که برایشان انتخابی جز تنش و رویارویی باقی نمانده است. سیاست جنگ کلامی میتواند به سیاست جنگ گلوله ختم شود، همان طور که شاعر اموی گفته است:
ماسه روان را میبینم و زبانه آتش را / ترسم از این است که هر دو بجوشند/ آتش با دو چوب کوچک هم ملتهب میشود/ جنگ هم اولش کلام است/ اگر عقلای قوم خاموشش نکنند/ هیزم آن جسدها و استخوان مردگان خواهد بود
عوامل جنگ میتواند از اظهارنظرهای تند افراد وابسته به نظامها آغاز شوند و پس از آن واژه تهدید و جنگ جایگزین مصالح محلی و بینالمللی حتی اگر آن مصالح قدرتمند باشد، شود. حتی میتواند این تفکر که دشمنان ضعیف شدهاند و امکان برتری بر آنها وجود دارد، چه این برآوردها درست باشند چه غلط، تنشها را به مرز برخورد بکشاند. برخی قدرتها خیال میکنند که از قدرت لازم برخوردارند، پس میتوانند فشار بیاورند و برای کسب پیروزیشان همپیمان جمع کنند و به سمت درگیری، افزایش تنش و جنگ حرکت کنند.
در چارچوب تغییراتی که در منطقه میبینیم مصر و تونس دگرگون شدند و یمن و لیبی نیز به طور مضاعف تغییر کردهاند و احتمال دارد مشابه همین تغییر را در بحرین و سوریه نیز ببینیم. هر دوی این مناطق منطقههای تماسند به این معنا که از حساسیتهای داخلی، منطقهای و بینالمللی بسیاری برخوردارند.
بحرین از لحاظ مذهبی نقطه بسیار حساسی است، اگر مشکل آن به شکل صحیح حل و فصل نشود تا عراق و لبنان و خلیج فارس و دیگر کشورها امتداد خواهد یافت، حتی تا پاکستان و افغانستان نیز خواهد رسید. همان طور که به طور بسیار مضاعفی نقطه حساس روابط کشورهای عرب خلیج فارس با ایران نیز محسوب میشود.
این وضعیت در سوریه به مراتب سختتر و مخازن انفجار و خشونت در آن بسیار بیشتر است. قضیه مذهبی، جریانهای فلسطینی، لبنان و حزب الله، ایران و عربستان و ارتباط همه این پروندهها با اسرائیل و ایالات متحده امریکا، اروپا و جامعه جهانی باعث شده است تا حساسیت در آن به طور مضاعفی بیشتر شود.
بهار عربی در حالت مطلوب آن باعث میشود که حداقل توطئهها و طمعها وارد چارچوب داخلی شوند و جلوی درگیریهای به تاخیر افتاده و از گذشته به ارث رسیده بسیار پیچیده، گرفته شود. به ویژه که نیروهای تندرو، تروریست و جریانهای معاند داخلی محلی و بینالمللی نیز حضور دارند. تغییرات اجتنابناپذیرند و ملتها مطالباتشان را به دست خواهند آورد اما مساله این است که آیا قرار است این تغییرات و رسیدن به مطالبات در چارچوب گفتوگو و تغییر منضبط حاصل شوند یا در چارچوب درگیری و رفتارهای منفعلانه و زمانی که کارها از کنترل خارج شدند؟ ترکیه، ایران، عربستان و امریکا هر کدام چنین برگههای دوگانهای در اختیار دارند. در این میان عراق به دلیل ویژگی تکثرگراییاش میتواند نقش بزرگی ایفا کند. به شرطی که این تحرکات از سوی همه جریانها نه فقط از سوی یک جریان و در تمامی جهتها و نه فقط در یک جهت صورت بگیرند. اما، متاسفانه در حال سوختن برگههایمان هستیم و بدین ترتیب نقشمان را ضعیف میکنیم و در عین حال وارد دایرههای خطرناک میشویم. با این همه سوالی که وجود دارد این است که آیا واقعا نیت و ارادهای برای یافتن راه حل و ایجاد تغییر وجود دارد یا این که به سمت آیندهای نامعلوم و جنگ در حرکت هستیم؟
عادل عبدالمهدی، یکی از رهبران مجلس اعلای اسلامی و معاون سابق رئیس جمهوری عراق این یادداشت را به طور اختصاصی برای خبر آنلاین نگاشته است.
26249