شایا شهوق: در میزگرد «بررسی انتقادی ساختار و جایگاه اجتماعی دانشگاه در ایران» که نهم دیماه در انجمن جامعهشناسی تشکیل شد، اسماعیل یزدانپور نیز به عنوان سومین سخنران، با اشاره به یکی از پروژههایی که در مورد «دانشگاه مجازی» انجام داده، به بحث «دانشگاه اجتماعی» پرداخت و گفت: در سال 2005 که من این نام را انتخاب کردم، در اینترنت موج «وب2« یا «وب اجتماعی» به راه افتاده بود. تفاوت وب اجتماعی با وب معمولی این است که در وب معمولی، شما به عنوان کاربر وارد سایتها میشدید و مطالب را انتخاب کرده و استفاده میکردید اما در وب2 با گسترش وبلاگها و شبکههای اجتماعی مانند اورکات و ویکیپدیا، شما اجازه پیدا کردید که با نظر دادن و به اشتراک گذاشتن مطالب، در بازتولید مطالب و محتوا نیز ایفای نقش کنید.
وی افزود: با نگاهی به این روند، به این پرسش رسیدم که این الگو چه تاثیری بر دانشگاه دارد؟ آیا میتوان دانشگاهی با این الگو پدید آورد؟ من برای این کار چند مقاله نوشتم که در هر کدام از آنها، از زاویه متفاوتی به مسئله نگاه کرده باشم. او سپس به اشاره به شیوه کار خود که با صورتبندی چهار صورت سازمانی برای دانشگاه در دورهها و شرایط جغرافیایی مختلف آغاز شده بود؛ توضیح داد: برای دانشگاه مهم است که از تحولات درونی و بیرونی خود، آگاه باشد. نسل جدیدی از دانشجویان در حال وارد شدن به دانشگاه هستند که تفاوتهای شناختی با نسل پیش از خود دارند. در زمان انجام پروژه، فرض کردم که حدود چهل درصد از دانشجویانی که سال 2009 وارد دانشگاه میشوند، وبلاگ شخصی دارند؛ یعنی خود این دانشجویان تولید مطلب کرده و به انتشار آن میپردازند. این در حالی است که اکنون در میان استادان دانشگاهی، کسانی را میبینیم که برایشان بسیار مهم است که حتی یک جمله چاپ شده در اینترنت داشته باشند و این با دانشجویانی که به راحتی به شبکه اینترنت دسترسی پیدا میکنند، تفاوتهای شناختی بسیار زیادی دارد. آنها میتوانند موضوعات مختلف را رصد و انتخاب کنند؛ درحالیکه این مسئله برای اساتید (نسل قبلی دانشگاهی) همچنان دشوار است.
یزدانپور ادامه داد: یکی دیگر از چالشهای دانشگاههای کنونی، رقبای جدید آنها است. بهگونهای که به نظر میرسد اکنون بیشتر نهادهایی که نیاز به دانشگاه دارند، خود به تاسیس آن اقدام کرده و به تربیت نیروی متخصص مورد نیاز خود میپردازند. از سوی دیگر، سرمایه دانشگاهی نیز بیرویه مورد بهرهبرداری قرار گرفته و میبینیم که در مورد مسایل سیاسی چهقدر از پرستیژ دانشگاهی سوء استفاده شده و حتی آن را به ضد پرستیژ تبدیل کردهاست. همچنین، بازار کار و جهان واقع و به ویژه بازار نیز، تحولات تند و سریعی دارد که دانشگاه نمیتواند با سرعت آن حرکت کند.
اسماعیل یزدانپور در ادامه به صورتبندی سازمانی دانشگاه پرداخت و گفت: چهار الگویی که من برای ساختار دانشگاه پیدا کردم، شامل «دانشگاه همچون قلعه»، «دانشگاه همچون سوپرمارکت»، «دانشگاه همچون کارخانه» و «دانشگاه همچون میدان شهری» میشود.
وی با تأکید بر رد نگاه کاملاً خطی و تاریخی در مورد این الگوها، گفت: در مورد «دانشگاه همچون قلعه»، دانشگاه قرون وسطایی به ذهن متبادر میشود که به صورت دژی در قالب مدارس دینی، به تولید اطلاعات پرداخته و آنها را به صورت چهره به چهره انتقال میدهد و در زمان حال نیز ممکن است چنین آموزشگاههایی به صورتهای مختلف وجود داشته باشد.
وی افزود: «دانشگاه همچون کارخانه»، جایی است که دانش تولید میکند و استاد محور است. چنین دانشگاهی بیشترین نمود را در جامعه ما دارد و از الگوی قرن نوزده و بیستم پیروی میکند. تفاوتی که «دانشگاه همچون سوپر مارکت» با «دانشگاه همچون کارخانه» دارد، این است که دانشجویی که وارد این دانشگاه میشود، به حدی از انتخاب میرسد که میگوید من میروم بستههای اطلاعاتی مورد نیازم را انتخاب میکنم و مجهز به این اطلاعات میشوم و این متفاوت با آن است که شخص دیگری تعیین کننده ورودی و خروجی به دانشگاه باشد.
پزدانپور ادامه داد: «دانشگاه همچون میدان شهری» اتفاقی است که پس از فروپاشی دیوارهای اطلاعاتی نهادهای علمی، به وقوع پیوسته است. در واقع، پس از دهه 90 و تقریباً همزمان با ظهور اینترنت، ما با فروپاشی در دیوارهای اطلاعاتی دانشگاه مواجه شدیم. نهادها و سازمانهای دیگر نیز به تولید اطلاعات خود دست زدند. در این الگو ساختار ارگونومیک تولید و انتقال دانش وجود دارد.
وی در ادامه بحث خود به «جامعه اطلاعاتی» و «جامعه دانایی» پرداخت و گفت: این دو مفهوم با یکدیگر تمایز دارند و میتوان از آنها به عنوان یک دوگانه مفهومی نام برد. در جامعه اطلاعاتی، اطلاعات متمرکزی وجود دارد؛ حال آنکه جامعه دانایی، الگوی دیگری است که تلاش میکند اطلاعات را به پردازش برساند. از سوی دیگر، در پسِ مفهوم جامعه دانایی، مفاهیمی مانند هرمنوتیک و روانکاوی قرار گرفته است.
این پژوهشگر اجتماعی، پس از اشاره مختصری در مورد فصل چارچوبهای نظری کار خود، گفت: در بحث «ابزار» نظریههای هایدگر و مک لوهان را بیان کردم و از بحث فلسفی به امکانات فنی جدید و ابزارهای انتقال اطلاعات رسیدم و در نهایت، به اینترنت و کاربردهای اجتماعی آن پرداختم و در خاتمه کار، این پرسشها مطرح شد که آیا کار دانشگاه آموزش است یا پژوهش؟ آیا دانشگاه انبوه داریم یا دانشگاه نخبهپرور؟ و در نهایت اینکه، دانشگاه باید مدیریت کند یا رهبری داشته باشد؟