*سیدعبدالامیر نبوی
با اعلام حمایت ایمن الظواهری، رهبر جدید القاعده، این روزها تعابیر و تفاسیر متعددی در خصوص اعلام حمایت القاعده از معترضان سوری ارائه می شود، اما پیش از هرگونه موضع گیری در تحلیل اظهارات الظواهری و ارتباط آن با مبارزان سوریه باید به چند نکته توجه داشت:
اول اینکه، اسلامگرایی، چه به عنوان یک ایدئولوژی و چه به عنوان یک جنبش، از بدو شکلگیری خود را در رقابت با دو حرکت مدرن غربگرایی و ملی گرایی عربی دیده است. از این رو همواره تلاش کرده تا با کنارزدن این دو مانع، به زعم خود زمینه را برای استقرار خلافت و یا یک حکومت اسلامی فراهم کند. البته در این میان یک گرایش اسلامگرایانه به دنبال موعظه، تبلیغ و فعالیتهای مسالمت جویانۀ سیاسی- اجتماعی بوده است، در حالیکه گرایش دیگر که اغلب با عنوان رادیکال شناخته میشود، بیشتر در پی کسب نتیجه برآمده و از هرگونه فعالیتی حتی خشونتآمیز که به حذف این دو رقیب بینجامد، ابا نداشته است. حمایت ایمن الظواهری از فعالیت اسلامگرایان سوریه علیه حکومت بعثی این کشور نیز از این زاویه قابل توجه است.
باید توجه داشت که القاعده غائب بزرگ در جریانات بهار عربی بوده و نه به عنوان یک سازمان و گروه حضوری داشته، و نه ایدئولوژی آن انگیزه بخش فعالان ضددیکاتوری در کشورهای عربی بوده است. در عین حال، موضعگیری رهبر القاعده به معنای ائتلاف این گروه اسلامگرا با قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای علیه دولت بشار اسد نیست، چون مشکلات القاعده با عربستان، ترکیه، ایالات متحده آمریکا و یا اتحادیه اروپا هنوز پایان نیافته است. این موضعگیری به طور مشخص علیه یک رقیب ایدئولوژیک به نام پانعربیسم است. بخشی از قدرت این رقیب در سال 2003 و به دنبال حمله به عراق و سرنگونی رژیم بعثی آن کشور از بین رفت و حالا زمینه برای نابودی بخش دیگر این قدرت فراهم آمده است.
نکته قابل توجه اینجاست که عراق در سال 2003 شاهد نابودی یک دشمن القاعده و قدرتگیری دشمن دیگر آن بود؛ یعنی حکومت بعثی در عراق از بین رفت و نیروهای آمریکایی در کشور مستقر شدند. همچنین توان و نقش دو دشمن دیگر القاعده؛ یعنی شیعیان و کردها، در صحنه عراق بسیار افزایش یافت. در مورد سوریه، اما، به نظر میرسد وضعیت متفاوت است. به عبارت دیگر، رهبری القاعده امیدوار است با نابودی دشمن دیرینهاش (پانعربیسم) در سوریه، اسلامگرایان سلفی قدرت را به دست بگیرند. این قدرتگیری به نوبۀ خود میتواند فضای جدیدی را برای فعالیتهای القاعده فراهم کند و پایگاه دیگری در اختیار این گروه قرار دهد. البته این امیدواری که یک رقیب دیرینه (پانعربیسم) کنار برود شاید به تحقق بپیوندد، ولی بعید است القاعده بتواند بر کمک اسلامگرایان سلفی در سوریه جدید حسابی باز کند، چون میدانیم آنان آشکارا مورد حمایت ترکیه و عربستان هستند و بعید است بعداً اقدامی انجام دهند که به رنجش همراهان و حامیانشان ختم شود.
با این حال، القاعده روی همسوییِ ایدئولوژیک با اسلامگرایان اخوانی در سوریه حساب باز نموده است و همچنین امیدوار است از فضای متشنج و جنگ داخلی در سوریه برای گسترش اقدامات و پیشبرد اهدافش استفاده کند. به همین دلیل عدهای بر این باورند که هماکنون بخشی از اقدامات تخریبی توسط القاعده در حال انجام است و این نگرانی وجود دارد که سوریه به عراقی دیگر تبدیل شود.
آمریکا و القاعده هر دو از خاستگاه و موضعی متفاوت به یک نتیجه مشترک رسیدهاند و آن پایان حکومت بشار اسد است؛ آمریکا خواهان روی کارآمدن حکومتی است که نتواند توازن منطقهای و یا امنیت اسراییل را بر هم بزند؛ در حالی که القاعده خواستار روی کار آمدن حکومتی برای پیگیری اهداف خاص خود است. در این چهارچوب القاعده به دنبال تأسیس یک خلافت اسلامی، ضربهزدن به منافع اسراییل و آمریکا و به ویژه تضعیف مدل حکومتی اسلامگرایان میانهرو است. از یاد نبریم رهبری القاعده مدتهاست که به دلیل عدم رویارویی با اسرائیل، مورد تردید و حتی اتهام افکار عمومی عربی و برخی از اعضای خود است، و وضعیت سوریه جدید میتواند پایگاه جدیدی برای ضربه زدن به منافع اسرائیل در اختیار قرار دهد.
فراموش نکنیم القاعده در چند جبهه در حال نبرد است؛ ایالات متحده، اسراییل، اسلامگرایی میانهرو به ویژه حزب عدالت و توسعه ترکیه، اخوان المسلمین و حتی ایران. چنان که گفته شد، طبیعتاً آمریکا و القاعده در مورد سوریه هدف مشترکی دارند، اما از موضعی متفاوت و با نتایجی متفاوت. هرچند سلفیهای سوریه نیز ممکن است تا حدودی اشتراک منافع با القاعده داشته باشند، اما از سالها پیش؛ یعنی از سال 1982، مورد حمایت مادی و معنوی عربستان هستند. مشکل سلفیها با حکومت بعثی سوریه از زمان قدرتگیری حافظ اسد شروع شد، زیرا آنان علویها را مسلمان نمیدانند. این اختلافات و درگیریها که صرفا مذهبی نبود و رنگ و بوی طایفه گیری هم داشت، به خصوص از زمان کشتار سال 1982 تشدید شد. در این سال، سرکوب شدید اسلامگرایان در شهرهای حماء، ادلب و حمص؛ یعنی سه شهری که پایگاه اسلامگرایان سلفی بود، رخ داد و گفته میشود طی آن بین 15 تا 40 هزار نفر کشته شدند و بسیاری از آسیبدیدگان هم غیرنظامی بودند، شهر حماء سه هفتۀ در محاصرۀ ارتش قرار داشت و این بحران بالاخره با سرکوب شدید اخوانیها تمام شد. پس از آن رهبری اخوان در خارج از کشور مستقر شد، و اسلامگرایان سلفی که خود رادیکال بودند، رادیکالتر شده و جدیتر از گذشته علیه حکومت علوی به پا خاستند. بنابراین هرچند سلفیهای سوریه ممکن است تا اندازهای همسویی ایدئولوژیک با القاعده داشته باشند، به نظر میرسد بیشتر تحت تأثیر عربستان، امارات متحده عربی و قطر و ترکیه هستند.
از طرفی ارتباط بین رهبران اخوان المسلمین و اعضای آنها در داخل سوریه چندان قوی نیست. رهبری اخوان المسلمین سالهاست که خارج از کشور مستقر است و البته در شورای انتقالی نیز حضور دارد اما با این حال بین بدنه و اعضاء ارتباط سازمانی گسترده ای وجود ندارد. از همین روست که اخوان المسلمین اعلام کرده است که به دنبال اجرای مدل ترکیه است ولی معلوم نیست که بدنه بعدها این مدل را بپسندد و آن را بپذیرد. از این رو ممکن است در آینده شاهد شکاف عمده ای بین بدنه و رهبری سلفی ها در سوریه باشیم.
*پژوهشگر ارشد مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه
26349