«جیمی کارتر» سیونهمین رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا در حالی روز گذشته [۹ دی ۴۰۳] در یکصد سالگی از دنیا رفت که نیمه دوم دوران ریاستجمهوری او به طور قابل توجهی تحت تأثیر رویدادهای ایران، بهویژه انقلاب ایران و بحران گروگانگیری متعاقب آن بود. در یک سو موافقانش او را به دلیل موضوع فلسطین ذیل پیمان «کمپ دیوید» تصدیق میکنند؛ پیمانی که پس از دوازده روز مذاکرات مخفی با ایالات متحده آمریکا در کمپ دیوید (یکی از استراحتگاههای مقام ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا) نهایی شد و در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۵۷ با حضور «کارتر»، رئیسجمهوری وقت آمریکا در کاخ سفید به امضای نهایی رسید.
در سوی دیگر، مخالفان «کارتر» معتقدند از دست دادن ایران به عنوان یکی از مهمترین همپیمانان آمریکا در دوران جنگ سرد، هزینه گزافی روی دست آمریکا گذاشت و تأثیرات چشمگیری در معادلات منطقه و جهان به همراه داشت.
اما آنچه در رابطه با «کارتر» غیرقابلانکار است اینکه، او بر اصولی در زمینه مباحث ادعایی حقوق بشر پافشاری داشت که سعی کرد همواره این اصول را در رویکردهای درپیشگرفته با کشورهای هدف به کار گیرد. او از ژانویه ۱۹۷۷ مصادف با دیماه ۱۳۵۵ به عنوان رئیسجمهوری آمریکا وارد کاخ سفید شد و حتی در دوران کارزار انتخاباتی خود در ۱۹۷۶ یکی از مهمترین پارامترهای سیاست خارجی خود را ارزشهای حقوق بشری و رعایت حقوق بشر عنوان کرد.
نکته جالب توجه اینکه، در آن زمان بسیاری از متحدان آمریکا از جمله ایران، مکزیک، برزیل، عربستان و آرژانتین، کارنامه سیاهی به لحاظ حقوق بشر داشتند و رؤسایجمهوری پیش از کارتر نگرانی یا دغدغهای از این بابت از خود بروز نمیدادند.
کارتـــر بعـــد از انتخـــاب بـــه عنـــوان رئیسجمهوری آمریکا رسماً اعلام کرد که رعایت موازین حقوق بشری در یکی از مهمترین اولویتهای دولت او در برقراری و حفظ ارتباط با دیگر کشورها بخصوص متحدان امریکاست.
اتخاذ این رویکرد سبب شد تا دولت وقت ایران در کنار برخی دیگر از دولتهای همپیمان آمریکا که سابقه هولناکی در موضوع حقوق بشر و برخورد با مخالفین و منتقدین داشتند، با هدف جلب نظر آمریکا به اقدامات اصلاحی و تغییر نسبی رویکرد نسبت به مخالفین مبادرت کنند.
اصلاحات اجباری
همزمان با استقرار کارتر در کاخ سفید، شاه ایران از اواخر سال ۱۳۵۵ سیاستی را تحت عنوان «فضای باز سیاسی» در دستور کار قرار داد که بر مبنای آن بسیاری از زندانیان سیاسی که تا پیش از به قدرت رسیدن کارتر در زندانها بودند و زندانیانی که حتی به رغم پایان دوران محکومیتشان کماکان به دستور ساواک در حبس به سر میبردند، آزاد شدند.
با ورود به سال ۱۳۵۶ ابعاد اجرای برنامه فضای باز سیاسی گستره وسیعتری به خود گرفت و این در حالی بود که شاه گمان نمیکرد میزان مخالفتهای داخلی با حکومت او به حدی باشد که کنترل شرایط کشور را از دست بدهد.
تصور شاه این بود که با اجرای اصلاحات سیاسی و پیشرفتهای مدنی و اقتصادی مثل توسعه دانشگاهها، اعطای حق رأی و حق طلاق به زنان، پرداخت سود ویژه به کارگران و اعطای زمین به کشاورزان، مخالفت جدی با حکومت او وجود نداشته باشد و اعتراضات را جدی نمیدید.
اما واقعیت ماجرا این بود که عمق و دامنه این اعتراضات به حدی زیاد شد که شکاف عمیقی در سد سرکوب رژیم شاه انداخت و این سد نهایتاً در بهمنماه ۱۳۵۷ شکست و رژیم شاه را به زیر کشید. نکته جالب توجه اینجاست که هیچ یک از ارکان دولت آمریکا به این جمعبندی نرسیده بودند که میزان نارضایتی از دولت وقت ایران به حدی است که اعتراضات برآمده از آن منجر به تغییر حکومت خواهد شد. با این حال بعد از وخیم شدن اوضاع پیشنهادهایی پیرامون استفاده از مشت آهنین علیه مخالفان شاه ارائه شد.
وقتی سیل مخالفت با شاه به راه افتاد، مشخص شد که جمعیت مخالفان او از طبقات مختلف اقتصادی و فرهنگی در کارخانهها و دانشگاهها و بازار عزم جدی برای تغییر حکومت او دارند و مشخصاً تلاشهای کارتر برای حفظ حکومت شاه نیز در آن برهه زمانی که دولت ایران به عنوان یکی از متحدان اصلی آمریکا در منطقه خاورمیانه بود، مؤثر نیفتاد. در اینجا باید قبول کرد که ایران زمان شاه یکی از سیاهترین پروندههای حقوق بشری را داشت و طبیعی بود که باز کردن فضای سیاسی منجر به گستردگی اعتراضات و غیرقابلکنترل شدن اوضاع شود.
مواجهه کارتر با انقلاب
این روند نشان داد که کارتر نتوانست ارزیابی دقیقی از حجم نارضایتیهای موجود در میان مردم ایران از شاه داشته باشد و نسبت به قدرت در حال ظهور روحانیت به طور دقیق پیشبینی کند؛ بنابراین آخرین تلاشهای او برای حفظ یک دولت حامی آمریکا در ایران حاصلی نداشت و منجر به سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی شد.
این در حالی بود که بروز واقعه تسخیر سفارت و ناکامی او در حل این بحران و آزادسازی گروگانها به اعتبار او آسیب زیادی وارد کرد. بنابراین، این بحران که از منظر برخی به نماد فروپاشی مناسبات آمریکا و ایران تبدیل شد و سپس حمله نظامی آمریکا به طبس، شکاف عمیقی میان دو کشور ایجاد کرد که تأثیرات آن همچنان پابرجاست.
در مجموع مواجهه «کارتر» با ایران بعد از انقلاب متأثر از فضای آمریکاستیزی داخل کشور و رقابت جریانهای چپ و اسلامگرا بود که مخالفت با غرب و آمریکا را به عنوان معیار اصلی روحیه انقلابی و پایبندی به ارزشهای انقلاب تعریف کرده بودند. به عبارت دیگر در فضای بعد از انقلاب و بعد از تسخیر سفارت آمریکا، اعطای هیچ امتیاز سیاسی و اقتصادی از سوی آمریکا نمیتوانست رابطه دو کشور را به حالت طبیعی برگرداند. همه این مشکلات و بحرانهای زودهنگام که دامنه گستردهای در آغاز انقلاب داشت، زمینهساز روندی شد که برای چندین دهه سایه خود را بر سر مناسبات ایران و آمریکا انداخت که تا امروز در زمینه پروندههای مهمی همچون هستهای و تحریمها بازتاب پیدا کرده است.
منبع: روزنامه ایران
۲۵۹