مرتضی رضایی – میثم بهرامی / «ساعت 5 صبح از خواب بیدار میشوم که ساعت 6:30 در شرکت باشم و کارت بزنم.» یکی از موفقترین مربیان تاریخ ورزش ایران، اخیرا روزهایش را اینطوری شروع میکند. رضا مهماندوست که تکواندو ایران را متحول کرد و به خاطر اختلاف با رئیس و دبیر فدراسیون تکواندو از تیم ملی کنار گذاشته شد، حالا دوباره به شرکت سایپا برگشته و در قسمت تربیت بدنی این شرکت کار میکند. او دو فرزند بیمار دارد که مشکل ژنتیکی دارند و جابجا کردنشان سخت است. به همین دلیل نمیتواند به پیشنهادهای خارجیاش پاسخ مثبت بدهد. همین باعث شده مهماندوست به سایپا برگردد تا در روزهایی که تیم ملی را از او گرفتهاند، بیکار نباشد و روزگارش را بگذراند.
*بهتر است از اینجا شروع کنیم که چرا وقتی یکی از موفقترین مربیان تاریخ ورزش ایران از تیم ملی بیرون میآید، مجبور میشود به شرکت سایپا برود و در بخش تربیت بدنی این شرکت کار کند. چرا رضا مهماندوست بعد از پایان دوره سرمربیگریاش در تیم ملی تکواندو، جایی در این رشته ندارد؟
کلا در ایران دیدی که به ورزش وجود دارد، این است که ورزش یک لذت است. در حالی که در خیلی از کشورها به ورزش به چشم یک علم نگاه میکنند و آن را فقط یک بازی نمیدانند. ولی در ایران شما به هر کسی که میگویی من ورزشکارم، همه فکر میکنند یک آدم راحتطلبی. در حالی که در ورزش باید تلاش کنی و زحمت بکشی. ورزش در کشورها اثرات زیادی دارد. نمونه بارز آن، جلوگیری از بزهکاری در جامعه است. از بعد دیگر هم که نگاه کنیم، مسئله سلامتی جامعه است. در بسیاری از بیماریها، پزشکان تسلیم شدهاند و دستشان را بالا بردهاند. ولی ورزش میتواند کاری کند که افراد به این بیماریها دچار نشوند. متاسفانه ارزش این مسائل در ایران دیده نشده است و مسئولان هنوز اثرات مفید ورزش را درک نکردهاند. ورزش باید از همان سنین پایه شروع شود و به خانوادهها آموزش داده شود که از همان سنین نوزادی، یک سری مسائل را رعایت کنند.
*حتی اگر این کارها را هم انجام دهیم، باز هم بعید است دیدی که به ورزش وجود دارد اصلاح شود.
متاسفانه دیدی که به ورزش وجود دارد، دید دلالی است. نگاه باید سازنده باشد تا ورزش بتواند تاثیرش را روی مردم بگذارد. به عنوان مثال، در ورزش کشور ما یک دفعه میآیند مربیانی که سالها زحمت کشیده و افتخارات زیادی کسب کردهاند را کنار میگذارند. آن هم به خاطر یک پول کم و بیارزش. الان که در شرف المپیک هستیم، کشورهایی وجود دارند که حاضرند میلیونها دلار خرج کنند که فقط یک برنز المپیک را بگیرند. حتی برخی از کشورها حاضرند میلیونها دلار خرج کنند که فقط یک وایلد کارت بگیرند. این کشورها سهمیه نمیتوانند بگیرند و حتی برای وایلد کارت هم پول زیادی خرج میکنند. فقط میخواهند یک ورزشکار را به المپیک بفرستند تا پرچم کشورشان را در رژه المپیک دستش بگیرد که دنیا یادش بیفتد مثلا کشوری به اسم بورکینافاسو وجود دارد. ولی متاسفانه در ورزش کشور ما، افراد تصمیم میگیرند. وقتی یک بودجهای تصویب میشود، باید آن بودجه هزینه شود اما در ورزش کشور ما یک نفر میآید همه قواعد را زیر پا میگذارد و میگوید هر چه من و گروه من میگوید باید انجام شود.
*شما الان راضی هستید که از سرمربیگری تیم ملی رسیدهاید به کار در بخش تربیت بدنی شرکت سایپا؟ به هر حال شما به عنوان یکی از موفقترین مربیان تاریخ ورزش ایران، میتوانستید در جایگاه بهتری به ورزش کشور خدمت کنید.
من از کاری که الان انجام میدهم راضیام اما یک مثال برایت میزنم. وقتی یک وزنهبردار میتواند 200 کیلو وزنه بزند، بعد مجبورش میکنند که وزنه 100 کیلویی را بلند کند، یعنی 100 کیلو از توان او را کم کردهاند. من دارم الان یک وزنه 50 – 60 کیلویی بلند میکنم، در حالی که میتوانم 250 کیلو بلند کنم. من الان شاید یک دهم تواناییام را هم خرج نمیکنم. برای من و امثال من خیلی پول و وقت خرج شده تا به اینجا برسیم. بعد که ما را کنار میگذارند و هیچ استفادهای از ما نمیکنند، سرمایهسوزی کردهایم. من میتوانستم یک سرمایه خوب باشم. البته منظورم خودم نیستم. امثال من زیاد هستند. مثلا غلام محمدی در تیم ملی کشتی آزاد. یا در تیم کشتی فرنگی، در المپیک قبلی آقای بنا را کنار گذاشتند و بعد 7-8 نفر را فرستادند که نتوانستند حتی یک تشتک هم بگیرد. میخواهم بگویم تاثیر یک سرمایه خوب روی دیگران چیست. شما وقتی یک مدیر خیلی خوب باشی، اما نتوانی پولی که در اختیارت میگذارند را خرج کنی، به درد نمیخوری. من میخواهم بگویم پول خرج من شده تا تبدیل شدهام به یک سرمایه خرج کن. الان جای من کسی را گذاشتهاند که کارش بد نیست، اما یک جاهایی هست که آدم باید در لحظات حساس، از تجربهاش خرج کند. وقتی تجربه را نداشته باشی و حرکت را اشتباه انجام بدهی، همه چیز خراب میشود.
*شما وقتی از تیم ملی کنار گذاشته شدید، چند پیشنهاد خارجی داشتید. این پیشنهادها چطور بودند؟
وقتی یک مربی از تیمش جدا میشود، کشورهای دیگر میآیند تمرکز میکنند که ببینند دلایل جدایی چه بوده. بعد که دلیل جدایی را میفهمند، میآیند و پیشنهاد میدهند. بعضی از کشورها هم اصلا دنبال دلیل نمیگردند. میبینند یک مربی موفق جدا شده و خوشحال میشوند که این فرصت به دست آمده تا آن مربی را جذب کنند. این اتفاق برای من هم افتاد. از خیلی از کشورها دعوتنامه فرستادند. البته این را هم بگویم که خیلی از کشورها دعوتنامههایشان را برای فدراسیون تکواندو فرستادند. من هم آدمی نبودم که وقتی به مسابقات میرفتیم، بین کشورهای دیگر کارت پخش کنم و شماره تلفنم را بدهم. به همین دلیل اکثر پیشنهادها را میدهند به فدراسیون. بنابراین فکر میکنم 80 درصد کشورهای خوب دنیا مکاتبهای با فدراسیون داشتند. من فقط خبرش را دارم که دعوتنامههایش برای فدراسیون تکواندو آمده و مسئولان فدراسیون هم از طرف خودشان جواب رد دادهاند. حالا من نمیدانم فقط جواب رد دادهاند یا اینکه علاوه بر جواب رد، من را هم خراب کردهاند یا نه! که مثلا بگویند این آقا اصلا تکواندوکار نیست. ولی خب قبل از اینکه بحث این اختلافات هم پیش بیاید، یک پیشنهاد از انگلیس داشتم. زمانی که به عنوان بهترین مربی دنیا انتخاب شدم، از انگلیس پیشنهاد دادند که سالی 120 هزار پوند میدهند، علاوه بر ماشین و منزل و امکانات دیگر. من هم جواب رد دادم. البته میخواستم بروم، اما آقای افشارزاده آمد با من صحبت کرد که نرو. گفت ما میدانیم این حقوق شما یک حقوق بخور و نمیر است و در حد یک سوم استاندارد مربیان دنیا هم نیست. آقای افشارزاده گفت شما نرو، ما داریم یک پولی را برای مربیان در نظر میگیریم و مشکلت را حل میکنیم. آقایان بنا، کوروش باقری و غلام محمدی هم شامل حالشان شد و گفتند اینها مربیان موفق هستند و باید به آنها پول بدهیم. اما من میگویم خدایی این پول را فقط به خاطر شخص من تصویب کردند که به مربیان المپیکی بدهند. چون من دو تا بچه هم دارم که مشکل ژنتیکی دارند، از آن طرف اخراجی شرکت سایپا هم هستم و کمیته ملی المپیک میدانست که از نظر مالی شرایط خوبی ندارم. به هر حال قرار شد به این مربیان هم این پول را بدهند. این پول تصویب شد و جالب اینجاست که این چند نفر پول را گرفتند اما به من که باید میگرفتم، ندادند.
*تمام مشکلات هم از همین ماجرای پول شروع شد.
این آقایان در شرایطی پول من را ندادند که خودشان دیده بودند کشورهای زیادی دنبال من هستند و پول زیادی میدهند. به یکی از مسابقات که رفته بودیم، مسئولان فدراسیون تایوان ما را دعوت کردند و ما با مسئولان فدراسیون و همین آقای پولادگر رئیس فعلی فدراسیون تکواندو رفتیم پیش آنها. آنجا مسئولان فدراسیون تکواندو تایوان گفتند ما چک سفید امضا میدهیم، شما هر رقمی که میخواهید بنویسید، فقط اجازه بدهید مهماندوست بیاید سرمربی تیم ملی ما شود چون ارزش او خیلی بیشتر از این چیزهاست. ولی فدراسیون ایران با این پیشنهاد موافقت نکرد.
*تایوانیها خاطره خوشی از دوران حضور شما در تیم ملیشان داشتند؟
من در تایوان که بودم تایوان توانست برای اولین بار در تاریخ ورزش کشورش دو طلا و یک نقره المپیک بگیرد. با این مدالها، جشن گرفتند و حتی رئیس جمهورشان آمد 25 هزار دلار جایزه نقدی به من داد. اما من به خاطر مشکلاتی که بچههایم دارند و البته به خاطر مشکلاتی که در تکواندو ایران وجود داشت و آقای پولادگر خواهش کرده بود برگردم، قبول کردم که از تایوان جدا شوم و به ایران بیایم. اگر یادتان باشد در سال 2007 ایران برای اولین بار نتوانست در مسابقات قهرمانی جهان حتی یک مدال طلا بگیرد. هادی ساعی هم باخته بود. از من خواستند برگردم و برگشتم. همین الان هم تیم نروژ دعوتنامه فرستاده برای من ولی نمیروم. الان بعد از سالها در شرکت سایپا به آرامش رسیدهام. من 10 سال قبل کارمند سایپا بودم و دیگر سر کار نرفتم. چنین کسی به طور اتوماتیکوار اخراج است ولی دوستان کاری کردند که دوباره من به سایپا برگشتم و الان هم شرایطم بد نیست. الان از هلند هم پیشنهاد دارم که گفتند حتما قبل از المپیک من را میخواهند. از مکزیک و چند کشور دیگر هم پیشنهاد دادند. ولی من دوست دارم گامهایی که برمیدارم رو به جلو باشد.
*پیشنهادهای کشورهای خارجی را به خاطر بیماری فرزندانتان قبول نمیکنید؟
بله من مشکل جابجایی بچههایم را دارم. از طرفی الان نزدیک المپیک است و کار حرفهای نیست که آدم سرمربیگری تیمی را قبول کند. کشورهایی که به من پیشنهاد میدهند، میخواهند من در المپیک برایشان طلا بگیرم. فکر میکنند رضا مهماندوست قرار است معجزه کند. در حالی که من در ایران هم یک برنامه 4 ساله داشتم که کم کم جواب داده. الان هم حرفهایگری نیست که من بروم سرمربی یک تیم بشوم. به هر حال من یک آبرویی دارم و حاضر نیستم آن را به خاطر پول از دست بدهم. شاید خیلیها بگویند آبرو را ولش کن، پول را بچسب. ولی من هر دو را دوست دارم. اول آبرو، بعد پول. من اگر هر برنامهای هم داشته باشم، باید برای المپیک بعدی در نظر بگیرم.
*شما چه سالی در تایوان بودید؟
از سال 2002 تا سال 2005. تایوان در زمان حضور من برای اولین بار نایب قهرمان بازیهای آسیایی شد و توانست ایران را بگیرد. ایران همیشه در بازیهای آسیایی دوم بود اما آن زمان سوم شد و تایوان دوم. سال 2003 هم در مسابقات قهرمانی جهان در آلمان دو طلا و یک برنز گرفتیم و سوم شدیم. آن سال کره و ایران اول و دوم شدند. در المپیک آتن قهرمان شدیم. با چهار ورزشکار دو طلا و یک نقره گرفتیم. بعد از آن هم برگشتم که به کشورم خدمت کنم.
*آن زمان مربی ایران چه کسی بود؟
در المپیک آتن آقای ذوالقدر سرمربی ایران بود که هادی ساعی طلا گرفت و یوسف کرمی برنز. بعد از این المپیک به ایران برگشتم. آن زمان تیم ملی دانشجویان را دادند به من. البته جالب بود که باز هم جرات نکردند تیم ملی را بدهند به من! گفتند یک تستی از من بگیرند. آن زمان برای اولین بار تیم ملی دانشجویان ایران را قهرمان جهان کردم. بعد از آن نایب قهرمان جام جهانی شدیم. بعد نایب قهرمان جهان شدیم در دانمارک. بعد از 33 سال قهرمان آسیا شدیم. بعد از 38 سال در گوانگجو قهرمان بازیهای آسیایی شدیم و بعد از آن برای اولین بار قهرمان جهان شدیم در کره. دو بار هم بهترین مربی جهان شدم در سالهای 2010 و 2011. زمانی که من سرمربی تیم ملی بودم، 5 نفر از ورزشکاران ما در رنکینگ یک جهان بودند اما در همین چند ماهی که من رفتهام، 3 نفرشان خط خوردهاند.
*مگر مسابقهای بوده که از رنکینگ یک جهان پایین آمدهاند؟
بله. یوسف کرمی که در مسابقات آزمایشی المپیک باخت. حضور پیدا نکردن در مسابقات دنیا هم باعث پایین آمدن رنکینگ میشود. چون در تورنمنتهای A کلاس دنیا شرکت نکردهاند امتیاز از دست دادهاند.
*زمانی که شما با فدراسیون اختلاف پیدا کردید، میگفتند اختلاف اصلی در مورد انتخاب ملیپوشان بوده.
من اجازه ندادم هیچ کسی در کارم دخالت کند. سفارشپذیر نبودم و کار خودم را میکردم. اگر دقت کنید، از زمانی که من آمدم تعداد انتخابیها زیاد شد. کلا سیستم تیم ملی تکواندو عوض شد. چیزی نبود جز اینکه حسن و حسین که از قبل مدال گرفته بودند، به خاطر مدالهای قبلیشان دعوت نمیشدند بلکه انتخابی برگزار میکردیم و بهترینها را به مسابقات میبردیم. سالهای سال در تیم ملی نفرات ثابتی حضور داشتند. همه میگفتند اگر هادی ساعی برود، تیم ملی بدبخت میشود و چه کار باید بکنیم. ولی در اولین جوانگرایی که ما کردیم، میانگین سنی تیم 18 – 19 سال بود. با این حال باز هم نایب قهرمان جهان شدیم. حتی وقتی مربی آمریکا من را دید، گفت با این قیافههایی که من میبینم این بار دیگر ایران زمین میخورد. چون آن زمان بچههای تیم ملی خیلی جوان بودند و اگر ریش و سبیل همهشان را میزدی، یک نعلبکی را پر نمیکرد! ما بستر را برای افرادی که پشت خط مانده بودند باز کردیم. همیشه افرادی در تیم ملی حضور داشتند که از سرمربی تیم ملی حمایت میکردند. آقای ذوالقدر یک اعتقادی داشت که میگفت سرمربی تیم ملی را بازیکن باید انتخاب کند. ولی من میگفتم نه، مربی باید اینقدر لیاقت و توانایی داشته باشد که او بازیکن را انتخاب کند. وقتی بازیکن مربی را انتخاب کند، میشود بازیکنسالاری. آن وقت بازیکن میگوید من دوست دارم اینطوری لباس بپوشم و کی بروم و کی بیایم و اینطوری تمرین کنم. این یعنی هرج و مرج. ولی از زمانی که من آمدم همه سیستمها به هم ریخت. خوابیدن و بیدار شدنشان را هم کنترل کردیم. 95 درصد از بچههای تیم ملی اصلا صبحانه نمیخوردند. تا ساعت 3 یا 4 صبح بیدار میماندند. وقتی سیستم طوری باشد که هر کسی هر کاری خواست انجام بدهد، تیم را نمیشود جمع کرد.
*میگفتند تمرینات تیم ملی هم خیلی بینظم بود اما شما خیلی سختگیری کردید.
یک نفر با شلوارک میآمد سر تمرین. یک نفر با لباس تکواندو و یک نفر هم با زیرپوش کاپیتان بلک! یعنی اصلا هیچ نظمی در تیم ملی نبود. وقتی به تمرین تیم ملی میآمدی فکر میکردی حمام عمومی مردانه است. یک خبرنگار آمده بود، در را باز کرد، تیپ بچهها را که دید در را بست و گفت آقا ببخشید اشتباه آمدم. گفتم آقا بیا تو، اینجا تمرین تیم ملی تکواندو است! وقتی وارد تمرین تیم ملی میشدی، همه به فکر این بودند که دو گروه بشوند و فوتسال بازی کنند. یک ساعت از تمرینات اینطوری میگذشت، بعد نیم ساعت تکواندو کار میکردند و میرفتند خانه. آن زمان اختیارات دست من نبود و من سرمربی نبودم. من به این موضوع اعتراض کردم و اخراج شدم. بعد از مسابقات جهان که نتوانستیم طلا بگیریم و هادی ساعی به حریف افغانیاش باخت، گفتم حاصل آن تمرینات، این نتایجی است که گرفتهایم. هر چقدر توپ را محکمتر به دیوار بزنی، برگشتش محکمتر است. ما توپ را شل میزدیم. جوان تجربه ندارد اما مربیاش باید او را کنترل کند و تمرینات خوبی به او بدهد. ظرفیت تمرینی بچهها خیلی پایین بود. زمانی که من سرمربی تیم ملی شدم، دو سه ماه با بچهها درگیر بودم. خیلیها از پشت سر به من فحش میدادند. فحشهای بد هم میدادند. میگفتند اینجا را کرده ارتش. همین چند روز قبل آقای پولادگر مصاحبه کرده بود که فشار تمرینات تیم ملی در زمان مهماندوست زیاد بود و بچهها خسته میشدند. ولی فشار تمرینات من زیاد نبود، فشار تمرینات قبل از من آنقدر کم بود که بچهها با یک تمرین عادی خسته میشدند. وقتی کنار یک دونده میایستی و دویدن او را میبینی، میگویی عجب دویی دارد. در صورتی که او خیلی خوب نیست، شما ضعیفی. با این حال باز هم میگویم در زمان من اصلا هیچ توصیهپذیری وجود نداشت و هر کسی حقش بود به تیم ملی دعوت میشد.
*ماجرای جدایی شما از تیم ملی خیلی عجیب بود. در آستانه المپیک کسی انتظار نداشت سرمربی تیم ملی تکواندو برکنار شود. خیلیها منتظر بودند تا ببینند تیم مهماندوست چند طلا میآورد.
چند سال در تیم ملی کار کردم و در طول این سالها حتی سه ماه هم در کنار خانوادهام نبودم. دو تا بچه مریض دارم اما همیشه آنها را تنها گذاشتم که به تیم ملی برسم. من به مسئولان فدراسیون اعتماد کردم. آنها گفتند حق تو این 7 میلیون نیست. 5 میلیون است. من هم به خاطر اعتمادی که به آنها داشتم، قرارداد را امضا کردم. آنوقت آقای پولادگر قرارداد من را میآورد در تلویزیون نشان میدهد و میگوید ما که زورش نکرده بودیم قرارداد را امضا کند. بله، زور نکرده بودید، اما من اعتماد کردم. من ایشان را سالها به عنوان یک آدم قابل اعتماد میشناختم. بعد که این اتفاق میافتد چطور میتوانم به کارم ادامه دهم؟ این آقایان چند سال قبل که تیم ملی بد نتیجه گرفت، متهم ردیف اول شناخته شدند. آقایان ذوالقدر و پولادگر متهم ردیف اول شناخته شدند اما آمدند از من نردبان درست کردند و بالا رفتند. کرسیهای آسیایی و جهانی از کجا به دست آمده؟ نتایج خوب تیم ملی است که باعث شده این کرسیها را به شما بدهند. درست است که شما زحمت کشیدید و برنامهریزی کردید، ولی چرا قبلا این کرسیها را نداشتید؟
*پس دلیل اصلی جدایی شما از تیم ملی پول نبود، بلکه بیاعتمادی به مسئولان فدراسیون بود.
اصل ماجرا اعتماد بود. من به اینها اعتماد داشتم ولی از اعتماد من سوء استفاده کردند. من حتی راضی به همان 5 میلیون هم شدم ولی بیاعتمادم کردند.
*5 میلیون را فدراسیون میداد؟
نه. فدراسیون از یک سال قبل دو و نیم میلیون میداد. قبل از آن یک میلیون و خردهای میگرفتم و قبل از آن هم 600 هزار تومان میگرفتم؛ 600 هزار تومان. اخیرا کمیته ملی المپیک هم 5 میلیون جدا از حقوق فدراسیون در نظر گرفته بود. این حقوق ویژه مربیان المپیکی بود که تا المپیک لندن بپردازند و بعد از المپیک هم قطع میشد. من شنیدم وقتی این حقوق میآید، حقوق فدراسیون قطع میشود. آقای افشارزاده آمده بود سر تمرین تیم ملی. افشارزاده و پولادگر و ذوالقدر آمدند به تمرین تیم ملی. من هم دیدم هم افشارزاده هست، هم پولادگر. گفتم آقای افشارزاده، شما هم که دارید این پول را به ما میدهید، ولی پول فدراسیون قطع میشود. گفت نه، این اصلا ربطی به پول فدراسیون ندارد. آقای پولادگر، هیچ ربطی ندارد، شما حقوقت را به آقای مهماندوست بده. این حقوق ویژه المپیک است و بعد از المپیک هم قطع میشود. ولی پولادگر هیچی جواب نداد. یک ماه بعد فدراسیون من را دعوت کرد. رفتم آنجا، آقای پولادگر یک قراردادی داد به من که توی آن نوشته بود شما حق مصاحبه با هیچ روزنامه و خبرنگار و دوربینی را ندارید. گفتم حاج آقا من سرمربی تیم ملی هستم. به قول فوتبالیستها، خبرنگاران یار دوازدهم هستند. اینها الان یار نهم ما هستند. میخواهند کمکمان بکنند. ما هم که حاشیهای نداریم. گفت نه، ما این بند را برای خودت نوشتهایم چون به سود خودت است. بعد در یکی دیگر از بندهایش نوشته بود افرادی که میخواهند به تیم ملی دعوت شوند یا خط بخورند، باید با اجازه ما باشد و بدون اجازه ما شما حق چنین کاری را ندارید. یعنی علنا اختیار سرمربی را از آن گرفته بودند. گفتم حاج آقا این را که دارید انحصاری میکنید؟ گفت نه، ما میخواهیم فشار روی تو نباشد. بالاخره با یک سیاستهایی میخواست امضا را از من بگیرد. رسیدیم به پول، گفتم حاج آقا این را هم که نوشتهاید 5 میلیون؟ خود آقای افشارزاده مگر نگفت این 5 میلیون جدا از حقوق فدراسیون است؟ گفت نه رضا، وقتی تو رفتی ما صحبت کردیم و قرار شد حقوقها را یک کاسه کنیم. گفتم خدایی حاج آقا؟ گفت خدایی. گفتم داری سر من را شیره میمالی. گفت نه، تو امضا کن، ولی ما در نظر گرفتهایم که اگر در المپیک مدال گرفتیم، 40 میلیون طلا، 25 میلیون نقره و 15 میلیون برای برنز به تو بدهیم. گفتم این که کار شاقی نیست. همه فدراسیونها میدهند. گفت امضا کن حرف مفت نزن. من این را شهریور ماه امضا کردم. ولی کمیته ملی المپیک گفته بود ما این 5 میلیونها را از فروردین ماه به شما میدهیم. یعنی 6 تا 5 میلیون میشد 30 میلیون. ما هم گفتیم بسماللهالرحمنالرحیم و امضا کردیم. گفتم حاج آقا این هم امضا، جون هم بخواهی برایت میدهیم، حالا شما سر ما کلاه بگذار. همین جملات را به او گفتم. گفت برو خیالت راحت. بعد که قرار شد پولها را بدهند، من زنگ زدم پرسیدم چقدر به حسابم ریختید؟ گفتند 17 میلیون. گفتم اینکه میشد 30 میلیون. چرا 17 میلیون ریختید؟ گفتند مگر قرارداد را امضا نکردی؟ گفتم چرا. گفتند آن دو و نیم میلیونی که هر ماه میگرفتی، از این پول کم شده. گفتم من که 7.5 میلیون را کردم 5 میلیون. چرا این را کم کردید؟ بعد قاطی کردم! زنگ زدم به آقای ذوالقدر، گفت ما اصلا پول نمیگرفتیم، حالا شما این قدر پول میگیرید. گفتم آقای ذوالقدر، زمان هخامنشیان مردم به جای اسلحه، نیزه میگرفتند دستشان. عقبتر برویم. یک زمانی مردم به خودشان برگ میبستند. ما هم باید همانطوری باشیم؟ دنیا در حال پیشرفت است. تو حالا شاید نمیگرفتی. سر تو کلاه میگذاشتند. ما هم نباید بگیریم؟ گفت بالاخره همین است، تو قرارداد را امضا کردهای. گفتم همین؟ گفت بله. گفتم پس من هم دیگر نمیآیم. گفتم من هم استعفایم را شفاها اعلام میکنم ولی این را هم میگویم که هر وقت پولم را بدهید، فردای آن روز برمیگردم سر کار. زنگ زدم به آقای افشارزاده. گفت بیخود کردهاند، این آقای ذوالقدر دارد پدر ما را درمیآورد. گفتم اگر من کار نکردم فردا نگویی چرا. افشارزاده گفت من مشکل را حل میکنم. زنگ زده بود به فدراسیون تا مشکل را حل کند. به من گفت تو تلفنت را خاموش کن و جواب کسی را نده تا من مشکل را حل کنم. سه روز بعد فریبرز عسگری سرمربی تیم ملی شد. به همین راحتی حق من و زن و بچهام را خوردند و من را گذاشتند کنار.
*آقای ذوالقدر گفته بودند شما با ادبیات بدی با او صحبت کردهاید.
یک روز داشتم با رادیو مصاحبه میکردم، ایشان آمدند روی خط. خبرنگار از من پرسید ماجرا چیست؟ من همین چیزها را تعریف کردم. بعد خبرنگار گفت آقای ذوالقدر هم پشت خط هستند و صحبتهای ایشان را میشنویم. آقای ذوالقدر گفت اولا سلام آقای مهماندوست. ادب حکم میکند آدم سلام کند. گفتم من نمیدانستم شما پشت خط هستید. بعد هم گفت ما یک مدیریتی داریم به اسم مدیریت مالی. این پول فقط برای شما نیست. ما مربی نوجوانان و امید داریم و باید به آنها هم پول بدهیم. صحبتهایش که تمام شد گفتم آقای ذوالقدر زشت است که این حرفها را میزنید. این پول مخصوص مربیان المپیکی است. مربی نوجوان و امید که به المپیک نمیرود. بعد هم آقای ذوالقدر اگر شما میخواهی مدیریت مالی بکنی برو روی ماشین صفر کیلومتری که فدراسیون زیر پای شما گذاشته و پول بنزینش را هم میگیری مدیریت مالی کن. به علاوه اینکه 20 سال است دست توی جیبت نکردهای که پول موبایلت را بدهی. من دیگر قاطی کردم و این حرفها را زدم. گفت این چه وضع صحبت کردن است؟ گفتم شاه میبخشد ولی شاه قلی نمیبخشد. من میدانم شما نمیخواهی من این پول را بگیرم. بعد تلفن را قطع که کردیم آن خبرنگار گفت عجب حرفهایی زدی. همین شد که آقای ذوالقدر گفت شما با ادبیات بد با من صحبت کردهای. به 10 دقیقه نکشید که گفتند با استعفای آقای مهماندوست موافقت کردهایم. گفتند تکواندو ایران دیگر قائم به شخص نیست و هر کسی را که بگذاری سرمربی تیم ملی، نتیجه میگیرد. گفتم اگر قائم به شخص نیستید چرا بنده را آوردید؟ بروید سر کوچه یک پنکه بخرید، خوب هم باد میزند. نه حقوق میخواهد نه هیچ چیز دیگری.
*پس اختلاف اصلی شما با ذوالقدر بود؟
اتفاقا من وقتی سرمربی شدم چند نفر گفتند که آقای ذوالقدر آدم خطرناکی است. افتخاراتی که تو کسب کردی و کاری که تو کردی را ایشان کسب نکرده و انجام نداده. گفتند او را کنار بگذار اما من گفتم هنر این است که همه را یکدست کنیم.
*آن روزهای اول که از تیم ملی کنار گذاشته شدید چه کار میکردید؟
غصه میخوردم و گریه میکردم. خانمم میگفت ولش کن. تو که کارت را کردی و با افتخار بیرون آمدی.
*مهم همان قهرمانی جهان بود که بعد از 40 سال به دست آمد.
بله. آن هم در کره جنوبی. برای خود من انگار خواب بود. من میدانستم که در کره قهرمان میشویم. از نظر ذهنی هم با بچهها کار کرده بودم و مطمئن بودم در کره قهرمان میشویم. چون من از نظر هیپنوتیزم هم قوی هستم. حتی اگر بخواهید همین الان میتوانم شما را هیپنوتیزم کنم. من از نظر هیپنوتیزم خیلی روی بچهها کار میکنم. با این کار طرف آنقدر از نظر شخصیت بالا میرود و قوی میشود که در زمین، حریفش را فقط یک جسم میبیند. احساس میکند باید آن جسم را از سر راهش بردارد. به بچهها میگفتم که شما هر چقدر که تمرینات خوبی داشته باشید، ولی شخصیت قهرمانی و جنبهاش را نداشته باشید نمیتوانید قهرمان بشوید. الان تغییر رکوردها فقط به تمرین نیست. بحثهای روانشانسی خیلی مهم است. خیلی از بچهها هستند که خوب و قویاند ولی به میادین بزرگ که میروند کم میآورند. چون یک چیز را آنقدر برایشان بزرگ میکنند که فکر میکنند دست نیافتنی است.
*حالا واقعا بچههای تیم ملی را هیپنوتیزم میکردید؟
اینطوری نبود که توی زمین بچهها را هیپنوتیزم کنم. این یک پروسه چهار ساله بود. من چهار سال با بچهها زندگی میکردم. با هم بیرون میرفتیم، غذا میخوردیم و همه کارمان با هم بود. همه کار میکردم تا روحمان یکی باشد. جسمها متفاوت بود اما روح را سعی میکردم یکی کنم. وقتی همه تفکرات یکی باشد، به هر حال به هدف میرسی. من میخواستم این را بگویم که در کره جنوبی میدانستم قهرمان میشوم. ولی بین آن همه مربی فکر نمیکردم بهترین مربی جهان بشوم. من وقتی کاپ بهترین مربی جهان را گرفتم، مربیان سایر کشورها میآمدند میگفتند این واقعا یک معجزه بود.
*زمانی که شما از تیم ملی جدا شدید خیلیها میخواستند پادرمیانی کنند. ولی شما راضی به بازگشت نشدید.
میخواستند من را با همان پول راضی کنند. با وعدههای سر خرمن میخواستند من را راضی کنند. آقایان بنا، غلام محمدی و کوروش باقری مستقیم با پولادگر تماس گرفتند و گفتند اجازه نده این اتفاق بیفتد. اما آقای پولادگر راضی نبود. میگفت پول مهماندوست را که نمیدهم هیچ، کاری میکنم که پول شما را هم ندهند. و این کار را کرد. پولادگر حقوق مربیان تیمهای وزنهبرداری و کشتی را هم کم کرد. با وزیر ورزش و افشارزاده یک جلسهای گذاشت و آنها را متقاعد کرد که این پول باعث حاشیه در تکواندو شده و کاری کرد که حقوق 7 میلیونی بنا، باقری و محمدی را رساند به 5 میلیون. این را جزو افتخارات خودش میداند. مرد مومن، تو به جای اینکه پر و بال این مربیان را بگیری و آنها را بالا ببری، داری افتخار میکنی که آنها را آوردهای پایین؟ کجای دنیا چنین کاری میکنند؟ من در یکی از مصاحبههایم گفتم خدا را شکر که آقای پولادگر رئیس فدراسیون فوتبال نشده. وقتی در فوتبال میلیاردی پول جا به جا میشود و طرف 400 میلیون میگیرد و حتی ممکن است یک بازی هم به زمین نرود، اگر پولادگر رئیس فدراسیون فوتبال بود میخواست چه سری ببرد. وقتی جنبه حقوق 5 میلیونی را نداری، با این پولهای میلیاردی چه کار میکنی؟ طرف دارد ماهی 100 میلیون تومان میگیرد. در سال میشود یک میلیارد و 200 میلیون تومان. ولی حقوق من در سال میشد حدود 30 میلیون. با پول کمیته ملی المپیک هم میرسید به حدود 75 میلیون برای 10 ماه. و البته برای دو طلای المپیک.
*قرار بود شما یک جلسهای هم با وزیر ورزش داشته باشی.
من اتفاقا به رئیس دفتر وزیر گفتم شما به آقای وزیر فقط یک چیزی بگو. از طرف من بگو وقتی یک نفر یک گربه را میآورد به خانهاش و بعد از 3 ماه میخواهد آن را از خانه بیرون کند، یک دلیلی برای بیرون کردن گربه از خانه بیان میکنند. یعنی ما از گربه هم کمتر بودیم که بدون هیچ دلیلی ما را کنار گذاشتند و آقای وزیر اصلا نپرسید چرا مهماندوست اخراج شد؟
*تغییر هوگوهای الکترونیکی انقلابی در ورزش تکواندو بود. دیگر الان داورها نمیتوانند به سود کرهایها قضاوت کنند.
ولی من چنین اعتقادی ندارم. من میگویم کسی که بازی را بلد باشد، چه با هوگو و چه بدون هوگو، کارش را میکند. مگر ما سهمیه المپیک گرفتیم با هوگو گرفتیم؟ اینها حرف است. اینها میخواهند بگویند در زمان ما هم اگر هوگو الکترونیکی بود میتوانستیم قهرمان جهان بشویم. ولی ما باید باهوش باشیم و بفهمیم چرا این حرفها را میزنند. من میگویم اگر یک ورزشکار در کارش تخصص داشته باشد و با عشق کار کند و اشتباهاتش را کم کند، موفق میشود. ما با همین هوگوهای الکترونیکی هم حقمان خورده شده. رضا نادریان در قهرمانی جهان با ناداوری طلا را از دست داد. ضربه حریف کرهای به صورت او نخورد. خورد به دستش. اگر آن سه امتیاز را به ورزشکار کرهای نمیدادند، نادریان طلا میگرفت و تیم ایران در دانمارک هم قهرمان جهان میشد. همه این را فهمیدند. حتی مردم کره در مصاحبههایشان گفته بودند این کثیفترین قهرمانی کره در تاریخ بود. حق کشی همیشه هست. ولی مهارت و سختکوشی است که میتواند منجر به موفقیت بشود.
*الان چطور است که آقای ساعی دوباره یاد تکواندو افتاده؟
من فکر میکنم ایشان و رسول خادم با یکدیگر همقسم شدهاند. هر دو تا در شورای شهر بودند. شورای شهر هم مهلتش یک سال دیگر تمام است. اینها هم چند سال از ورزش دور بودهاند و میدانید که از دل برود هر آنکه از دیده برفت. مردم هم الان آن دیدی که قبلا به ساعی و خادم داشتند را ندارند. چون آنها وارد محیط سیاست شدهاند. بعد اینها آمدهاند گفتهاند چه کار کنیم، این گفته تو برو کشتی را بگیر، آن یکی هم گفته تو برو تکواندو را بگیر.
*سر علیرضا دبیر بیکلاه مانده.
نه، دبیر زرنگتر از این حرفهاست. او دارد روی وزارت ورزش کار میکند! قبل از اینکه این اتفاقات برای من پیش بیاید، هادی ساعی یک مصاحبه کرد و گفت ما در ایران از رضا مهماندوست مربیان بهتری هم داریم. من به او زنگ زدم گفتم هادی از من چیزی شنیدهای؟ نارحتی؟ گفت نه، چطور. گفتم من در روزنامه خواندم که گفتی در ایران مربی بهتر از مهماندوست هم داریم. تو چیزی از من دیدی؟ طلای المپیک باید میگرفتی که نگرفتی؟ همه تو را کنار گذاشته بودند اما من تو را آوردم و روی تو ریسک کردم که موفق شدی. گفت نه بحث این چیزها نیست. اگر از تو حمایت میکردم مربیان دیگر ناراحت میشدند. من لحنم طوری بوده و اینها طور دیگری نوشتهاند. نگو که استارت را از همین جا زده است. وقتی هم که عسگری سرمربی تیم ملی شد، گفت بنده منظورم ایشان بوده که از مهماندوست بهتر است. خیلی هم از او حمایت کرد. الان هم به تمرینات میرود که چه کسی به تمرین برود و چه کسی نرود. خیلی هم دستور میدهد که چه کسی به کدام کشور برود و چه کسی نرود. ورزش واقعا محبوبیت ایجاد میکند. میگویند اینقدری که یک ورزشکار محبوبیت دارد، شاید رئیس جمهور یک کشور هم محبوبیت نداشته باشد. چون ورزش در قلب مردم است. این آقایان فکرشان این است که میروند به المپیک و یک طلا میگیرند و مردم هم به آنها رای میدهند.
*با این شرایط میتوانیم در المپیک مدال بگیریم؟
50 – 50 است. شما وقتی 4 سال روی مغز یک عده کار میکنی، روی ذهن آنها حک میشود. از طرفی یک فاصله 10 ماهه وجود دارد که این چیزهایی که حک شده پاک شوند و تاکتیکهای مربی جدید جایگزین شود. از طرفی جایزه 300 میلیونی برای هر ورزشکاری خیلی انگیزه است. به همین دلیل من میگویم 50 – 50 است. نمیگویم اصلا مدال نمیگیرند و نمیگویم حتما طلا میگیرند. ولی اینکه دو طلای المپیک را بگیرند بعید است. اما من قول دو طلای المپیک را داده بودم.
*شانس چه کسانی برای طلای المپیک بیشتر است؟
محمد باقری معتمد و یوسف کرمی.
*احتمال اینکه ساعی در المپیک سرمربی تیم ملی ایران شود چقدر است؟
بعید نیست. به هر حال اخبار به من میرسد که فکر میکنم بعید نیست ساعی در المپیک سرمربی تیم ملی ایران شود. از طرفی بچههای تیم ملی را تهدید هم کردهاند که نبینیم دیگر در مورد مهماندوست مصاحبه کنید. من هم از بچهها خواستم دیگر صحبت نکنند. گفتم شما یک ورزشکار هستید و بهتر است کارتان را بکنید. تاریخ بهترین چیزی است که همه چیز را ثابت میکند. آنها به ناحق من را برکنار کردند و حالا باید از من هم بهتر نتیجه بگیرند. وقتی ما 6 نفره رفتیم و 4 طلا و یک نقره و یک برنز گرفتیم، باید این دفعه بروند 6 تا طلا بگیرند. حتی اگر مساوی هم مدال بگیرند، باز هم کاری نکردهای. چون مربی قبلی همین تعداد مدال را گرفته بود و مربی جدید باید عملکرد بهتری داشته باشد.
*اگر بخواهید یک پیغام به آقای پولادگر بدهید چه چیزی میگویید؟
من میگویم اصلا از شما انتظار نداشتم. به عنوان یک برادر کوچکتر پیشنهاد میکنم سعی کنی همیشه تصمیمات بزرگ را خودت بگیری و تحت تاثیر اطرافیانت نباشی. مطمئن باش این راهی که میروی به مقصد نمیرسد. با این حال برای تیم ملی، نه برای پولادگر و ذوالقدر، آرزوی موفقیت میکنم. برای این آقایان هیچ وقت آرزوی موفقیت نمیکنم. خدا میگوید از هر دست بدهی، از همان دست میگیری. امیدوارم این آقایان هم از هر دستی دادهاند، از همان دست هم پس بگیرند.
43 43