سال که به آخر میرسد آدم از خودش میپرسد: «رفیق! چه کردی؟!» اعتراف میکنم در شش سال گذشته جواب قابل قبولی برای این سئوال دست و پا نکردهام! قبول بفرمایید وقتی آدم از خودش این سئوال را میپرسد حتماً از دیگران هم میپرسد ازجامعه هنری هم میپرسد. خُب، جامعهٔ هنری عزیز! در سال 90 چه کردی؟!
آخرِ سالی، من در خانهام واقع در خیابان خوش، دچار بحران رادیات شدم! رادیاتها یکی یکی سوراخ شدند و با اینکه گارانتی تعویض داشتند، برای اولی، هشت روز انتظار و سرما کشیدم و برای دو تای بعدی، باید منتظر 15 فروردین بمانم که آیا کارخانه، بار جدید بفرستد یانه! [در بازار رادیات ایران البته رادیاتهایی هستند که ده سال هم کار میکنند و آب نمیدهند اما خانه بساز و بفروشی مشکلاتاش این طوری است که سازنده ارزان میخرد و دردسرش مال کسی است که دو سال نشده باید مشکلات بعدی را تحمل کند.] به نظرم حکایت رادیاتهای من استعاره خوبی است برای وضعیت هنر در این مملکت در سال 90!
رادیات هنر ایران دارد آب میدهد و گرچه گارانتی تعویض دارد از سوی سازنده محترم اما وقتی احتیاج داری، رادیات تعویضی موجود نیست و مخاطب باید توی سرمای بلاتکلیفی بلرزد.
سال 90 سینمای ایران صاحب اسکار شد اما تا آنجا که من به یاد دارم بازتاب رسانهایاش در داخل به اندازه آن سالهایی نبود که رسانه ملی به خاطر اینکه فلان فیلم ما در جشنواره فیلم کره شمالی مقام دوم میآورد، در وعدههای خبری مختلف، پرچم بلند میکرد و موج مکزیکی میرفت!
پارسال جشنواره فیلم فجر ما با کیفیتی بسیار پایین برگزار شد و فیلمهای سفارششده و کمکهزینهگرفته حتی حال منتقدان اهل سفارش و دوستدار دستور را دگرگون کردند از بس که به قول لاتهای قدیم، ضایع بودند! با این همه صاحب گارانتی آمد توی برنامه «هفت» تلویزیون و از افتخارات گفت. [این رادیات بدجوری آب میدهد! رادیات خانه خودم را میگویم کسی به خودش نگیرد.]
وضعیت کتاب در سال 90 واقعا روی دست وضعیتاش در سال 89 زد. الان دیگر میشود به صراحت گفت نسل خریداران کتاب در ایران منقرض شده است. پارسال ممیزی کتاب عکس ممیزی فیلم، بر هر چه که ایهام داشت و ابهام، دست گذاشت و صدای مترجمان و مؤلفان را به آسمان هفتم برد. پارسال دستمان آمد که اگر روزگاری میگفتند دم جام جم یقه هر رهگذری میگیرند که برود خواننده پاپ شود در رسانه ملی، لابد حقیقت داشته، چون بخش قابل توجهی از ممیزهای کتاب، بیهیچ اطلاعی از این عرصه وارد کار شده بودند و کار به جایی رسید که دیگر توان خندیدن به لطیفههای حاصل از ممیزی ایشان را هم نداشتیم.
سال 90 من یکی که بیخیال چاپ کتاب شدم با اینکه نزدیک به 25 عنوان چاپ نشده داشتم که لااقل 10 تا 12 تاشان، حتی در همین وضع ممیزی دچار مشکل حادی نمیشدند اما دل و دماغ کو؟ خریدار کو؟ پخش قابل توجه کو؟ پارسال چیزی که 90 سال است موسوم است به مافیای چاپ و نشر در این کشور، دیگر حتی «دن کورلئونه» هم نداشت تا مقید باشد به خانواده و اخلاق سنتی و حتی نتوانستم برای چند قصهنویس و شاعر جوان فوقالعاده بااستعداد که از توی جلسات خودم چشم به این دنیای ادبی گشوده بودند کاری بکنم سفارشی بکنم که کتابشان چاپ شود صرفاً نه پخش!
رادیات که چکه کند کار اعصاب آدم تمام است نه حوصله پاپ روی زمینی داری نه زیرزمینی نه نمایشگاههای دست به عصای نقاشی و نه نمایشهایی که رنج روی صحنه بردنشان هر نوع لذت روی صحنه رفتن را کوفت آدم میکند. عکس هم که بگیری، حرکت ندارد. مجسمه هم که بسازی روح ندارد. نمیدانم چرا اما این حس را دارم که رادیات اکثریت مخاطبان هنر در ایران، پارسال حال و روز خوبی نداشت چون هنر حال و روز خوبی نداشت. دوستان بیاییم هزینه کنیم و رادیاتهامان را عوض کنیم! به خدا با این صدای چک چک نمیشود زندگی کرد.
5858
آخرِ سالی، من در خانهام واقع در خیابان خوش، دچار بحران رادیات شدم! رادیاتها یکی یکی سوراخ شدند و با اینکه گارانتی تعویض داشتند، برای اولی، هشت روز انتظار و سرما کشیدم و برای دو تای بعدی، باید منتظر 15 فروردین بمانم که آیا کارخانه، بار جدید بفرستد یانه! [در بازار رادیات ایران البته رادیاتهایی هستند که ده سال هم کار میکنند و آب نمیدهند اما خانه بساز و بفروشی مشکلاتاش این طوری است که سازنده ارزان میخرد و دردسرش مال کسی است که دو سال نشده باید مشکلات بعدی را تحمل کند.] به نظرم حکایت رادیاتهای من استعاره خوبی است برای وضعیت هنر در این مملکت در سال 90!
رادیات هنر ایران دارد آب میدهد و گرچه گارانتی تعویض دارد از سوی سازنده محترم اما وقتی احتیاج داری، رادیات تعویضی موجود نیست و مخاطب باید توی سرمای بلاتکلیفی بلرزد.
سال 90 سینمای ایران صاحب اسکار شد اما تا آنجا که من به یاد دارم بازتاب رسانهایاش در داخل به اندازه آن سالهایی نبود که رسانه ملی به خاطر اینکه فلان فیلم ما در جشنواره فیلم کره شمالی مقام دوم میآورد، در وعدههای خبری مختلف، پرچم بلند میکرد و موج مکزیکی میرفت!
پارسال جشنواره فیلم فجر ما با کیفیتی بسیار پایین برگزار شد و فیلمهای سفارششده و کمکهزینهگرفته حتی حال منتقدان اهل سفارش و دوستدار دستور را دگرگون کردند از بس که به قول لاتهای قدیم، ضایع بودند! با این همه صاحب گارانتی آمد توی برنامه «هفت» تلویزیون و از افتخارات گفت. [این رادیات بدجوری آب میدهد! رادیات خانه خودم را میگویم کسی به خودش نگیرد.]
وضعیت کتاب در سال 90 واقعا روی دست وضعیتاش در سال 89 زد. الان دیگر میشود به صراحت گفت نسل خریداران کتاب در ایران منقرض شده است. پارسال ممیزی کتاب عکس ممیزی فیلم، بر هر چه که ایهام داشت و ابهام، دست گذاشت و صدای مترجمان و مؤلفان را به آسمان هفتم برد. پارسال دستمان آمد که اگر روزگاری میگفتند دم جام جم یقه هر رهگذری میگیرند که برود خواننده پاپ شود در رسانه ملی، لابد حقیقت داشته، چون بخش قابل توجهی از ممیزهای کتاب، بیهیچ اطلاعی از این عرصه وارد کار شده بودند و کار به جایی رسید که دیگر توان خندیدن به لطیفههای حاصل از ممیزی ایشان را هم نداشتیم.
سال 90 من یکی که بیخیال چاپ کتاب شدم با اینکه نزدیک به 25 عنوان چاپ نشده داشتم که لااقل 10 تا 12 تاشان، حتی در همین وضع ممیزی دچار مشکل حادی نمیشدند اما دل و دماغ کو؟ خریدار کو؟ پخش قابل توجه کو؟ پارسال چیزی که 90 سال است موسوم است به مافیای چاپ و نشر در این کشور، دیگر حتی «دن کورلئونه» هم نداشت تا مقید باشد به خانواده و اخلاق سنتی و حتی نتوانستم برای چند قصهنویس و شاعر جوان فوقالعاده بااستعداد که از توی جلسات خودم چشم به این دنیای ادبی گشوده بودند کاری بکنم سفارشی بکنم که کتابشان چاپ شود صرفاً نه پخش!
رادیات که چکه کند کار اعصاب آدم تمام است نه حوصله پاپ روی زمینی داری نه زیرزمینی نه نمایشگاههای دست به عصای نقاشی و نه نمایشهایی که رنج روی صحنه بردنشان هر نوع لذت روی صحنه رفتن را کوفت آدم میکند. عکس هم که بگیری، حرکت ندارد. مجسمه هم که بسازی روح ندارد. نمیدانم چرا اما این حس را دارم که رادیات اکثریت مخاطبان هنر در ایران، پارسال حال و روز خوبی نداشت چون هنر حال و روز خوبی نداشت. دوستان بیاییم هزینه کنیم و رادیاتهامان را عوض کنیم! به خدا با این صدای چک چک نمیشود زندگی کرد.
5858