رویکرد مارکسیستی، نئولیبرالیسم را پروژه ای سیاسی و اقتصادی از سوی طبقات حاکم می داند که برای بازسازی و تقویت قدرت خود در برابر بحران های اقتصادی و اجتماعی دهه ۱۹۷۰ طراحی شده است. این رویکرد معتقد است نئولیبرالیسم با ترویج فردگرایی و آزادی اقتصادی، نابرابری های اجتماعی و اقتصادی را طبیعی جلوه می دهد.

گروه اندیشه: نئولیبرالیسم، مفهومی پرکاربرد اما بدون تعریف جامع، به ابزاری ضروری برای درک دگرگونی‌های اساسی در اقتصاد سیاسی و نظام‌های حقوقی از دهه ۱۹۷۰ به بعد تبدیل شده است. نئولیبرال ها خود را دارای دیدگاه علمی می دانند. اما مطلب حاضر نئولیبرالیسم را به مثابه ایدئولوژی مورد بررسی قرار می دهد. این ایدئولوژی که در ابتدا به عنوان "عقب‌نشینی دولت" تعریف می‌شد، اکنون خود با عقب نشینی از مواضع قبلی، بر نقش محوری دولت در حکمرانی تأکید دارد، هرچند با مدل‌های برنامه‌ریزی متمرکز تفاوت دارد. ریشه‌های نئولیبرالیسم در واکنش به "نیو دیل" آمریکا و گسترش نفوذ شوروی نهفته است، که با تلاش متفکرانی چون هایک و فریدمن و همچنین استعمارزدایی در دهه ۱۹۷۰، به عنوان بازخوانی و بازسازی لیبرالیسم معرفی شد. در تحلیل نئولیبرالیسم، دو رویکرد اصلی وجود دارد:  پروژه طبقاتی تا عقلانیت حکومتی . در پروژه طبقاتی رویکرد مارکسیستی (دیوید هاروی) که آن را پروژه‌ای سیاسی-اقتصادی برای تقویت قدرت طبقات حاکم می‌داند قابل تامل است. او معتقد است نئولیبرالیسم نابرابری را طبیعی جلوه می‌دهد. در مقابل، رویکرد فوکویی (میشل فوکو) نئولیبرالیسم را یک عقلانیت حکومتی می‌بیند که اصول بازار و رقابت را به تمام جنبه‌های زندگی تسری می‌دهد. این رویکرد، انسان را "سرمایه انسانی" و "هومو اکونومیکوس" (انسان اقتصادی عقلانی) تعریف می‌کند که باید با سرمایه‌گذاری بر خود و رقابت، به موفقیت دست یابد و در عین حال، پیامدهای سیاسی و اجتماعی این رویکرد را کمرنگ جلوه می‌دهد. این مقاله که در کانال حلقه مطالعات توسعه منتشر شده توسط سیدعلی بنی لوحی؛ دانشجوی کارشناسی، دانشگاه امام صادق (ع) نگاشته شده است. اما بخش دوم از سوی خبرآنلاین به مطلب اضافه شده که نوعی نقد مطلب نویسنده نیز به شمار می رود. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد: 

مقدمه

نئولیبرالیسم یکی از پرکاربردترین مفاهیمی است که امروزه در توصیف و قضاوتهای ،هنجاری چه به صورت ایجابی و چه ،سلبی توسط نخبگان و آحاد جامعه به کار می رود این مفهوم برای فهم تغییرات بنیادین در اقتصاد سیاسی نظام های حقوقی و قانونی از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد ضروری است. با وجود تلاش های متعدد هنوز تعریف جامعی که مانع و جامع باشد برای نئولیبرالیسم ارائه نشده است با این حال کاربرد این مفهوم حدود و ثغور مشخصی را در حوزه های نظری و عملی سیاست، اقتصاد، فرهنگ و غیره مشخص می کند.

 نئولیبرالیسم از زمان شکل گیری اولیه تاکنون تحولات و تطورات بسیاری را تجربه کرده است در ادبیات اولیه نئولیبرالیسم به عنوان عقب نشینی دولت (deregulation یا roll-back) تعریف می شد، اما امروزه بر نقش محوری دولت در حکمرانی نئولیبرالی تأکید دارد؛ هرچند این نقش با مفهوم دولت در مکاتب برنامه ریزی متمرکز تفاوت های بنیادین دارد.( regulation یا roll-out )

ریشه های شکل گیری 

نئولیبرالیسم بیش از هر چیز به عنوان یک ایدئولوژی شناخته می شود که تنظیم رابطه میان بازار و حاکمیت عمومی تمرکز دارد. در این ایدئولوژی، اقتصاد بازار که مقوله ای عقلانی و فردگرایانه تلقی می شود در تقابل با اقتدار عمومی قرار می گیرد که از منظر نئولیبرالیسم، ناکارآمد و مستبد است. این تقابل که از مبانی اصلی نئولیبرالیسم است، عمدتاً ریشه در رخدادهای جنگ جهانی دوم و رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ دارد.

از این منظر می توان نئولیبرالیسم را واکنشی به برنامه های «نیو دیل» (New Deal) دولت آمریکا برای مهار بحران رکود بزرگ دانست. همچنین جامعه مونت پلرین که توسط اندیشمندانی چون فریدریش هایک و میلتون فریدمن بنیان نهاده شد نقش کلیدی در توسعه اندیشه های نئولیبرالیسم ایفا کرد. این جامعه در واکنش به گسترش نفوذ شوروی و تضعیف لیبرالیسم در جهان، نئولیبرالیسم را به عنوان بازخوانی و بازسازی لیبرالیسم به جوامع مختلف معرفی کرد.

علاوه بر این استعمار زدایی در دهه ۱۹۷۰ نیز عامل مؤثری در ترویج نئولیبرالیسم بود. مروجان این ایدئولوژی برای محافظت از اقتصاد جهانی در برابر مداخله های دموکراتیک نوظهور که پس از استقلال کشورهای مستعمره شکل گرفته بود،
تلاش می کردند.

دو رویکرد به نئولیبرالیسم

به طور کلی دو رویکرد عمده به نئولیبرالیسم وجود دارد؛ رویکرد مارکسیستی با پیشگامی افرادی چون دیوید هاروی و رویکرد فوکویی که میشل فوکو از برجسته ترین نمایندگان آن است.

رویکرد مارکسیستی، نئولیبرالیسم را پروژه ای سیاسی و اقتصادی از سوی طبقات حاکم می داند که برای بازسازی و تقویت قدرت خود در برابر بحران های اقتصادی و اجتماعی دهه ۱۹۷۰ طراحی شده است. این رویکرد معتقد است نئولیبرالیسم با ترویج فردگرایی و آزادی اقتصادی، نابرابری های اجتماعی و اقتصادی را طبیعی جلوه می دهد.

رویکرد فوکویی اما نئولیبرالیسم را یک عقلانیت حکومتی میبیند که پیامدهای گسترده ای برای نظام های اقتصادی حقوقی و اجتماعی به همراه دارد. در این خوانش، نئولیبرالیسم اصول بازار و رقابت را به تمام ساحات زندگی، حتی فراتر از اقتصاد تسری می دهد. یکی از نتایج این دیدگاه  تعریف انسان به عنوان «سرمایه انسانی» است که باید با سرمایه گذاری بر خود و رقابت با دیگران به موفقیت دست یابد.

این رویکرد همچنین از مفهوم حاکمیت قانون برای ایجاد محیطی قابل پیش بینی و ظاهراً بی طرف برای فعالیت بازار استفاده می کند در حالی که پیامدهای سیاسی و اجتماعی آن را کم اهمیت جلوه می دهد. مفهوم «هومو اکونومیکوس» (انسان) اقتصادی عقلانی از مفاهیم کلیدی در این دیدگاه است. این مفهوم، انسان را فردی قابل پیش بینی معرفی می کند که منافع خود را با منافع دیگران هم راستا کرده و ویژگی هایی عقلانی را در خود متبلور می سازد. این ایده یکی از زیربنایی ترین مبانی اندیشه نئولیبرالیسم به شمار می رود.

بازگشت از نئولیبرالیسم به لیبرالیسم

 فرانسیس فوکویاما که بیش از هر چیز به خاطر نظریۀ «پایان تاریخ» مشهور است، کتاب جدید خود با عنوان «چالش‌های نوین لیبرالیسم» را به‌‏منظورِ دفاع از لیبرالیسم کلاسیک و نقد نئولیبرالیسم نوشته است. او بعد از نوشتن دو کتاب انتقادی و بحث‌برانگیز «نظم و زوال سیاسی» و «هویت» سراغ سومین کتاب انتقادی دربارۀ نئولیبرالیسم یعنی «چالش‌های نوین لیبرالیسم» رفته است. فوکویاما در این کتاب با نقد صریح نئولیبرالیسم و سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی آن که از دهۀ ۱۹۸۰ آغاز شد، می نویسد: « نئولیبرالیسم قرائتی افراطی از لیبرالیسم بود و لیبرالیسم جهت احیای خود باید به اصول و ریشه‌های اولیه خود برگشته و دو اصل بد نبودن اعتدال و محدودیت را بپذیرد

او معتقد است در حال حاضر جایگزینی قابل اتکا برای لیبرالیسم وجود ندارد لذا بازسازی و احیای آن تنها گزینۀ پیش‌روی آمریکا و سایر کشوهای غربی است. « چالش‌های نوین لیبرالیسم» به همت احمد جانسیز، هومن مسیحا و رضا ریحانی ترجمه و نشر پیله آن را منتشر کرده است. فوکویاما در پیش‌گفتار کتاب شرح می‌دهد که مقصودش از «لیبرالیسم» اشاره به دکترینی است که برای اولین بار در نیمۀ دوم قرن هفدهم میلادی ظهور کرد و با استفاده از بازوهای قوانین ‏مدنی و اساسی، اختیارات دولت‏‌ها را محدود و با تأسیس نهادهای غیردولتی از حقوق افرادی که در محدودۀ قلمرو اختیارات آن‌ها زندگی می‌‏کردند، حمایت می‏‌کرد. اشارۀ او به لیبرالیسم آن برچسبی نیست که امروزه بر سیاست‏‌های چپ میانه در ایالات ‏متحده آمریکا زده می‏‌شود؛ بلکه مقصودش آن دسته از ایده‌‏ها با سویه‌های انتقادی خاص است که از لیبرالیسم کلاسیک انشعاب یافته‌‏اند.

افزون بر این، مقصود فوکویاما از لیبرالیسم، آن نوع اختیارگرایی‌‏ای نیست که دکترین آن براساسِ ستیز با دولت بنا شده و در آمریکا به لیبرترینیسم می‏‌شناسند. او از مفهوم لیبرال، به‌‏معنای اروپایی آن، که به جایگاهی برای احزاب راست میانۀ‏ بدبین به سوسیالیسم تبدیل شده نیز برحذر است. به باور فوکویاما لیبرالیسمِ کلاسیک هم‌چون خیمۀ بزرگی است که طیف گسترده‏‌ای از دیدگاه‏‌های سیاسی را در خود جای داده و با وجود تفاوت در دیدگاه، همگی آن‌ها در اصل‏‌های بنیادی‌‏ای،چون حقوق فردی، قانون و آزادی بیان اشتراک نظر دارند.

«چالش‌های نوین لیبرالیسم» تافته‌ای جدابافته از نوشته‌های پیشین فوکویاما در باب لیبرالیسم نیست؛ این اثر نه تنها تجمیع آرای اندیشمندان گوناگون این مکتب است بلکه تکمیل‌کنندۀ تطور آرای خود فوکویاما و آسیب‌شناسی دقیق نقاط ضعف این مشرب فکری و نظام‌های برخاسته از آن در ادوار مختلف حیاتش است. این متن به دنبال ارائۀ راه‌حل یا مسیری جدید نیست؛ زیرا در نگاه او، لیبرالیسم پایبند به اصول خود و کامل‌ترین نسخۀ بشری است؛ نسخه‌ای که بشر در طول تاریخ هزینۀ گزافی برای رسیدن به آن پرداخته و اکنون که نسل جدید میراث‌دار آن شده، بدون هیچگونه درکی از سختی‌های سپری شده، اصول اولیه را یا به فراموشی سپرده یا آن را خوار و ناچیز می‌انگارد به گونه‌ای که این مهم منجر به شکل‌گیری تصویری غیرواقعی از آن شده است.

216216