متأسفانه لفظ عرفان و عارف در عصر ما مورد سوءاستفاده و منحرف کردن مردم از تعالیم واضح دین شده است. اطلاق این لفظ بر هر مسلمانی که معرفت به توحید خدا و سائر عقائد حقه داشته باشد جائز است هر کس از تعالیم و هدایت های قرآن و حدیث بیشتر اطلاع داشته باشد عارف و با معرفت است و هر کس در خلقت آسمان و زمین و آیات الهی و عجائب عالم آفرینش و عظمت و وسعت عالم و دلائل بی شمار بر علم و قدرت و حکمت خدا بیش تر فکر کند علم و عرفانش بیشتر است.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، مرحوم آیت الله صافی گلپایگانی گفتند: عارف حقیقی کسی است که به کل اسماء و صفات و نعوت الهیه که قرآن کریم و روایات صحیحه و ادعیه معتبره بر آن دلالت دارند تصدیق داشته باشد و مومن باشد.

بنابر روایت شیعه نیوز، مرحوم حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری به موضوع عرفان اسلامی وعارف حقیقی پرداختند و در پاسخ به این سوال گفتند:

سوال: خواهشمند است تعریفی از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائید و آیا افراد مخصوصی به این مقام می رسند یا برای هر شخصی ممکن است؟

جواب: متأسفانه لفظ عرفان و عارف در عصر ما مورد سوءاستفاده و منحرف کردن مردم از تعالیم واضح دین شده است. اطلاق این لفظ بر هر مسلمانی که معرفت به توحید خدا و سائر عقائد حقه داشته باشد جائز است هر کس از تعالیم و هدایت های قرآن و حدیث بیشتر اطلاع داشته باشد عارف و با معرفت است و هر کس در خلقت آسمان و زمین و آیات الهی و عجائب عالم آفرینش و عظمت و وسعت عالم و دلائل بی شمار بر علم و قدرت و حکمت خدا بیش تر فکر کند علم و عرفانش بیشتر است.

« اِنَّ فی خَلقِ السَمواتِ وَالارض وَاختِلَفِ الَیلِ وَ النَهَارِ لَاَیتٍ لِاُولِی اَلاَلببِ * الَذِینَ یَذکُرُونَ اللهَ قِیمًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرونَ فِی خَلقِ السَّماواتِ وَ الاَرض رَبَّنَا ما خَلَقتَ هذا بطِلاً سُبحنَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»

تفکر در خلق و تفکر در فناء دنیا همه عرفان بخش است تفکر در خود انسان در چشم و گوش و بینی و میلیون ها اسرار وجود انسان که هنوز هم بیشترش ناشناخته است همه معرفت بخش است.

توضیحات قابل ذکر است: برخی از کسانی که مکتب به اصطلاح خودشان عرفان را تعریف می کنند عرفان را در برابر فلسفه، علم می گویند، و عالم به آن را عارف می خوانند و در فرق آن با فلسفه می گویند موضوع فلسفه مطلق وجود است از وجود خدا تا همه موجودات تا ذره و کمتر از ذره و روح و جسم و عرش و کرسی و جن و انس و ملائکه و…، که البته بر مبنای اصاله الماهیه وجود مفهومی انتزاعی از تحقق همه و صادق بر همه است و بحث قائل به اصاله الماهیه در ذوات اشیاء متمایز الحقیقه است و بنا بر مبنای اصاله الوجود و این که هر چه وجود دارد به وجود موجود است (بلکه موجود همان وجود است و حقیقی است) مثل نور ذات تشکیک و تمایز مصادیق آن به مراتب و وجوب و امکان و شدت و ضعف است و بنابراین لازم شود همه موجودات از باری تعالی و به اصطلاح آن ها واجب الوجود و کل عالم امکان و ممکن الوجود در حقیقت ذات اشتراک داشته باشند و به طور مطلق متباین بالذات نباشند.

در نتیجه با مفاد مثل «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ» موافق نمی شود و مفاد این جمله کریمه ی عظیمه ی که از آن به طور مطلق نفی مثل خدا می شود و «لیس کمثله شیء فی ذاته وصفاته ونعوته» می باشد، مقید می شود و «لیس کمثله شیء فی صفاته ونعوته» می گردد، به هر حال از این بیان اگر چه فی الجمله غیریت و مغایرت بین خالق و مخلوق استفاده می شود ولی غیریت آن ها در حقیقت و کنه ذات به تمام معنی فهمیده نمی شود بلکه مماثلت ذاتیه از آن مفهوم می شود مع ذلک در فساد مثل این که قائل به وحدت مصداقی و عینیت آن باشند نمی باشد و این که کسی بگوید وجود حقیقت واحد نامتناهی است که از آن تعبیر به الله و واجب الوجود می شود و سائر اشیاء از عرش و کرسی و زمین و… همه مراتب وجودی همان وجود نامتناهی و واجد شمرده می شوند این با موضوع فلسفه که مطلق وجود است و دارای دو مصداق متباین بکنه ذات می باشد سازگار نیست.

اما موضوع به اصطلاح علم عرفان را وجود مطلق می گویند و مصداق واحد آن را خداوند متعال می دانند، و کسی را عارف می گویند که به عکس حکیم که از مطلق وجود بحث می کند از وجود مطلق بحث می کند نه غیر او، بنابراین تفکر در آیات خدا و خلق آسمان و زمین و اختلاف شب و روز و نظر در آثار علم و قدرت خدا که با تاکید در آیات قرآن مجید مثل «وَ فِی الاَرضِ ءَایتٌ لُلمُوقِنِینَ * وَ فُی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرُونَ*»  و مثل «اَفَلا یَنظُرُونَ اِلَی الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت *وَ اِلَی السَّمَاءِ کَیفَ رُفِعَت*وَ اِلَی الجِبالِ کَیفَ نُصِبَت*» به آن ترغیب شده و معرفتی که از آن حاصل می شود عرفان نمی دانند و تفکر در این آیات و نظر در ملکوت آسمان و زمین چون نظر در وجود مطلق که مدعی عرفان می گوید نیست عرفان و معرفت نمی باشد. این عرفان که قائل به وجود مطلق باشند که مصداق آن منحصر به فرد و مقتضای اطلاق آن وحدت و نفی کثرت است از قرآن مجید و روایات معتبر استفاده نمی شود. اصل وجود حقیقی وجود که امر انتزاعی نباشد مورد انکار بسیاری از به اصطلاح محققان و حکما است، و وجود مطلق که همه باشد یا همه او باشند یا همه، مراتب وجودی او باشند نسبت همه به او نسبت امواج به دریا وحروف به حبر، و (سه نگردد ابریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند)، این معانی از قرآن مجید و روایات فهمیده نمی شود، و همان مشرب و اصطلاح وحدت وجود را که اعلام متکلمین و متشرعه و مومنین به کتاب و سنت نمی پذیرند نشان می دهد.

هیچ یک از اسماءالله الحسنی مفهوم وجود مطلق را ندارند بلکه همه بر خلاف آن دلالت دارند، و اگر کسی بخواهد آن ها را اسماء وجود مطلقی که خود تصور کرده بداند باید همه را حمل بر خلاف ظاهر و بلکه خلاف صریح آن ها بنماید و وارد سخن از هویت و کنه شود هر چند بگویند کنه وجود نیز نامعلوم است.

عارف حقیقی کسی است که به کل اسماء و صفات و نعوت الهیه که قرآن کریم و روایات صحیحه و ادعیه معتبره بر آن دلالت دارند تصدیق داشته باشد و مومن باشد و او را خالق و خودش و همه را مخلوق و او را رازق و خود را مرزوق و او را قاهر و خود را مقهور و او را رحمان و رحیم و خود را مرحوم و او را مالک و همه را مملوک و… و او را غیر همه و همه را غیر او بداند و سیر در راهی که منتهی به انکار واقعیت و حقیقت این عناوین می شود اگر چه در حد بسیار ضعیف باشد عرفان نیست و جهل است. سیر در راهی که منتهی به نفی همه اشیاء می گردد و متحقق را فقط وجود مطلق که اقلا وجود هویتی به این معنی محل اختلاف حتی بین ارباب به اصطلاح معقول است می دانند عرفان نیست، و معرفتی که از طریق کتاب و سنت و وحی و ارشاد امناءالله و نهج البلاغه و صحیفه کامله و… حاصل نشود و نصوص، آن را نفی نماید عرفان و معرفت نیست. عرفان و معرفت خدا «لا تُدرِکُهُ الاَ بصَرُ وَ هُوَ یُدرِکُ الاَبصَرَ » و (انه محتجب عن العقول کما هو محتجب عن العیون) و (هو واحد الاحد) و «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ» و «یَعلَمُ ما تَحمِلُ کُلُ اُنثی وَ مَا تَغِیضُ الاَرحَامُ وَ مَا تَزدادُ» «خَلِقُ کُلِ شَیءٍ» و «یَعلَمُ خائِنَهَ الاَعیُنِ وَ مَا تُخفِی الصُدُورُ» و لا اله الا هو وحده لاشریک له و… می باشد و خلاصه خدای قرآن، خدای اسلام، خدای نهج البلاغه و این همه روایات و ادعیه توحیدی معرفت بخش، با وجود مطلق متحدالمعنی نمی باشد و عارف و عرفان اسلامی و قرآنی را نباید به این عرفان اصطلاحی و مبتدع و ملتقط اشتباه نمود.

منبع: شیعه‌نیوز