یک دانشجوی مقیم آلمان در تحلیلی بیان کرد: حمله امروز به ایران، و اتفاقات مشابه در سراسر جهان، دیگر فقط «بحران‌های انسانی» نیستند. آن‌ها نشانه‌هایی هستند از یک بحران عمیق‌تر: بحران معنا و اعتبار قانون.

به گزارش خبرآنلاین، صفادخت اخوان دانشجوی ایرانی مقیم برلین در یادداشتی برای خبرآنلاین نوشت: 

صبح سیزدهم ژوئن ۲۰۲۵، در حالی که مردم بسیاری از کشورهای جهان بیدار شدند تا به کارهای روزمره‌شان برسند، ایران بیدار شد با صدای انفجار. گزارش‌ها حاکی از یک حمله سنگین و بی‌سابقه به خاک ایران است. خانه‌ها ویران شده‌اند، کودکان زیر آوار مانده‌اند، و مردم در خیابان‌ها با وحشت و گیجی به‌دنبال خانواده‌هایشان می‌گردند. اما این تنها یک فاجعه منطقه‌ای نیست. این حادثه، نماد یک فاجعه بزرگ‌تر است: سقوط مرجعیت قانون در جهان.

من، به‌عنوان یک دانشجوی ایرانی که چند سالی است در آلمان زندگی و تحصیل می‌کنم، صبحم را با تصاویری آغاز کردم که فقط برای کسانی قابل درک است که ریشه‌شان در جایی است که اکنون زیر خاکستر دفن می‌شود. خانه‌هایی که با آن‌ها خاطره دارم، کوچه‌هایی که مسیر مدرسه‌ام بودند، و محله‌هایی که خانواده‌ام در آن زندگی می‌کنند، حالا نقطه‌به‌نقطه هدف گرفته شده‌اند. اما این فقط یک رنج شخصی نیست؛ این اتفاق بخشی از یک الگوی تکرارشونده در دنیاست که باید با نگاهی فلسفی و انسانی به آن پرداخت.

فروپاشی اخلاقی نظم جهانی: وقتی قانون دیگر قانون نیست

حقوق بشر، حقوق بین‌الملل، دادگاه‌های بین‌المللی… این‌ها قرار بود ستون‌های جهان مدرن باشند. ما با این وعده بزرگ شدیم که قانون، در نهایت، پناهگاه انسان‌هاست. اما اکنون، با نگاهی به آنچه در سال‌های اخیر رخ داده، می‌بینیم که این ستون‌ها یکی پس از دیگری ترک برداشته‌اند.

به سال ۲۰۱۷ بازگردیم؛ زمانی که «Travel Ban» در ایالات متحده اجرایی شد. قانونی که با یک امضا، راه بازگشت هزاران انسان را به خانه‌شان بست. پدرانی نتوانستند فرزندانشان را به خاک بسپارند، مادرانی از دیدار دوباره با کودکانشان محروم ماندند، خانواده‌ها از هم پاشیدند. و همه این‌ها نه به خاطر جنگ، نه به خاطر جرم، بلکه فقط به خاطر گذرنامه‌شان.

از آن سو، رسانه‌هایی که زمانی قرار بود نگهبان آزادی و حقیقت باشند، به ابزارهایی بدل شده‌اند که با سرمایه‌های بی‌نام و نشان کنترل می‌شوند. حقیقت دیگر به اندازه سرمایه ارزش ندارد. و در این میان، انسانِ بی‌قدرت، نه دسترسی به قانون دارد، نه به تریبون.

دادگاه‌هایی که دیگر پناه نیستند

در چند سال اخیر، بارها در دادگاه‌های خانواده در آلمان به واسطه مسائل شخصی فعالیت داشته‌ام. در جریان جدایی‌ها، دعواهای حضانت، و تلاش انسان‌ها برای بازیافتن بخشی از زندگی‌شان، همیشه قانون نقشی حیاتی ایفا می‌کرد. اما حتی در این‌جا، گاهی احساس می‌شود که عدالت فقط یک ایده‌ است؛ اگر زیرساخت‌ها، امکانات، یا منابع مالی لازم نباشد، «حق» فقط یک واژه در پرونده است.

حالا اگر در یکی از امن‌ترین و باثبات‌ترین نظام‌های حقوقی اروپا چنین شکنندگی‌ای دیده می‌شود، چه انتظاری می‌توان از ساختارهای بین‌المللی داشت؟ چه زمانی دادگاهی برای قربانیان بمباران‌ها برگزار می‌شود؟ چه زمانی آن‌که دکمه شلیک را زده است، پشت میز عدالت خواهد نشست؟

بی‌ارزشی قانون: ریشه بحران امروز

حمله امروز به ایران نه نخستین نمونه است، نه آخرین. از غزه تا خارطوم، از اوکراین تا یمن، و حالا ایران، هر جا که حق انسانی لگدمال می‌شود، یک الگوی واحد دیده می‌شود: قانون فقط زمانی اجرا می‌شود که قدرت پشت آن باشد. و این خطرناک‌ترین حالت ممکن است. زیرا وقتی قانون از قدرت جدا می‌شود، امید بشر برای عدالت نابود می‌گردد.

ما با مفاهیمی مانند حقوق بشر، عدالت بین‌المللی، و کنوانسیون‌های ژنو بزرگ شدیم. اما آنچه امروز دیده می‌شود این است که این مفاهیم، در نبود قدرت واقعی برای دفاع از آن‌ها، فقط واژه‌هایی در قطعنامه‌ها هستند. نه محافظ‌اند، نه بازدارنده، نه ترمیم‌گر.

اما این بحران فقط در میدان جنگ و صدای انفجار نیست. حتی نام‌ها، نقشه‌ها و خاطره‌ی تاریخی یک ملت هم قربانی همین بی‌نظمی شده‌اند. خلیج فارس، که هزاران سال با همین نام در اسناد، کتیبه‌ها، و نقشه‌های جهانی ثبت شده، امروز در برخی منابع و رسانه‌ها با نامی جعلی معرفی می‌شود. این نه یک اشتباه ساده، بلکه بخشی از پروژه‌ای‌ست برای محو هویت تاریخی یک ملت. جزایر سه‌گانه ایرانی — تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی — که به‌طور رسمی و حقوقی متعلق به ایران‌اند، امروز نیز آماج ادعاهای بی‌پایه و تحریک‌آمیز برخی دولت‌ها قرار گرفته‌اند. جزایری که نه تنها جغرافیای ایران، بلکه حافظه‌ی تاریخی و شرافت ملی مردمان این سرزمین را در خود جای داده‌اند. وقتی حتی مالکیت بر سرزمین، آب، و نام در سکوت جامعه جهانی زیر سؤال می‌رود، آیا می‌توان هنوز به مرزهای قانون باور داشت؟

چه باید کرد؟

در جهان امروز، باید دوباره این پرسش را احیا کرد که «قدرت مشروع» چگونه تعریف می‌شود. آیا مشروعیت با دموکراسی می‌آید؟ با انتخابات؟ یا با رعایت عدالت؟ آیا ساختارهای فعلی بین‌المللی هنوز توان مقابله با قدرت‌هایی را دارند که حقوق انسان‌ها را زیر پا می‌گذارند؟ اگر نه، باید پذیرفت که وارد عصر جدیدی شده‌ایم؛ عصری که در آن، بی‌قانونی فقط ویژگی کشورهای به‌اصطلاح توسعه‌نیافته نیست، بلکه به نظام جهانی هم سرایت کرده است.

نتیجه‌گیری: پایان یک توهم، آغاز یک وظیفه

حمله امروز به ایران، و اتفاقات مشابه در سراسر جهان، دیگر فقط «بحران‌های انسانی» نیستند. آن‌ها نشانه‌هایی هستند از یک بحران عمیق‌تر: بحران معنا و اعتبار قانون.
اگر جامعه جهانی بخواهد از سقوط کامل در بی‌نظمی جلوگیری کند، باید دوباره به این سؤال بنیادین بازگردد: قانون برای چه‌کسی است؟ و چه‌کسی آن را اجرا می‌کند؟

تا زمانی که پاسخ این پرسش روشن نباشد، خانه‌های کودکی ما، راه‌های مدرسه، و آغوش مادربزرگ‌هایمان همچنان زیر سایه‌ی موشک و بی‌عدالتی باقی خواهند ماند.

315 315