در شبی که صدای آژیر خطر در اهواز قطع نمی‌شد، یک تیم اورژانس ۱۱۵ تنها به فاصله چند دقیقه و چند صد متر از مرگ گریخت. مهران بهرامی، کارشناس فوریت‌های پزشکی، در روایتی تکان‌دهنده از شب ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، شرح می‌دهد که چگونه در مسیر امدادرسانی به یک منطقه بمباران‌شده، شاهد انفجار مجدد همان نقطه بودند؛ انفجاری که اگر تیم او کمی زودتر به محل رسیده بود، سرنوشتشان برای همیشه تغییر می‌کرد. این روایت، داستان نفس‌گیر امدادگرانی است که آن شب، مرگ را از نزدیک لمس کردند.

خبرآنلاین خوزستان - ساعت حدود سه صبح بود. توی پایگاه ملت، یکی از شلوغ‌ترین پایگاه‌های اورژانس اهواز، بعد از چند مأموریت پشت سر هم، بالاخره توانسته بودیم چند دقیقه‌ای چشم روی هم بگذاریم. هنوز خوابمان سنگین نشده بود که صدای زنگ مأموریت مثل یک شوک، ما را از جا پراند. کامل بیدار نشده بودیم که اپراتور پشت خط گفت:
«کیانشهر رو زدن... سریع خودتون رو برسونید.»
دلمان یکهو ریخت. نگرانی برای مردم و همشهری‌هایمان تمام وجودمان را گرفت. با عجله آماده شدیم و با بیشترین سرعتی که می‌توانستیم، به محل رفتیم. اما وقتی رسیدیم، مسئولان گفتند خوشبختانه کسی آسیب ندیده است. نفسی به راحتی نکشیده بودیم که بلافاصله دستور جدیدی گرفتیم: حرکت کنید سمت محدوده پلیس‌راه، آنجا هم مورد حمله قرار گرفته.
وقتی رسیدیم، همکارانمان از پایگاه‌های دیگر هم آنجا بودند: راه‌بند، چهارشیر، کیانپارس، ۱۷ شهریور... چند نفر جراحت سطحی داشتند. سریع کارهای درمانی‌شان را انجام دادیم و بقیه بچه‌ها آن‌ها را به بیمارستان منتقل کردند.
اما کار ما هنوز تمام نشده بود. به ما دستور دادند به همراه آمبولانس پایگاه ۱۷ شهریور و آمبولانس الهایی، به سمت منطقه‌ای در نزدیکی شهر الهایی برویم که آنجا هم بمباران شده بود.
در تاریکی مطلق جاده، آمبولانس الهایی جلوتر از ما حرکت می‌کرد. هیچ‌کس مسیر را دقیق بلد نبود و فقط با کمک چند نفر که به منطقه آشنایی داشتند، داشتیم به سمت محل حادثه می‌رفتیم.
آمبولانس الهایی حدود ۲۰۰ متر با نقطه اصلی فاصله داشت و ما تقریباً ۵۰۰ متر پشت سرشان بودیم.
درست همانطور که در حال حرکت بودیم، ناگهان جلوی چشمانمان، چهار انفجار وحشتناک، پشت سر هم، آسمان را روشن و زمین را لرزاند. دشمن دوباره همان منطقه را هدف قرار داده بود...
الله اکبر...
اشهدین را خواندیم

فسم بند اومد... فقط فکر کردم که اگه زودتر رسیده بودیم، شاید همکارام الآن روی زمین افتاده بودن. باورتون نمی‌شه... فقط نیم ساعت زودتر، یعنی مرگ برای ما!
به دستور مسئولان، سریع عقب‌نشینی کردیم و تا حوالی ساعت شش و نیم صبح در یک نقطه امن منتظر ماندیم.
وقتی گفتند فضا امن است، دوباره به همراه بقیه تیم‌ها وارد منطقه شدیم تا عملیات جستجو و نجات را شروع کنیم. اما هنوز کارمان شروع نشده بود که دوباره فریاد زدند: «سریع منطقه رو ترک کنید، احتمال حمله دوباره هست!»
دوباره همه چیز را رها کردیم و از منطقه خارج شدیم. حدود یک ساعت بعد که برگشتیم، خوشبختانه خبری از حمله نبود. وسایل جامانده را برداشتیم و به پایگاه برگشتیم.
آن شب هیچ‌وقت از ذهنم پاک نمی‌شود. شبی که مرگ را با چشمان خودمان دیدیم. فقط چند قدم آن‌طرف‌تر، روبرویمان ایستاده بود...
آن شب، ما فقط امدادگر نبودیم؛ ما شاهدانی بودیم که فاصله‌شان با شهادت، فقط چند قدم بود.
شروع مأموریت: ساعت ۳:۰۰ بامداد
پایان مأموریت: ساعت ۸:۳۰ صبح
به روایت مهران بهرامی، کارشناس فوریت‌های پزشکی اهواز
تنظیم: رضا محمدیان، رئیس کانون انجمن فوریت‌های پزشکی خوزستان و فعال اجتماعی