پاسخ این سوال در فرآیند جهانی شدن و مقاومت ها در برابر آن است. جهانی شدن فرآیند یکدست کردن همه چیز است: یکدست کردن افراد، کشورها، ملت ها، اقوام، فرهنگ ها و حتی اضمحلال زبان ها در یک یا چند زبان جهانی است به گونه ای که فردیتی باقی نماند. اما افراد، کشورها و ملت ها و هر چیزی که می توان برای آن اراده ای تصور کرد متمایل به داشتن فردیت و تکینگی است؛ خودش در خودش یک چیز متمایز و خاص باشد. جهانی شدن زوال یا کمرنگ کردن هر نوع فردیتی است.
سوای لفظ پر زرق و برق «جهانی شدن» باید توجه کرد که جهانی شدن تنها یکی از گزینه های ممکن است که غربی ها دوست دارند. تفرد و تشخص گزینه جذاب دیگر است؛ چیزی که تا پیش از دهکده جهانی غرب نیز به آن متمایل بود و بر آن تاکید می کرد. اما چنین نیست که غرب به اراده و میل صرف به سمت مفهوم جهانی شدن یا دهکده جهانی رفته باشد. گرچه این دو مفهوم متمایز و مجزا هستند اما هر دو محصول شرایطی هستند. دهکده جهانی نشات گرفته از پیشرفت فناوری های ارتباطی نوین است که همه را به هم نزدیک کرده است و رسانه های جمعی بر انسان حکمرانی می کنند. حکمرانی رسانه سبب یکدست شدن افکار و کمرنگ شدیت فردیت ها می شود. در واقع غرب خود در یک دو راهی گیر کرده است که اکنون ناچار مفاهیم فرد محور و جهان بینی سابق را کنار گذاشته است.
حقوق بشر و آزادی های فردی محصول دوران پیش از جهانی شدن است. از این رو، گرایش غرب به جهانی شدن در خود نوعی تناقض است: غرب که زمانی شدیدا فردیت و تکینگی را تبلیغ می کرد اکنون با جهانی شدن به طرف مقابل آن سوق داده شده است. پیشتر که غرب لیبرالیزم فردگرا را جهان بینی خود می دانست چنان بر فردگرایی تاکید می کرد که در اعلامیه ها و بیانیه های غربی اثری از توجه به اجتماع و جامعه وجود نداشت؛ پس از ظهور دهکده جهانی غرب جهان بینی خود را به جهانی شدن تغییر داد و ملیت و کشور و فردیت کمرنگ شد. اکنون بودن در نظم جهانی و نداشتن تشخص بیشتر اهمیت دارد.
ایران یکی از کشورهایی است که فردیت خود را حفظ کرده و در سطوح متفاوت حامی گفتمانی است که فردیت را تشویق می کند. این موضوع در تمامی زمینه ها دیده می شود، از ناهمسویی با دیدگاه غربی که جنایت های اسرائیل را زیر لوای اقدامات نظامی لازم توجیه می کند تا گفتمان های غربی درباره آزادی و مردم سالاری. به همین خاطر ایران تهدیدی وجودی برای جهانی شدن و بنیاد غربی است که جهانی شدن را به عنوان گفتمان غالب خود انتخاب کرده است. اما در واقعیت چنین نیست که فقط ایران چنین تهدیدی باشد بلکه موضوع عمیق تر از آن است.
جهانی شدن مانند هر فرآیند دیگری تبعات و محصولات جانبی دارد: تولیداتی که ضرورتا از فرآیند منتج می شوند اما در زمره اهداف فرآیند نیستند؛ برساخته هایی که قصد نشده اند اما لزوما از خود فرآیند برآمده اند. جهانی شدن نیز چند محصول جانبی با خود دارد که همه جا در درون خود دارد. نمونه هایی از این عوارض جانبی مقاومت فردیت هاست؛ کسانی که نمی خواهند فردیت و تکینگی خود را از دست بدهند.
مانند جنبش های ضد جهانی شدن، حتی کنش های متفاوتی که غرب آنها را تروریزم می نامد، کنش هایی که هرگاه از طرف غربی باشد رفتاری ضروری و اجتناب ناپذیر دیده می شود زیر اسامی «خنثی کردن»، «رفع تهدید» یا «از میان بردن» پنهان می شوند اما همین کنش ها از طرف دیگران «تروریزم» خوانده می شود. آمریکایی ها سران و فرماندهان دیگر کشورها را می کشند و اسم آن را خنثی کردن می گذارند اما اگر دیگران به انتقام جویی برخیزند دیگر خنثی کردن نامیده نمی شود بلکه تمام غرب بسیج می شود تا آن را ترور بخواند. از این رو، آنچه غرب تحت عنوان «تروریسم» با آن مبارزه می کند در نفس الامر ربطی به ترور ندارد بلکه صرفا رویه هایی ناهمسو با نظم جهانی مطلوب غرب است. اگر فلسطینی ها برای رفع اشغال مبارزه کنند آنها را «تروریست» و رزمندگانشان را «تروریست» می خوانند اما نسل کشی و اشغال اسرائیلی ها دفاع از خود و اعضای مسلح آنها صرفا «سرباز» نامیده می شوند در حالی که اشغالگر هستند. تنها تفاوت رزمندگان فلسطینی با دشمنانشان این است که گروه های مقاومت فلسطینی در نظم جهانی مورد نظر غرب گزینه مطلوب تلقی نمی شوند. در واقع، تروریزم تولید خود غرب است. محصول جانبی که از خود جهانی شدن تولید می شود.
ژان بودریار، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم و یکی از منتقدان سرسخت سلطه آمریکایی، موضوع تروریزم و جنگ ادعایی غرب علیه تروریزم را نوعی محصول جانبی جهانی شدن می بیند؛ جایی که اراده های از بین رفته تصمیم به مقاومت می گیرند. نه آنکه تروریزم درست و قابل دفاع باشد اما جنگی که غرب آن را تحت عنوان مبارزه با تروریزم توجیه می کند صرفا حفظ هژمونی غرب بر جهان است.
از این رو است که غرب اصرار دارد ایران به نظم جهانی برگردد یا همیشه ایران را متهم به حمایت از گروه هایی می کند که غرب آنها را نامطلوب تلقی می کند و در معرض تهمت تروریزم قرار می دهد. موضوع مهم این است که چنین نیست که نظم جهانی با سلطه غربی در همه جهان مطلوب باشد؛ بسیاری از کشورهای آسیایی مانند ایران هستند و تن به این سلطه نمی دهند یا سعی می کنند تماما منقاد و تحت سلطه نباشند. اما بعضی از کشورها مانند ایران موقعیت ژئوپلتیک خاصی دارد که برای غرب اهمیت دارد و حاضرند، نسبت به دیگران، فشار بیشتری را اعمال می کنند.