من درباره بابک زنجانی هیچ چیزی نمی‌دانم. یعنی نمی‌دانم ایشان حقیقتا بسیجی اقتصادی است که با هوش و توانمندی‌های خدادادی اش توانسته در راه توسعه و پیشرفت این سرزمین گام‌های بزرگی بردارد و یا اَبَرکلاهبرداری است که کلاه از سردولت و ملت و چرخ و فلک ربوده و به ثروتی در حد قارون و شداد دست یافته. این تصویر متناقض و عجیب و غریب، بی تعارف، حاصل عملکرد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است. و البته در کنار آن، سیاستمداران و یا سیاست زدگانی که هیچ اعتنایی به خدا و خلق خدا ندارند و برای حفظ شاًن و موقعیت خود دست به هرکاری می زنند.

البته فهم پدیده ای به نامِ بابک زنجانی که تا همین چندی پیش ایشان را در رسانه های رسمی ب-ز خطاب می کردند کارِ چندان دشواری نیست. کافی است همین رسانه ای که دعوی ملی بودن دارد و در عین حال بزرگانش برای عدالت سینه‌ها چاک می‌دهند، یک بار هم که شده تریبون فرقه ای و جناحی این جعبه ناخوش‌آهنگ و بَدرنگ را در اختیار بابک زنجانی و منتقدانش قرار دهند تا حقیقت بر امت همیشه در صحنه روشن شود. اما چنین نخواهند کرد. مادام که سود غوغاییانِ جنگ و سوداییانِ وهم در دامن زدن به دوقطبی های مرسوم باشد چه جای پرداختن به چنین مسائل پیش پاافتاده‌ای. بیچاره مردمی که توقع حق و حقیقت را از چنین دستگاه‌هایی دارند. بیچاره کسانی که فکر می‌کنند شعار« العدل اساس الملک» نه تنها شعار، که باور و باطنِ دینِ محمد مصطفی(ص) است. بگذریم. مدت‌هاست که از این حرف‌ها نمی‌زنم. چه فایده؟ نه این که در دیگر حرف‌ها فایده ای باشد اما دست کم حرف‌هایی از این دست از شدت تکرار و دست مالی شدن، مبتذل نمی‌شوند. اما چیزی که باعث شد بعد از مدت‌ها سرِ دردِ دلم باز شود متنی‌ بود از آقای عبدالله گنجی. از سرآمدان جریان عدالتخواهی و دین مداری و انقلابی‌گری. متنی که اگر اسم عبدالله گنجی بر پیشانی آن نقش نمی بست تا قیام قیامت هم نمی توانستی نام نویسنده آن را حدس بزنی. ایشان در دفاعیه ای کوتاه اما جانانه از آقای بابک زنجانی نوشته اند:

‌«بابک زنجانی یک کیس مطالعاتی چند وجهی برای راست آزمایی مدعیات ماها-خصوصا منتقدین –است.

تنها پرونده کلان بود که دولت به جای اعدام متهم، به مطالبه اش رسید و نتیجه داد.

نمونه ای است که آقا: طرف وقتی زندانش را رفته تعهدش را انجام داده چرا ولش

نمی کنید کار و زندگی کند؟

نمونه ای است برای آنان که اعتراض دارند چرا کسی که سرمایه دارد می خواهید از کشورش فراریش دهید و بعد دنبال ثروت ایرانیان خارج از کشورید؟

نمونه ای است که آقا چرا به آدمهای توانمند با عرضه و باهوش میدان نمی دهید و دنبال بله قربان گو ها هستید؟

نمونه ای است آقا چرا اقتصاد را دست مردم نمی دهید و همه اش دولتی است؟

حالا کسانی که طرفدار بندهای بالا هستند نظرشان در باره ایشان متناقض نیست؟ چون متهم بوده باید تا قبر رهایش نکنیم و کاری کنیم که سرمایه اش را بردارد و برود؟

حالا کامنت بذار گنجی از یک دزد و محکوم حمایت می کند.نه واقعا کیس راست آزمایی ماها و خصوصا  امثال عباس عبدی هم هست».

نمی خواهم وارد جزئیات شوم و فی المثل بگویم نویسنده چرا نوشته است: دولت به جای اعدام متهم، به مطالبه اش نتیجه داد و...الخ. یعنی گنجی واقعا نمی داند دولت نمی تواند کسی را اعدام کند؟ یعنی این قدر پرت است یا به قولِ نوری در فیلم «سرب»، پولِ حواس پرتی‌اش را می‌گیرد؟ به مطالبه اش رسید و نتیجه داد یعنی چه؟  این چه طرز فارسی نوشتن است آقای روزنامه نگار. وقتی جسارت این را نداری که حتی کلمه قوه قضائیه را آن هم در جایی که هیچ خطری برایت ندارد به زبان بیاوری چطور رویت می‌شود این همه دم از عدل و عدالت بزنی؟ بگذریم.

حقیقتا دعوای من بر سر فارسی نویسی و دلیری آقای گنجی نیست. مسئله فراتر از این حرف هاست. این که آقای گنجی به هر علتی تصمیم گرفته است یک شبه این میزان تحول پیدا کند و از سر لج با عباس عبدی هم که شده این مقدار انصاف و بزرگواری به خرج دهد خیلی هم خوب است اما دوست دارم به یک پرسش من به صراحت پاسخ گوید. سال ها پیش غلامحسین کرباسچی به دلیل اتهامات مالی محاکمه و بازداشت شد. بگذریم از این که آن محاکمه در چه صورتی و با چه شرایطی صورت گرفت. از اتهامات آقای کرباسچی و مقایسه آن با اتهامات آقای بابک زنجانی هم بگذریم. دوستان و هم فکران آقای گنجی تا به همین امروز که قریب به سه دهه از آن ایام می گذرد با بدترین تعابیر از ایشان یاد می کنند. من به یاد ندارم عبدالله گنجی آنان را از این کار منع کرده باشد و یا یک بار نوشته باشد که در توانمندی های آقای کرباسچی که شکی نیست، حالا که او دوران محکومیتش را سپری کرده چرا از تجربه او در اداره شهر تهران استفاده نمی کنیم؟ ممکن است آقای گنجی بگوید من هیچ وقت به آقای کرباسچی توهین نکرده ام و گناه دیگران را به پای من نمی توانید بنویسید. نخیر! می توانیم بنویسیم و خوب هم می نویسیم. گنجی که مثل من روزنامه نگار یکه و یالقوز نیست. با جناح و حزب و دسته اش شناخته و معرفی می شود و باید پاسخگوی این تناقض بزرگ و دیگر تناقض هایی باشد که او و امثال او در ذهن و ضمیر مردم کاشته اند و سبب ریزش بنیان های اعتقادی بسیاری از آن ها شده اند. بازهم خدمت می رسم آقای گنجی!