به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، طاهره مهری: تاریخنگاری ایران از ۱۵۰ سال اخیر دچار تغییر و تحول اساسی شده و پژوهشگران ایرانی به شیوه جدیدی تاریخ مینویسند، با توجه به اینکه کتابها و آثار تاریخی همیشه جزء آثار پرمخاطب و پراقبال بوده است و افراد زیادی به آنها مراجعه میکنند، در این ۱۵۰ سال اخیر آثار زیادی پدید آمده است. آثاری مانند «تاریخ بیداری ایرانیان» یا «تاریخ مشروطه کسروی»، یا آثار عبدالحسین زرینکوب، عباس اقبال آشتیانی یا کتابهایی مانند «تاریخ ایران باستان» و یا کتابهایی که بعضی از روشنفکران نوشتند، برخی از این آثار تاثیرگذار بوده و در یادها ماندهاند. در این خصوص با نسیم خلیلی، دانشآموخته تاریخ و نویسنده به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
به نظر شما کتابهای موثری که در ۱۵۰ سال اخیر تاثیری فراتر از معمول برجا گذاشتهاند، کدام آثار هستند و چرا و چگونه ممکن است که اثری فراتر از حد معمول تاثیرگذار شود؟
من فکر میکنم آن آثار تاریخنگارانهای در حافظه جمعی ماندگارتر شدهاند که همهجانبهنگر بودهاند، آثاری که براساس سنت تاریخنگاری کلاسیک تنها مبتنی بر شرححال یک پادشاه و یک قدرتمدار نبودهاند و جهانی را که وصفش میکردهاند در یک کلیتی فراتر از شخص دیدهاند. در آثاری که شما در مقدمه این گفتوگو نام بردید تا حد زیادی این ویژگی مشهود است، فراتر از این بسیاری از این آثار تاریخنگارانه متاخر اساساً بیش از قدرتمندان دارند جامعه را واکاوی تاریخی میکنند، مخصوصا اینکه این آثار متاثر از تحولات فرهنگی دوره مشروطیت قلمی شدهاند که جامعه دچار تحول در معرفتشناسی تاریخی هم شده بود، درنتیجه مخاطبان این آثار با خواندن این کتابها خود را بهکلی برکنار از متن روایت نمیدیدند و گاهی چهبسا صدای خودشان را هم میشنیدند و این موضوع آفریننده نوعی همذاتپنداری بود که باعث میشد یک اثر تاریخی نه فقط وصف رویدادهای قدرتنمایی یک پادشاه و سلطان که بازنمایی بستری از فرهنگ و کنشها و روانشناسی جمعی هم باشد.
از دیگر سو زبان و ادبیات غامض پیشین که صله و پاداش به خود اختصاص میداد، با این تحول نگرش، تبدیل به زبانی ساده و معطوف به فهم مردمان روزگار شده بود و این سادگی و شیوایی نثر و نوشتار دلبستگی بیشتری میان مردم و این کتابها ایجاد میکرد. البته من در کنار آثاری که شما نام بردید، میخواهم توجه ویژهای بکنیم به ظهور و تولد داستاننویسی به عنوان رهاوردی از غرب که با بروزش در ایران خود به محملی برای بازنمایی جزئیات زندگی مردم و بهویژه فرودستان بدل شد و اتفاقا محبوبیتی به مراتب بیشتر از آثار تاریخنگارانه در میان تودههای مردم پیدا کرد. روشن است که محافل آکادمیک تا پذیرش این آثار به عنوان آثاری پذیرفتهشده در گفتمان تاریخنگاری فاصله زیادی داشتند اما این موضوع بر واقعیت ماهیت تاریخنگارانه این آثار سرپوش نمیگذارد. داستاننویسان از همان ابتدا بیش از هر چیز دوست داشتند تاریخ بنویسند اما به زبانی داستانوار و مطلوب مردمان. نگاه کنید به روایتهای محمدعلی جمالزاده به عنوان سرآمد این جریان در همان کتاب مشهور «یکی بود یکی نبود»ش که در بیشترشان ردپای تاریخ مردم را میتوان بازجست، مردم و گویش و لباسها و فرهنگشان و مهمتر از آن مواجههشان با رویدادهای کلان سیاسی، جنگ و تغییر حاکمیت و حتی پیچیدگیهای روابط بینالملل ما در کتابهای تاریخی کلیت این امور را میخوانیم اما اینکه مردم چه مواجههای با این امور داشتهاند چیزی است که با داستاننویسی اجتماعنگر شروع شد. در واقع باید چنین گفت که در دوره گذار از سنت به تجدد و مخصوصاً پس از انقلاب مشروطیت ایران، تحت تأثیر فضای فکری نوظهوری که به کوشش روشنفکران به وجود آمد، در دنیای رو به مدرنیسم، از روایت ادیبانه و وقایعنگارانه تاریخ به ثبت تاریخ در قالب روایتهایی منعطفتر و نمادینتر و از جمله گونه ادبی داستان کوتاه و رمان روی آوردیم که باعث شد تاریخنگاری همان ویژگی مهم ماندگاریاش را که همهجانبهنگری بود به دست بیاورد. امروز ما بسیاری از بنمایههای شناخت و فهم تاریخ اجتماعیمان را وامدار ظهور این پدیده نواندیشانه نگارش در ادبیات و تاریخ معاصرمان هستیم.
این آثار شاخص چه تاثیری بر تاریخنگاری ما بر جای گذاشتند؟ آیا این تاثیر مثبت بود یا منفی؟
بدون تردید تاثیر آثار نواندیشانه و همهجانبهنگر در تاریخنگاری ما مثبت بوده حتی اگر سنتی در تاریخنگاری ما نشده باشند؛ توجه داشته باشید که بعدتر آن نحلهها و رویکردهایی که در تاریخنگاری معاصر ما غلبه داشتند دو رویکرد عمدتا برآمده از گفتمانهای فرابومی بودند یعنی تاریخنگاری مستشرقین و تاریخنگاری مارکسیستی که هرچند هر دو واجد مولفههای معرفتشناسانه توجه به جزئیات و تاریخ اجتماعی و تحلیلگری تاریخی بودند اما به هر حال از خارج از قلمرو فرهنگی ما برخاسته بودند؛ در کنار این دو نحله، تاریخنگاری داستانمحور ما که ریشه در گذشته درخشان داستاننویسی ما داشته است، یک نحله پذیرفته شده در تاریخنگاری ما نبوده و در نتیجه هنگام گفتوگو درباره اثرگذاری نواندیشیهای تاریخنگاری در تاریخ معاصر، غالباً از این رهیافت غفلت میورزیم در حالیکه حالا که بیش از گذشته به مطالعه زندگی مردم و تاریخ از پایین؛ اقبال، توجه و اشتیاق داریم، این قبیل آثار بسیار راهگشا و موثرند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کتابهایی مانند «اقتصاد سیاسی ایران» از همایون کاتوزیان یا «ایران بین دو انقلاب» آبراهامیان منتشر شد، اهمیت این کتابها در چیست؟ آیا قابل مقایسه با کتابهای قبل هستند؟ علت تاثیرگذاری این کتابها در چیست؟
آثار تاریخنگارانهای که با رویکردهای محققانه و زبان روزآمد پژوهشی تدوین شدهاند و به ویژه آثاری همچون کتابهای آبراهامیان که مشحون از جزئیات، تعدد ارجاعات و زبانی پخته و تحلیلگرند و تنها به توصیف آنچه رخ داده است، بسنده نمیکنند بلکه تاریخ را نه فقط رویدادی خاص که همنشستی از رویدادهای پیشینی و پسینی میبینند. بدون تردید هر کدامشان افزون بر اینکه به فهم بهتر تاریخ کمک میکنند، کارگاههای ملموس و مفیدی برای دانشجویان و مشتاقان پژوهشهای تاریخیاند، از این رو که نشان میدهند برای فهم بهتر تاریخ نیازی لزوماً به داشتن نظریه نیست بلکه نظریه را باید در قالب روایت و رویکرد نگارش تاریخنگارانه عملاً پیاده کرد و تاریخنگار باید جستجوگر، کاشف اسناد ناپیدا و مهمتر از همه تحلیلگر باشد. چیزی که رد این قبیل آثار برجسته و تاثیرگذار است آن اعتمادبهنفس تحلیل مسائل تاریخی است چیزی که بیش از پیش بدان نیاز داریم.
در خود ایران چه آثار شاخصی پدید آمد؟
به نظرم میرسد که آنچه را که در حوزه تاریخنگاری در سالهای اخیر با اقبال و توجه ویژهای دنبال شده و تاثیر مثبتی بر ارتقای دانش تاریخی مردم، توجه به اهمیت حافظه تاریخی و اساساً اقبالی دوباره به تاریخ داشته است، بیش از تکنگاشتهها و آثار منفرد باید در پروژههای تاریخنگارانهای بازجست که ناشران بزرگ به صورت مجموعهای از آثار با موضوعات خرد دنبال کردهاند و خود به خلق مجموعههای کاملی از تاریخ منجر شده است. تاریخی درست و متقن و متکی بر بنیانهای سندمحور و محققانه اما به زبانی همهفهم و گیرا؛ نمونه چنین کوشش و پروژهای را نشر ققنوس در قالب «تاریخ جهان» و بعدتر «تاریخ به روایتی دیگر» از سالها پیش پی گرفته است و مشابه آن را در نشر پارسه و دیگر نشرها میتوان دنبال کرد. افزون بر این بسیاری از ناشران حوزه کودک و نوجوان هم توجه و نگاه نوآورانهای به نقل و بازگویی تاریخ برای مخاطبان خودشان داشتهاند که حاصلش تولد دهها کتاب شخصیتمحور و موضوعمحور بوده است که تاریخ را در موضوعات خرد روزمرهتر و یا در قالب سرگذشت تاریخمند چهرههای برجسته فرهنگی و ادبی و هنری و عمرانی برای مخاطبان خود ترسیم و روایت کردهاند. این موضوع از این رهگذر که مخاطب جوان را با تاریخ در سنین کم درگیر و بدان مشتاق میکند، اهمیتشان به مراتب از آثار شاخص منفرد تاثیرگذار میتواند بیشتر هم باشد.
اگر آثار شاخصی نداریم، چرا نداریم و چرا آثار شاخصی مانند «تاریخ مغول» عباس اقبال آشتیانی یا «تاریخ روابط ایران و انگلیس» اثر محمود محمود دیگر پدید نمیآیند؟
در گستره تاریخ چون موادخام ما مواد و موضوعاتی مشخص و لایتغیرند، اثری که مستند و علمی و دقیق و پیراسته نوشته شده باشد و متکی به این موارد درست و اصیل و منزه باشد، یا دستکم درباره این درستی و اعتبار وفاقی جمعی در میان صاحبنظران وجود داشته باشد، ماندگار و موثر و قابل رجوع خواهد بود. مخصوصاً در کلاسهای درسی و دانشگاه که استاد میخواهد دانشجو بر اساس دادههای کتابها و منابع اصیل و درست و پیراسته امتحان بدهد و واحدهای درسیاش را بگذراند، راه بهتر همواره معرفی آثاری معتبر از این دست بوده است کما اینکه سالهاست در کلاس درس مغولشناسی اولین کتابی که با اطمینان و از سوی استادانی با نگرشهای مختلف به دانشجویان معرفی میشود، کتاب «تاریخ مغول» عباس اقبال آشتیانی است، این اقبال و توجه بدون شک سندیت و اعتبار این آثار را میرساند اما گویای آن نیست که ما آثار خوب دیگری که قابل اعتنا و اتکا در تاریخنگاری باشند، نداریم.
۲۵۹