خبرآنلاین- ترجمه- علیرضا خراسانی: «ایشان تارور» (روزنامهنگار واشنگتن پست و فرزند شاشی تارور، دیپلمات برجسته هندی) در مصاحبهای با «رابرت مالی» به بهانه انتشار کتاب جدیدش، از تکرار تاریخ در زمانی میپرسد که ترامپ در آستانه دومین سال ۷ اکتبر، طرح نیمبندی را مطرح کرده تا بهانهای برای مرور آینده تاریک خاورمیانه را با هم مرور میکنند.
رابرت مالی، دیپلمات کلیدی دولت کلینتون درباره پایان جنگ غزه و فروپاشی راه حل دو کشوری صحبت میکند.
ایشان تارور مقاله را این چنین شروع میکند: در حالی به دومین سالگرد واقعه ۷ اکتبر نزدیک میشویم که با حمله حماس به جنوب سرزمینهای اشغالی ۱۲۰۰ نفر کشته شده و صدها نفر به گروگان گرفته شدند. عملیات نظامی اسرائیلی ها، متعاقب آن، بخش بزرگی از نوار غزه را با خاک یکسان کرد و دهها هزار فلسطینی را کشت و باعث بروز فاجعه گسترده انسانی شد.
اما ترامپ همین دوشنبه هم زمان با دیدار نتانیاهو از کاخ سفید، از توافق صلح احتمالی سخن گفت. اگرچه شروط توافق همچنان مورد بحث است، اما حماس هنوز آن را نپذیرفته و نتانیاهو، که متحدان راست افراطی او به دنبال فتح غزه و پاکسازی قومی هستند، سعی در تغییر برخی از شرایط اعلام شده دارند.
از سوی دیگر فراتر از یک توافق احتمالی، چشمانداز تشکیل یک نهاد موقت به رهبری ترامپ برای نظارت بر بازسازی غزه هم دور از ذهن نیست. «آنچه امروز اتفاق میافتد گسستی از تاریخ نخواهد بود و بخشی از تاریخ خارومیانه است که تکرار شده است.»
این جمله بخشی از نظرات دیپلمات کهنهکار آمریکایی، رابرت مالی است که نمونههایی از فجایع کنونی را در تاریخ شکستهای مذاکرات صلح یافته است.
«رابرت مالی» و «حسین آقا» در کتاب جدید خود با نام «فردا دیروز است: زندگی، مرگ و پیگیری صلح در اسرائیل/فلسطین»، نشان میدهند که چگونه فاجعه کنونی، پیشینهها و نمونههای بیشماری از گذشته دارد. این دو مذاکرهکننده در سالهای پرشور روند صلح اسرائیل و فلسطین – حسین آقا به عنوان مشاور فلسطینیان و مالی به عنوان یک دیپلمات کلیدی در دولت کلینتون - جایگاه برجستهای در میز مذاکره داشتند و روایتی روشن از چگونگی شکست روند صلح اسلو، از توهمات و انکارهایی که منجر به فروپاشی یک راه حل واقعی دو کشوری شد، و همچنین در مورد احساسات و وقایع عمیقی که این درگیری را غیرقابل حل جلوه میدهد، ارائه میدهند.
«ایشان تارور» در مراسمی برای معرفی کتاب، در واشنگتن نزد رابرت مالی رفت و آنچه در زیر میآید گزیدههایی از گفت و گوی طولانی این دو است:
*** آیا ۷ اکتبر انگیزه نگارش این کتاب بوده است؟
به طور متناقضی هم بله و هم خیر. در هر دو طرف، حس یک جنگ ناپخته، بیرحمانه، فرقهای و «ماهیتی» وجود دارد که یادآور گذشته است. اینطور هم نیست که نتانیاهو و دولتش از مریخ فرود آمده باشند و هیچ ارتباطی با اسرائیل نداشته باشند، یا اینکه حماس و اسلامگرایان، نیروهای مسیحایی باشند که از سیاره دیگری فرود آمدهاند.
آنچه گفتم، یک واقعیت تاریخی تلخ است که بین هر دو وجود دارد و به همین دلیل بود که ما این کتاب را نوشتیم. لازم نیست خیلی به عقب در تاریخ فلسطین برگردید تا ببینید حماس، فتح و دیگر جنبشها، حتی جنبشهای غیراسلامی، اتوبوسها را میربایند، غیرنظامیان را میکشند، غیرنظامیان را میربایند، با این هدف که بگویند: «ما میخواهیم اسرائیلیها را وادار کنیم که داروی خودشان را بچشند و ما آنها را به همان شکلی که ما را میترسانند، بترسانیم، و ما به قلمرو آنها حمله خواهیم کرد، همانطور که آنها به قلمرو ما حمله کردند، و ما از خشونت و گروگانگیری برای آزادی زندانیان خود استفاده خواهیم کرد.»
البته ۷ اکتبر خاص درآمد چراکه موفقیتآمیزتر بود و پاسخ اسرائیلیها استفاده گسترده از زور، هدف قرار دادن غیرنظامیان، تخریب هر چیزی که سر راهشان باشد، چه تهدید باشد چه نباشد نیز چیز جدیدی نبود و نیست.
*** احتمال اینکه تونی بلر، نخست وزیر اسبق بر این منطقه فرمانداری کند نیز پژواکی از گذشته است؟
سوال شما طعنهآمیز است به خصوص اینکه قیومیت یا سرپرستی عملاً توسط یک انگلیسی و بدون مشورت با جمعیت محلی فلسطینی رهبری شود. ایدههایی که این روزها مطرح میشوند از پاکسازی قومی از یک سو گرفته تا قیمومیت از سوی دیگر همه اینها پژواک گذشته هستند و اگر این را درک نکنیم، هستهی اصلی داستان را از دست میدهیم.
***در بحبوحه مذاکرات صلح کمپ دیوید در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ میشد تصور کرد که گرایشهای راست گرایانه در سیاستهای اسرائیل رخ دهد {مانند گسترش شهرک سازیها در کرانه باختری} و باعث شود واقعیتهای میدانی به طرز غیرقابل بازگشتی تغییر کنند؟
یکی از مضامین کتاب هم همین است که تحت پوشش روند صلح، که قرار بود دو طرف را به یک راهحل دو دولتی نزدیک کند، همه چیز در عمل در جهت مخالف حرکت کرد و در دوران ریاست جمهوری کلینتون گسترش شهرکسازی در کرانه باختری حتی در حالی که ما در مورد راهحل دو دولتی صحبت میکردیم، تسریع شد.
در مورد تغییر گرایش به سمت راست افراطی {چه در مورد حماس و یا در مورد راست افراطی در اسرائیل} نیز به همین ترتیب باید به تکرار تاریخ بیندیشیم که قبلا نیز شاهد آن بودهایم. چراکه روندی که از آن حرف میزنیم قبل از به قدرت رسیدن اسموتریچ، وزیر دارایی و یا بن گویر، وزیر امنیت داخلی، وجود داشته است.
مردم میگویند بی صبرانه منتظر روزی هستند که نتانیاهو برود و به روزهای خوب گذاشته برگردند اما روزهای خوبی که آنها میگویند را ما دیدهایم و همانی است که منجر به روزهای بد در تاریخ شد.
به عقیده من به عنوان مثال محتملترین جایگزین برای نتانیاهو، [نفتالی] بنت خواهد بود که در واقع یکی از اسلاف او بوده است. آیا او ساخت شهرکها را کند کرد؟ آیا او با اصل تشکیل کشور فلسطین موافقت کرد؟ خیر. بنابراین، الحاق کرانه باختری ممکن است به آن اندازه آشکار وسریع نباشد، اما وجود خواهد داشت و مردم آن را کمتر مورد توجه قرار میدهند.
*** نقش آمریکا در این سرنوشت محتوم چیست؟
آمریکا باید نگاه بسیار دقیقی به خود داشته باشد. ایالات متحده به نام روند صلح با هدف راه حل دو کشوری، باعث تداوم و تشدید وضع موجود شد.از فلسطینیها خواست تا روند را مختل نکنند، به دیوان بین المللی دادگستری مراجعه نکنند، نافرمانی مدنی نکنند، خواستار تحریم اسرائیل نشوند و کاری نکنند که روند صلح بهم بخورد چراکه هرگز به راه حل دو کشوری دست پیدا نخواهند کرد.
از سوی دیگر آمریکا به اقدامات یکجانبه صهیونیستها چراغ سبز نشان داده و گفتند از مجازات مصون هستند، چراکه رهبری آمریکا معتقد بود این چیزی است که دولت اسرائیل برای ماندن در قدرت و برقراری صلح به آن نیاز دارد و از سوی دیگر اقدامات یکجانبه فلسطینیها هم اقدامی مغایر با صلح تلقی شد!
***راه حل دو کشوری - که اکثر دولتها در سازمان ملل متحد خواستار آن هستند، هنوز هم نوشدارویی است که سالهاست وانمود میشود؟
چه وقت میتوانیم به این سوال «نه» بگوییم، اینکه راه حل دو کشوری، هسته اصلی درگیری را اشتباه تشخیص داده، چراکه صرفا درگیری در مورد تقسیم کرانه باختری و غزه و کشیدن خط روی نقشه و نامیدنش به عنوان صلح، درست نیست.
فلسطینیها به دنبال چیزی بیشتر از آن هستند. داستان آنها در مورد نکبت [فاجعه سلب مالکیت آنها در سال ۱۹۴۸] چه میشود؟ میلیونها پناهنده چه میشوند؟ چگونه میتوانند بگویند که درگیری برای همیشه تمام شده است؟ این یک توافق دائمی است در حالی که حتی به آن پرداخته نشده است.
اما برای اسرائیلیها چگونه میتوانند یک توافق را بپذیرند و بگویند که دائمی است و ما صلح را میپذیریم اگر باور نداشته باشند که طرف مقابل مشروعیت حضور یهودیان و دلبستگی به تمام سرزمین را پذیرفته است؟ و بنابراین چیزی وجود دارد که راه حل دو کشوری که من در تلاش برای دستیابی به آن بودهام، به آن نپرداخته است. بنابراین از این نظر، میگوییم، اگر ما در مورد ماهیت درگیری اشتباه تفسیر کرده باشیم، و بنابراین مجبور شویم در مورد راه حل نیز اشتباه تفسیر کنیم، چه میشود؟
*** تصویری که اینجا ترسیم میکنید کاملاً تاریک است.
واقعاً امیدواریم که این کتاب به عنوان پیامی از بدبینی یا ناامیدی تلقی نشود، زیرا بدبینی واقعی این است که بگویید قرار است [به دوران مذاکرات صلح] برگردید. این نوع خوشبینی کشنده است، زیرا این خوشبینی منجر به این میشود که به جایی که امروز هستیم برسیم. این نوع، خوشبینی دشوارتری است که ما خواستار آن هستیم، یعنی پایان دادن به جنگ غزه و سپس باز کردن ذهن، زیرا اسرائیلیها و فلسطینیها باید با هم همزیستی داشته باشند. هیچ یک از طرفین قرار نیست کنار برود و این بدان معناست که آنها باید در یافتن راههایی برای انجام این کار خلاقتر باشند.
312