میان سنت‌های گوناگون و سنت‌گرایی / بنیادگرایی فرق‌هاست.

در ظاهر بناست سنت‌گرایی و بنیادگرایی و دیگر رویکردهای از آن دست، پاس‌داشت سنت‌ها و ریشه‌ها باشد، ولی در واقع چنین نیست. تا در زیست‌بوم سنت‌ها هستیم نیازی به بازگشت به گذشته‌ای احساس نمی‌کنیم. سنتِ زنده جاری است بی خودنمایی؛ هست اما همچنانکه طعم آب. بی‌وجه نیست اینکه سنت را فرادهش خوانده‌اند. سنت‌گرایی و بنیادگرایی و امثال آن‌ها بیرون بودن از آن سنت‌هاست و آرمانی‌کردن گذشته‌ها و راکد خواستن فرادهش‌ها. "ها"ی جمع را می‌آورم چون هرگز "سنت"ی وجود نداشته است جز در تصور سنت‌گرایان (۱).

با این نگرش بنیادگرایی (فاندامنتالیسم) هم در سنت‌های گونه‌گون معادل‌های متفاوتی می‌یابد و نزدیکترین معادل آن در سنت اسلامی، به گمان من، "سَلَفی"بودن است. گرچه سنت‌گرایی و بنیادگرایی و رویکردهای رادیکال دیگری از قبیل آن‌ها جملگی از جمله ایدئولوژی‌های رشدیافته در دنیای مدرن است. از همین روست که به‌رغم ریشه‌های مختلفی که هر یک از این "گرایی"ها مدعی بازگشت به آن‌اند بروز بیرونی آن‌ها کم‌وبیش یکسان است و از ساختارهایی مشترک تبعیت می‌کند، چه بنیادگرایی مسیحیان باشد و چه بنیادگرایی هندوان و یا بوداییان، چه اسلام‌گرایی داعشی و طالبانی (۲).

آنچه در این دگردیسی‌ها گم می‌شود فضیلت‌های اخلاقی و مدنی هر یک از ادیان و مذاهبی است که به ایدئولوژیِ معطوف به قدرت فروکاسته شده است.

ادیان و مذاهب گوناگون بر پایه‌ی ارزش‌های متفاوت خود هر یک به هر حال به نوعی همواره با سیاست در ارتباط بوده، اما نسبت آن‌ها با حاکمیت و سیاست در همه‌ی زمان‌ها همانند نبوده است و نیست (۳)، تا جایی که گاه پیوندزدن مذهب و حکومت را می‌توان، برخلاف تصور برخی ساده‌سازان سطحی‌نگر، از مصادیق بارز عرفی و دنیوی‌کردن (سکولاریزاسیون) آن شمرد (۴).

اگر در نظر داشته باشیم که همه‌ی ایدئولوژی‌های دینی و مذهبیِ مدرن قدرت‌محور است و به یاد داشته باشیم که به عنوان نمونه‌ای بارز جهان‌نگری تشیع امامی دقیقاً در تقابل با این نگرش پدید آمده و عدل‌محور است، پیامدهای ضرورت فرق‌نهادن میان این گرایش‌های سیاسی-ایدئولوژیک و آن سنت‌ها روشن‌تر خواهد شد (۵).

از اینجاست که در سنت تشیع امامی برخی فضیلت‌های اخلاقی برجسته شده است که نشان چندانی از آن‌ها در روایت‌های ایدئولوژیک امروزی آن سنت نمی‌توان یافت.

درباره‌ی آن فضیلت‌ها و تقابل‌شان با رفتارهای ایدئولوژیک سیاست‌زده و قدرت‌ستا می‌شود مقالات و کتاب‌ها نوشت. در این یادداشتِ به ناگزیر مختصر که به احترام فعالیت‌های علمی و فرهنگی جناب آقای حسن طارمی راد نوشته می‌شود، می‌کوشم تنها به عنوان نمونه و فهرست‌وار چند مورد از آن فضیلت‌های شایسته و بایسته را تا آنجا که خود در رفتار ایشان دیده‌ام بازگو کنم (۶)، بیش از همه برای یادآوری ارزش‌هایی که گاه با دریغ رنگ‌باختن آن‌ها را در جامعه‌ی‌مان نزد گروهی از مدعیان دین‌داری شاهدیم.

در مراتب تعلق خاطر عمیق آقای طارمی به تشیع قاعدتاً هیچ‌کس کمترین تردیدی نمی‌تواند بکند و در این باره نیاز به هیچ توضیحی نیست. ضمناً شاید بشود گفت ایشان در مقام عالم دینی امامی کمابیش به سنت اهل حدیث متمایل‌ترند تا سنت اهل کلام و فلسفه، و به یاد داشتن این گرایش، معنا و اهمیت فضیلت‌های اخلاقی‌ای را که قصد دارم به آن‌ها اشاره کنم بیشتر و شایان‌توجه‌تر می‌کند.

در کارنامه‌ی علمی و پژوهشی آقای طارمی طبیعتاً آثاری هست درباره‌ی علوم دینی، از تاریخ فقه و علم اصول گرفته تا تک‌نگاری درباره‌ی علامه‌ی مجلسی (۷). آثاری خوش‌خوان و روشنگر و محققانه که درباره‌ی آن‌ها جای دیگری باید سخن گفت. آنچه از منظر بحث من اهمیت دارد این است که آثار ایشان محدود به این موضوعات نیست و در میان آن‌ها از تألیف و ترجمه‌ی دانشنامه‌ها (۸) تا ترجمه و تألیف در تاریخ علم (۹) نیز به چشم می‌خورد.

چرا عالمی دینی باید وقتش را صرف علومی بیرون از حوزه‌ی علوم متعارف حوزوی کرده باشد؟ به این پرسش راحت‌تر می‌شود پاسخ داد اگر یکی از فضایل اخلاقی آقای طارمی را به خاطر داشته باشیم.

ایشان تا جایی که من دیده‌ام حتی‌المقدور همیشه به اهل علم و دانش فارغ از رویکرد شخصی خود احترام می‌گذارند. نه فقط به علمایی که گرایش فلسفی و کلامی و عرفانی‌شان الزاماً با سلیقه‌ی ایشان سازگار نیست، بلکه حتی به کسانی که باورهایی به کلی مغایر با ایشان دارند. چون صحبت از اعتقادات اشخاص است نام نمی‌آورم و مثالی نمی‌زنم، ولی به ویژه کسانی که مدتی نسبتاً طولانی شاهد مدیریت آقای طارمی در دانشنامه‌ی جهان اسلام بوده‌اند دیده‌اند که ایشان احترام برخی اهل علم را که از حیث اعتقادی به ایشان نزدیک نبودند تا چه حد نگاه می‌داشتند.

این فضیلت کنار فضیلت دیگری از ایشان معنی‌دارتر می‌شود. آقای طارمی در کار علمی به هیچ وجه بخل و ضنّت ندارد و اگر بتواند برای بهتر شدن پژوهشی کمکی بکند (از در اختیار گذاشتن منبع تا در اختیار گذاشتن دانش خود) هیچ مضایقه نمی‌کند. در این مورد شخضاً خاطرات بسیار خوشی از ایشان دارم.

تصورم می‌کنم اگر ویژگی‌هایی که برشمردم کنار هم بگذاریم مسأله کاملاً روشن می‌شود: آقای طارمی پرورده‌ی سنتی است که در آن علم ارج دارد و عالم احترام و پژوهش دانشورانه موضوعیت. درباره‌ی جایگاه علم در تشیع امامی بسیار می‌توان نوشت اما در تنگنای گنجایش این مقاله تنها یادآوری همان نمونه‌ی بسیار مشهور ابواسحاق صابی و احترامش نزد سید رضی گردآورنده‌ی نهج‌البلاغه گمان می‌کنم کافی باشد (۱۰).

هر کس فضای کاری دانشنامه‌ی جهان اسلام را دیده باشد می‌داند که در آن زنان پژوهشگر اگر از مردان بیشتر نباشند کمتر نیستند. از نخستین روزی که به آنجا رفتم تا امروز یکبار هم حس نکرده‌ام که جنسیت اشخاص در همکاری علمی داشتن یا نداشتن دانشنامه با آنها کمترین تأثیری دارد. فضای بسیار پاکیزه و کاملاً غیرجنسیت‌زده‌ی دانشنامه برای هر کس حساسیت‌های اخلاقی و همچنین دغدغه‌های عدالت‌گرایانه داشته باشد محسوس و مشهود است. همین سلامت دوسویه سبب شده است در دانشنامه‌ی جهان اسلام خانم‌ها به سهولت به رده‌های مدیریتی راه یابند. هم خودشان با علم و اطلاع از سلامت این فضا از دخیل شدن در امور استقبال می‌کنند و هم گردانندگان دانشنامه محدودیتی از این جهت ایجاد نکرده‌اند و کوشیده‌اند فارغ از جنسیت ملاک‌شان شایستگی‌های علمی باشد.

آقای طارمی اخلاقیات شخصی‌شان هم همسو با همین فضاست و شایسته‌ی تقدیر. هم همسرشان تحصیل‌کرده و شاغل‌اند و هم دختران‌شان که با حمایت پدر و مادر و خانواده تا بالاترین سطوح تحصیل کرده‌اند و مدارک تحصیلات تکمیلی‌شان را از دانشگاه‌های معتبر اروپایی گرفته‌اند. جالب است که آقای طارمی برخلاف بعضی متعصبان که از بردن نام دختران‌شان اکراه (اگر نخواهم بگویم "شرم" مطابق سنت جاهلی) دارند خیلی راحت و بامحبت و حتی افتخار همیشه در گفتگوها در اشاره به دختران‌شان نام آن‌ها را ذکر می‌کنند. این نیز به گمان من پیوند وثیقی دارد با سنت تشیع امامی؛ هم عدل‌محوری بنیادین آن و هم وجود زنانی ستوده در تاریخ این مذهب که جایگاه رفیعی دارند از جمله به لحاظ علمی (۱۱).

آقای طارمی عزیز در زمره‌ی کسانی‌اند که گاه -به تعبیر حافظ- نازکیِ طبع لطیف‌شان تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد. در فضاهای جدی کاری طبیعتاً اختلاف نظر و تفاوت رویکرد نیز هست و در این شرایط پیش می‌آید اشخاص از یکدیگر رنجیده‌خاطر و دلخور هم بشوند و در این قضایا نازک‌طبعان خاطرشان بیش از دیگران مکدر می‌شود. در طول این سال‌ها گاه پیش آمده است که ایشان از دوستان و همکارانی دلخور بوده‌اند و کدورت خاطری داشته‌اند. اگر طرفِ چنین دلخوری‌هایی موجوداتِ از هفت دولت و هفتاد و دو ملت آزادی مانند من باشند معمولاً ماجراها زود حل می‌شود چون طرفین راجع به نظرشان و موضوع محل اختلاف راحت حرف‌شان را می‌زنند و بحث می‌کنند. اما اگر طرف مقابل نیز طبع لطیفی داشته باشد یا در موقعیتی باشد که نتواند به راحتی حرفش را بزند و خودش را بیان کند ممکن است در این میان خدای نکرده حقی از کسی ضایع شود، چه مالی و چه به ویژه اخلاقی و احساسی و عاطفی.

من در طول این سالیان چندباری که تصور می‌کردم شاید در مورد همکاری چنین اتفاقی افتاده باشد نزد آقای طارمی رفته‌ام و به صراحت نظرم را به ایشان گفته‌ام و در اینجا شهادت می‌دهم که در تمامی مواردی که پای حق و حقوق دیگران در کار بوده، ایشان پس از ماجرا و حتی به رغم دلخوری خودش کوشیده است حتماً جبران و به صورتی کدورت آن همکار را از دلش پاک کند.

اینکه هر کدام ما آدمیان حساسیت‌های متفاوتی داریم و برخوردهای حسی گوناگونی انجام می‌دهیم در زمره‌ی خلقیات هر یک از ماست که به هزار و یک چیز غیر از اراده‌مان نیز بستگی دارد، از بیوشیمی تا محیط. اما اینکه آگاهانه و ارادی بر پایه‌ی چه اصولی عمل می‌کنیم این دیگر خلق و خو نیست و اخلاق است.

آقای طارمی به جد این ملاحظه‌ی اخلاقی را دارد که حق الناس را رعایت کند و دِینی -مادی یا معنوی- بر ذمه‌اش نباشد. این ریشه در سنتی دارد که در آن بر حق‌الناس تأکیدها شده است. چرا؟ چون در حق‌الله فرد است و خدای رحمن و رحیم، اما در حق‌الناس فرد است و فردی دیگر که ظلم به او را حتی خدا هم نمی‌تواند نادیده بگیرد. زیرا خدای تشیع امامی مهمترین صفتش عدل است و امکان ندارد بر خلاف عدل عمل کند.

در واقع خداییِ خدا مقتضی این است که مردم بیش از حق‌الله پروای حق‌الناس را داشته باشند. این خدا البته هر خدایی نیست، اگر کسی مانند پیروان برخی فرقه‌های اسلامی مهمترین وصف خدا را قدرتش بداند چنین پروای حق و حقوق دیگران را نخواهد داشت، ولی پیروان آن فرقه‌ها باید بتوانند به این پرسش پاسخ قانع‌کننده‌ای بدهند که چرا قدیر بودن خدا را بر علیم و حکیم و رحمن و رحیم بودن او مرجح دانسته‌اند؟

اگر خدا افزون بر قدیر بودن، علیم و حکیم و رحمن و رحیم است، لازمه‌ی جمع این صفات عادل بودن اوست و عمل به مقتضای عدل مهمترین وصف او.

تأکید بر قدرت بی توجه به سایر صفات، مبتنی بر این پیش‌فرضِ ناگفته و چه بسا ناخودآگاهانه است که قدرت حجیت می‌آورد. همان درکی که مبنای نظریه‌ی سیاسی آن فرقه‌ها هم قرار گرفته و مفاهیمی مانند تغلب را در اندیشه‌ی سیاسی آن‌ها دامن زده است.

عدل که در الهیات پایه قرار گرفته باشد نظریه‌ی سیاسی نیز به کلی متفاوت می‌شود و مشروعیت حکومت به نقش‌آفرینی مستقیم امام معصوم مطابق عدل گره می‌خورد و به این ترتیب در زمان غیبت امام معصوم جملگی حکومت‌ها تنها قراردادهایی اجتماعی تلقی می‌شود که بر حسب کارکردشان باید درباره‌ی آن‌ها قضاوت کرد و بسته به مثبت یا منفی بودن آن کارکرد امکان همراهی با آنها را سنجید.

قصدم تقریر منظومه‌ی فکری تشیع امامی نیست. غرض‌ام تنها یادآوری این نکته بود که ارزش‌هایی که برشمردم ارزش‌هایی متلائم و برآمده از نظامی سازوار و منسجم است؛ نظام سنت تاریخی تفکر شیعی امامی.

فضیلت‌های اخلاقی آقای طارمی برآمده از آن نظام است و البته فضیلت دیگر آقای طارمی این است که می‌کوشد بر اساس آن فضایل عمل کند. بدبختانه خیلی‌ها در جامعه‌ی‌مان دعوی باور به بسیاری از این فضیلت‌ها را دارند، ولی میان باورهایی که از آن سخن می‌گویند و رفتارهایی که در واقعیت انجام می‌دهند فاصله‌ای هست به اندازه‌ی وجود و عدم.

یک نکته را هم در پایان بگویم به نیت ذکر خیری که اطمینان دارم خود جناب آقای طارمی نیز از آن خشنود خواهند شد. اگر منِ یک لاقبا و آقای طارمیِ عالم دین به رغم تفاوت سلیقه‌ها و علاقه‌ها و روش‌ها و غیره، زبان همدیگر را در این زمینه‌های اخلاقی می‌فهمیم بخشی هم به سبب زیستن در فضاهایی آموزشی است که آن سنت را فارغ از سیاست‌زدگی به چند نسل منتقل کرده است.

تحسین آقای طارمی بابت رعایت آن فضایل اخلاقی را با دعای خیر برای بنیانگذاران و استمراردهندگانی به اتمام می‌رسانم که بنیاد آن مجموعه مدارس را نهادند و آن‌ها را تداوم و گسترش بخشیدند (۱۲).

هنگامی که به یاد می‌آورم در ایران معاصر چه نهادهای نیکویی تأسیس شده ولی در فراز و نشیب زمانه ادامه نیافته و اثری از آنها باقی نمانده است و بعد کارنامه‌ی آن مدارس راهگشا و بقای‌شان را تا امروز به رغم همه‌ی ناملایمات روزگار می‌بینم (۱۳) با شگفتی و ستایش این بیت ظهیر فاریابی را با خود زمزمه می‌کنم که "جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز / خراب می‌نکند بارگاه کسری را".

پی‌نوشت‌ها:

۱) برای توضیح مطلب و آنچه "مغالطه‌ی سنت‌گرایان" خوانده‌ام بنگرید به محمدمنصور هاشمی، اندیشه‌هایی برای اکنون، نشر علم، ۱۳۹۴، ص ۲۳۵؛ نیز همان، ص ۳۸۷-۳۹۴.

۲) داعش رسماً گروهی سلفی است. طالبان حنفی‌مذهب‌اند، اما نوع دینداری‌شان بیش از آنکه ربطی به مذهب ابوحنیفه داشته باشد با بنیادگرایی برخی مدارس دئوبندی پاکستان پیوند دارد.

۳) کافی است به عنوان نمونه در ذیل عنوان کلی "شیعه" تفاوت چشمگیر رویکرد امامیه را به سیاست و حکومت با رویکردهای زیدیه و اسماعیلیه در نظر داشته باشیم.

۴) بنگرید به محمدمنصور هاشمی، "کربنِ فیلسوف، تاریخمندی، و ایران معاصر"، آینه پژوهش، ش ۱۶۹، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۷، ص ۲۱-۳۰.

۵) برای نسبت عدل خدا و تکلیف و اخلاق بنگرید به محمدمنصور هاشمی، خدا و بشر، چند مبحث کلامی در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی، انتشارات کویر، ۱۳۹۸، ص ۹۷-۱۲۲.

و برای نسبت صفات علم و قدرت و عدل خدا با هم در مذاهب و فرق کلامی اسلامی و پیامدهای آن از جمله در روا یا ناروا دانستن تکلیف مالایطاق بنگرید به

Fatemeh Minaei, “Divine omniscience and the impossible obligation: Two Approaches in Islamic theology”, Collected Papers Dedicated to the Late Professor Touba Kermani, ed. Maryam Kiyanifarid, University of Tehran Press, 2021, pp. 39-53.

6) اگر بخواهم با توجه به سوابق حوزوی پیش از نام آقای طارمی چیزی بنویسم باید بنویسم حجت‌الاسلام و المسلمین و اگر بخواهم بر پایه‌ی تحصیلات دانشگاهی‌شان ایشان را خطاب کنم باید بنویسم مهندس. اما من از سال ۱۳۷۷ که همکار دانشنامه‌ی جهان اسلام شدم تا امروز به ایشان گفته‌ام "آقای طارمی". اعتقاد راسخ دارم شأن انسان‌ها نه در پیشوند و پسوندهای عجالتاً به ویژه بی‌معنی که در خود نام‌شان است و بنابراین ترجیح می‌دهم در این یادداشت هم با تذکر اینکه ایشان بی‌تردید در حوزه‌ی کار خودشان استاد هستند از آوردن القاب پرهیز کنم.

۷) بنگرید به حسن طارمی، تاریخ فقه و فقها، انتشارات دانشگاه پیام نور، ج ۱، چاپ اول، ۱۳۷۴، ج ۲، چاپ اول ۱۳۷۵؛ حسن طارمی راد، اصول فقه، انتشارات دانشگاه پیام نور، ج ۱، چاپ اول، ج ۲، چاپ اول، ۱۳۸۰؛ حسن طارمی، علامه مجلسی، انتشارات طرح نو، چاپ اول ۱۳۷۵.

۸) دانشنامه جهان اسلام، از مجلد ۴ تا امروز زیر نظر غلامعلی حداد عادل و به معاونت علمی حسن طارمی راد منتشر شده است.

همچنین The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World با این مشخصات زیر نظر آقای طارمی و همکاران ایشان به فارسی ترجمه شده است:

دائره‌المعارف جهان نوین اسلام، سرویراستار متن انگلیسی جان ل اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق و تعلیق زیر نظر حسن طارمی، محمد دشتی، مهدی دشتی، ۴ مجلد، نشر کنگره و نشر کتاب مرجع، ۱۳۸۸ - ۱۳۹۱.

۹) برای نمونه: ژرژ صلیبا، "مکتب نجومی مراغه، ارزیابی تاریخی و دورنمایی برای آینده"، ترجمه حسن طارمی راد، مجله تحقیقات اسلامی، سال هشتم، ش ۱و۲، بهار و تابستان ۱۳۷۲، ص ۶۱-۱۰۲؛ جمیل رجب، "طوسی و کوپرنیک، حرکت زمین در متون نجومی"، ترجمه حسن طارمی، فرهنگ، بهار و تابستان ۱۳۸۶، ش ۶۱ و ۶۲، ص ۳۱-۵۶؛ حسن طارمی راد، "نقدی بر ترجمه فارسی کتاب الحیل بدیع‌الزمان جزری"، مجله تحقیقات اسلامی، بهار و تابستان ۱۳۷۴، سال دهم، ش ۱و۲، ص ۵۰۹-۵۲۶؛ حسن طارمی، "تقی‌الدین محمد بن معروف، مهندس و ریاضی‌دان و منجم شامی"، مجله تحقیقات اسلامی، بهار وتابستان ۱۳۷۰، سال ۶، ش ۱و۲، ص ۳۱۰-۳۲۹.

۱۰) ابواسحق ابراهیم بن هلال حرّانی صابی چنانکه از همین عنوان برمی‌آید مسلمان نبوده است. شریف رضی با او دوستی گرم و صمیمانه‌ای داشته و در درگذشت این دوست مرثیه‌ی غرائی سروده است با مطلع زیر:

اَعَلِمتَ مَن حَمَلوا علی الاَعوادِ / اَرَاَیتَ کَیفَ خَبا ضِیاءُ النادی

به او اعتراض می‌کنند که چرا نواده‌ی پیامبر اسلام باید چنین سوگ‌سروده‌ای درباره‌ی نامسلمانی داشته باشد و سید رضی دانش و فرزانگی ابواسحق را علت این ستایش معرفی می‌کند.

۱۱) بنگرید به محمدمنصور هاشمی، خدا و بشر، چند بحث کلامی در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی، ص ۱۸۷-۱۹۸.

۱۲) بنگرید به محمدمنصور هاشمی، "به بهانه یک بیانیه، درباره چند چیز دیگر"، پاییز ۱۳۸۹، قابل دسترسی بر وبگاه ما کم‌شماریم (mansurhashemi.com).

۱۳) فقط در خود دانشنامه‌ی جهان اسلام و در میان همکاران و نویسندگان آن، از استاد ارجمندم آقای دکتر غلامعلی حداد عادل تا همکار جوان فاضل‌مان آقای محمدرضا معینی، نوشته‌ها و مقالات چند نسل از دانش‌آموختگان آن مجموعه مدارس را می‌توان مشاهده کرد.

منبع: خبرآنلاین